late

base info - اطلاعات اولیه

late - دیر

adjective - صفت

/leɪt/

UK :

/leɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [late] در گوگل
description - توضیح
  • arriving, happening, or done after the time that was expected, agreed, or arranged


    رسیدن، اتفاق افتادن یا انجام پس از زمانی که مورد انتظار، توافق یا ترتیب داده شده بود


  • برای اشاره به بخش نزدیک به پایان یک دوره زمانی استفاده می شود

  • happening or done after the usual or normal time


    بعد از زمان معمول یا عادی اتفاق می افتد یا انجام می شود


  • نزدیک به پایان یک روز


  • مرده

  • arriving or happening after the time that was expected or arranged


    رسیدن یا اتفاق افتادن پس از زمانی که انتظار می رفت یا ترتیب داده شده بود

  • not arriving or doing something at the time that was expected or arranged


    نرسیدن یا انجام کاری در زمان مورد انتظار یا ترتیب داده شده

  • not done or happening by the expected timeused especially about payments that are late or library books that should have been returned


    انجام نشده یا در زمان مورد انتظار انجام نشده است - به ویژه در مورد پرداخت های دیرهنگام یا کتاب های کتابخانه ای که باید بازگردانده می شدند استفاده می شود.


  • در انجام کاری که باید انجامش دهید، تاخیر داشته باشید


  • دیر کردن به یک جلسه، قرار ملاقات و غیره به دلیل اتفاقی که می افتد، به خصوص به دلیل ترافیک بد

  • to be prevented from arriving, leaving, or happening at the expected timeoften used about public transport


    برای جلوگیری از رسیدن، خروج، یا اتفاق افتادن در زمان مورد انتظار - اغلب در مورد حمل و نقل عمومی استفاده می شود

  • given or done lateused especially about something that someone has forgotten or failed to do


    داده شده یا دیر انجام شده - به ویژه در مورد چیزی که کسی فراموش کرده یا انجام نداده است استفاده می شود

  • arriving or happening late


    دیر رسیدن یا اتفاق افتادن


  • یک یا چند پرداخت معمولی را در زمانی که باید انجام نداده باشید


  • بعد از زمان معمول

  • after the arranged or expected time


    پس از زمان تعیین شده یا مورد انتظار


  • نزدیک به پایان یک دوره زمانی یا یک رویداد

  • (happening or being) near the end of a period of time


    (اتفاق یا بودن) نزدیک پایان یک دوره زمانی

  • (happening or arriving) after the planned, expected, usual or necessary time


    (اتفاق یا رسیدن) پس از زمان برنامه ریزی شده، مورد انتظار، معمول یا ضروری

  • in football if a tackle is late it is made after the ball has been moved by another player and the player not the ball is kicked


    در فوتبال، اگر یک تکل دیر انجام شود، پس از اینکه توپ توسط بازیکن دیگری حرکت داده شده و بازیکن، نه توپ، لگد زده شود، انجام می شود.

  • used to refer to someone who has died


    برای اشاره به کسی که مرده است

  • (happening or being) near the end of a period or in the recent past


    (اتفاق یا بودن) نزدیک پایان یک دوره یا در گذشته نزدیک

  • no longer alive esp. having recently died


    دیگر زنده نیست، به ویژه به تازگی فوت کرده است

  • Rover began life in the late 1800s, producing first bicycles and then motorbikes.


    Rover در اواخر دهه 1800 زندگی خود را آغاز کرد و ابتدا دوچرخه و سپس موتور سیکلت تولید کرد.

  • This phase of religious intensification began in the late 1950s and early 1960s when church membership began to grow across all denominations.


    این مرحله از تشدید مذهبی در اواخر دهه 1950 و اوایل دهه 1960 آغاز شد، زمانی که اعضای کلیسا در همه فرقه ها شروع به رشد کردند.

  • a house built in the late 19th century


    خانه ای که در اواخر قرن نوزدهم ساخته شد

  • Oh no my library books are late.


    اوه، نه، کتاب های کتابخانه من دیر شده است.

  • The bus is late again.


    اتوبوس دوباره دیر شد.

  • Severiano Ballesteros was disqualified for late arrival on the 1st tee.


    سوریانو بالستروس به دلیل دیر رسیدن به تیم اول محروم شد.

  • He is a big fan of reggae music and the late Bob Marley.


    او از طرفداران بزرگ موسیقی رگی و باب مارلی فقید است.

