train
train - قطار - تعلیم دادن
noun - اسم
UK :
US :
a set of several carriages that are connected to each other and pulled along a railway line by an engine
مجموعه ای از چندین واگن که به یکدیگر متصل هستند و توسط یک موتور در امتداد یک خط راه آهن کشیده می شوند
صف طولانی افراد، حیوانات یا وسایل نقلیه در حال حرکت
بخشی از یک لباس بلند که روی زمین در پشت فردی که آن را پوشیده است پخش می شود
گروهی از خدمتگزاران یا افسران که به دنبال شخص مهمی هستند، به ویژه در گذشته
برای آموزش مهارت های یک شغل یا فعالیت خاص به کسی یا آموزش این مهارت ها
به حیوان یاد دادن به انجام کاری یا رفتار صحیح
برای آماده شدن برای یک رویداد ورزشی یا به کسی بگویید که چگونه برای آن آماده شود، به خصوص با ورزش
هدف گرفتن چیزی مانند تفنگ یا دوربین به سمت کسی یا چیزی
برای توسعه و بهبود یک توانایی یا کیفیت طبیعی
تا با خم کردن، بریدن یا گره زدن گیاه در جهت خاصی رشد کند
تعدادی واگن متصل که توسط یک موتور در یک خط راه آهن کشیده می شوند
آموزش دادن به کسی یا آموزش مهارت ها و دانش مورد نیاز برای یک شغل خاص
a railway engine connected to carriages for carrying people or to wheeled containers for carrying goods
موتور راه آهن متصل به واگن هایی برای حمل افراد یا کانتینرهای چرخدار برای حمل کالا
مجموعه ای از افکار یا رویدادهای مرتبط
صفی از حیوانات، افراد یا چیزهایی که با هم حرکت می کنند
بخشی از یک لباس بلند که روی زمین در پشت شخصی که آن را پوشیده است پخش می شود
to prepare someone or yourself for a job activity or sport by learning skills and/or by mental or physical exercise
برای آماده کردن شخصی یا خود برای یک کار، فعالیت یا ورزش، با یادگیری مهارت ها و/یا با تمرین ذهنی یا بدنی
هدف قرار دادن یا نشانه گرفتن تفنگ، دوربین، نور و غیره به سمت کسی یا چیزی
برای هدایت رشد گیاه در جهت خاصی با قطع کردن و گره زدن آن
a railroad engine and the connected, wheeled containers it pulls along the tracks in carrying goods or people
یک موتور راهآهن و کانتینرهای چرخدار متصلی که در امتداد ریلها برای حمل کالا یا افراد میکشد.
a line of animals, people or things moving along together or a series of connected thoughts or events
مجموعه ای از حیوانات، افراد یا چیزهایی که با هم حرکت می کنند، یا مجموعه ای از افکار یا رویدادهای مرتبط
بخشی از یک لباس بلند که روی زمین از پشت پخش می شود
to prepare someone or be prepared for a job activity or sport by learning skills or by mental or physical exercise
آماده کردن کسی یا آماده شدن برای یک کار، فعالیت یا ورزش با یادگیری مهارت ها یا تمرینات ذهنی یا بدنی
برای آموزش مهارت ها و دانش مورد نیاز برای یک شغل یا فعالیت خاص به کسی
برای یادگیری مهارت ها و دانش مورد نیاز برای یک شغل یا فعالیت خاص
موتور راه آهن متصل به گروهی از وسایل نقلیه برای حمل افراد یا کالا
ما در پدینگتون از هم جدا شدیم و به آنها اطمینان دادیم که باید قطار را در آکسفورد عوض کنند.
Caltrain runs commuter trains to both destinations and to other Silicon Valley cities, culminating in San Francisco.
Caltrain قطارهای رفت و آمد را به مقصد و سایر شهرهای سیلیکون ولی اجرا می کند که در سانفرانسیسکو به اوج خود می رسد.
As the mail train thundered past and disappeared into the distance he heard the familiar sound of footsteps.
همانطور که قطار پستی با رعد و برق از کنارش گذشت و در دوردست ها ناپدید شد، صدای آشنای قدم ها را شنید.
اما او موفق شد و درست قبل از قطار به ایستگاه رسید.
Comment on the dollar had been sombre for much of the year in the train of developments the previous autumn.
اظهار نظر در مورد دلار برای بیشتر سال در ریل تحولات پاییز گذشته تلخ بود.
سوار/پیاده شدن از قطار
من سفر با قطار را دوست دارم.
یک قطار مسافربری / مسافربری
قطار سریع السیر/بخار/گلوله
برای گرفتن / گرفتن / گرفتن قطار به لندن
او در کانزاس سیتی سوار قطار شد.
سفر قطار/راننده/اپراتور
ایستگاه اصلی قطار بازل
در ریدینگ باید قطار عوض کنید.
خدمات قطار به ادینبورگ و گلاسکو به طور منظم وجود دارد.
قطار دیر/به موقع در حال حرکت است.
من روی سکوی منتظر قطار بودم.
یک قطار شتر
مرگ او مجموعه ای از حوادث را به حرکت درآورد که منجر به وقوع جنگ شد.
بیکاری مشکلات بزرگی را در قطار خود به همراه دارد.
در قطار ثروتمندان و مشهوران روزنامه نگاران آمدند.
آن تماس تلفنی مجموعه ای از رویدادها را در قطار رقم زد.
زنگ تلفن رشته افکارم را قطع کرد.
وقتی حواسپرتی وجود دارد، رشته فکرم را از دست میدهم.
الان نمی توانم توقف کنم، قطاری برای گرفتن دارم.
با قطار به منچستر رفتم.
دیر رسیدم و مجبور شدم برای قطارم بدوم.
من به ایستگاه می روم تا در قطار با او ملاقات کنم.
این شرکت قصد دارد قطارها را در مسیرهای کلیدی بین شهری راه اندازی کند.
قطار پرسرعت با سرعت 120 مایل در ساعت حرکت می کند.
آخرین قطار ساعت 00:30 حرکت می کند.
قطار بعدی که به سکوی 2 می رسد ساعت 12.30 از لیدز است.
قطاری که اکنون در سکوی 3 ایستاده است، ساعت 16.50 به برایتون است.
قطار در بالتیمور خاتمه یافت.
باید زود بیدار می شدیم تا قطار ساعت 6 را به مقصد فلورانس برسانیم.
زمان رفت و برگشت قطارها چقدر است؟
locomotive
لوکوموتیو
intercity
بین شهری
metro
مترو
subway
مربی
خط
پولمن
Pullman
خواب آور
sleeper
لوله
waggonUK
waggonUK
واگن US
wagonUS
قطار راه آهن
railway train
قطار شب
قطار قایق
سهام نورد
rolling stock
موتور
موتور تانک
موتور بخار
steam engine
کالسکه
carriage
موجودی
لوکوموتیو دیزلی
diesel locomotive
لوکوموتیو تانک
tank locomotive
زیرزمینی
underground
راه آهن زیر زمینی
underground railway
اسب آهنی
شخصی
interruption
وقفه
stoppage
توقف
disarray
بی نظمی