bendy
bendy - خمیده
adjective - صفت
UK :
US :
آسان برای خم شدن
با منحنی ها یا زوایای زیاد
چیزی که خم است را می توان به راحتی و بدون شکستن به شکل های جدید خم کرد
جادهای پر پیچ و خم دارای پیچها و تغییر جهتهای زیادی در آن است
فردی که خمیده است می تواند بدن خود را به راحتی خم کند
رانندگان در پیچهای تنگ غرش میکردند و با مهارت مسیری پرپیچوخم، خمیده و گلآلود را طی میکردند.
تقلا کرد و گریه کرد، بازوانش مثل لاستیک خمیده بود.
دمش بی فایده آویزان بود، مثل بازوی شکسته یک عروسک لاستیکی خمیده.
انتهای دهانه نی های خمیده را به هر توپ فشار دهید تا محکم شود.
خمیده است، شما می توانید آن را به هر شکلی درآورید، می دانید یکی؟
یک جاده پر پیچ و خم
یک اسباب بازی خمیده
او مهره ها را روی یک تکه سیم خمیده می کشید.
هویج کهنه و خمیده بود.
قطارها در گوشه ها کج می شوند، به طوری که می توانند مسیر پیچ را سریعتر طی کنند.
مردم به اشتباه فکر می کنند که برای انجام یوگا باید واقعاً خشن باشید.
او بدن خمیده شگفت انگیز خود را منحرف می کند.
flexible
قابل انعطاف
bendable
قابل خم شدن
malleable
چکش خوار
pliable
انعطاف پذیر
pliant
لاغر
limber
lisom
supple
زننده
lissom
نرم
lissome
تنومند
lithe
پلاستیک
lithesome
بید
کشسان
willowy
شکلپذیر
elastic
قابل اجرا
ductile
کششی
قالب گیری
workable
اندام شل
tensile
شکل پذیر
moldable
فنری
loose-limbed
زیرک
shapable
برازنده
springy
قابل کشش
nimble
چابک
graceful
تسلیم شدن
stretchable
قابل تحمل
agile
سازگار
yielding
mouldable
tractable
adaptable
flexile
inflexible
انعطاف ناپذیر
rigid
سفت و سخت
stiff
سفت
stiffened
سفت شد
سخت
unyielding
تسلیم ناپذیر
جامد
محکم
awkward
بی دست و پا - به شکلی نامناسب
unbending
خم نشدنی
unmalleable
غیرقابل انعطاف
unbreakable
نشکن، شکست ناپذیر
inelastic
غیر کشسان
unbendable
بی لطف
graceless
نامناسب
unfit
سخت است
درست شد
fixed
ضمنی
impliable
غیر قابل انعطاف
unsupple
دست و پا چلفتی
clumsy
زمان فعل
unpliable
مقاوم
tense
سنگی
non-flexible
تنظیم
indurate
سخت شده
stony
جامد شد
ضخیم
hardened
غیر مفید
solidified
unhandy