  • Mrs. Moody's late husband


    همسر فقید خانم مودی

example - مثال
  • I'm sorry I'm late.


    ببخشید دیر کردم.

  • She's late for work every day.


    او هر روز دیر سر کار می آید.

  • My flight was an hour late.


    پرواز من یک ساعت تاخیر داشت.

  • We apologize for the late arrival of this train.


    بابت دیر رسیدن این قطار عذرخواهی می کنیم.

  • Interest will be charged for late payment.


    در صورت تأخیر در پرداخت سود دریافت می شود.

  • Because of the cold weather the crops are later this year.


    به دلیل آب و هوای سرد، محصولات در اواخر سال جاری است.

  • Here is a late news flash.


    در اینجا یک فلش خبری دیرهنگام است.

  • Some children are very late developers.


    برخی از کودکان بسیار دیر توسعه دهندگان هستند.


  • در اواخر بعد از ظهر


  • در اواخر تابستان

  • young people in their late teens (= aged 18 or 19)


    جوانان در اواخر نوجوانی خود (= 18 یا 19 ساله)

  • She married in her late twenties (= when she was 28 or 29).


    او در اواخر دهه بیست سالگی ازدواج کرد (= زمانی که 28 یا 29 ساله بود).

  • The school was built in the late 1970s.


    این مدرسه در اواخر دهه 1970 ساخته شد.

  • The concert was cancelled at a very late stage.


    کنسرت در مرحله بسیار دیرهنگام لغو شد.

  • United sealed the win with two late goals.


    یونایتد با دو گل دیرهنگام این پیروزی را قطعی کرد.

  • Shakespeare's late plays


    نمایشنامه های متاخر شکسپیر

  • a late Victorian house


    یک خانه ویکتوریایی اواخر

  • Let's go home—it's getting late.


    بیا بریم خونه - داره دیر میشه

  • Look at the time—it's much later than I thought.


    به زمان نگاه کنید - خیلی دیرتر از آن چیزی است که فکر می کردم.

  • What is the latest time I can have an appointment?


    آخرین زمانی که می توانم قرار ملاقات داشته باشم چه زمانی است؟

  • She spoke of her late husband with passion.


    او با اشتیاق از همسر مرحومش صحبت کرد.

  • The event was organized in memory of the late Stephen Hawking.


    این مراسم به یاد استیون هاوکینگ فقید برگزار شد.

  • It's too late to save her now.


    الان برای نجاتش خیلی دیر است.

  • Buy now before it's too late.


    تا دیر نشده همین الان خرید کنید.

  • I’m afraid you’re too late to apply for the job.


    می ترسم برای درخواست کار خیلی دیر کرده باشید.

  • The doctors did all they could but it was too late.


    پزشکان تمام تلاش خود را کردند، اما دیگر دیر شده بود.

  • It's getting too late to do anything today.


    امروز برای انجام هر کاری دیر شده است.

  • I'm late for work.


    من دیر سر کار هستم.

  • He was now three weeks late with his rent.


    او حالا با اجاره خانه اش سه هفته تاخیر داشت.

  • Kevin was fashionably late as always.


    کوین مثل همیشه دیر آمد.

  • The train was 45 minutes late.


    قطار 45 دقیقه تاخیر داشت.

synonyms - مترادف
  • belated


    با تاخیر

  • overdue


    عقب افتاده

  • tardy


    ترسناک


  • پشت

  • behindhand


    پشت دست

  • delayed


    غیر وقت شناس

  • unpunctual


    متخلف

  • delinquent


    گشاد کننده

  • dilatory


    آهسته. تدریجی


  • به تعویق افتاد

  • deferred


    به عقب

  • backward


    گیر کرده

  • jammed


    عقب ماندن

  • lagging


    بعد


  • لتیش

  • latish


    فراموش کردن

  • postponed


    نگه داشت

  • remiss


    عقب از برنامه

  • held up


    پشت زمان


  • تلفن را قطع کرد


  • آخرین لحظه

  • hung up


    با تاخیر طولانی

  • last-minute


    دیر

  • long-delayed


    به تعویق انداختن

  • long-overdue


    دیر دویدن


  • خیلی دیر


  • ساعت یازدهم


  • به موقع نیست

  • eleventh-hour


    پشت هدف



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

autobiographer

لغت پیشنهادی

scheme

لغت پیشنهادی

yet