negotiate
negotiate - مذاکره کنند
verb - فعل
UK :
US :
بحث کردن درباره چیزی به منظور دستیابی به توافق، به ویژه در تجارت یا سیاست
موفقیت در عبور از یک مکان دشوار در مسیر، جاده و غیره
بحث کردن درباره چیزی به منظور دستیابی به توافق
to discuss with a bank or other organization that lends money the amount they will lend you the rate of interest they will charge etc
برای گفتگو با بانک یا سازمان دیگری که به شما پول قرض می دهد در مورد مبلغی که به شما وام می دهد، نرخ بهره ای که به شما می دهد و غیره گفتگو کنید.
برای مبادله پول یا کالا با استفاده از سندی مانند صرافی که این امکان را به شما می دهد
گفتگوهای رسمی با کسی برای رسیدن به توافق با آنها
تا بتواند در مسیری دشوار سفر کند
مقابله با چیزی دشوار
دریافت یا دادن مبلغی در ازای یک سند مالی به همان ارزش
گفتگوهای رسمی با کسی برای رسیدن به توافق
حرکت کردن با دقت یا با دشواری از گذشته، از طریق یا در امتداد چیزی
دستیابی به چیزی، ترتیب دادن، یا موافقت با چیزی از طریق گفتگوهای رسمی با کسی
برای بحث در مورد جزئیات وام گرفتن از بانک و غیره از جمله اینکه چقدر به شما وام می دهند و چه نرخ بهره ای می پردازید
to discuss the details of borrowing money from a bank etc. such as how much they will lend you and what rate of interest you will pay
اگر او را گوشه كنيم، مذاكره نمي كند.
نمایندگان سازمان ملل در تلاش برای مذاکره درباره آتش بس هستند.
معلمان تحت فشار هستند تا از مزایای مورد مذاکره اتحادیه ها صرف نظر کنند.
می توان در یک روز معاملاتی را برای کار برای ده ها شرکت انجام داد!
این پیمان که در دوره ریاست جمهوری بوش مورد مذاکره قرار گرفت، از سال 1993 متوقف شده است.
این در حالی است که با وجود آلن، ریچ بروکس همچنان در تلاش برای مذاکره خصوصی با جودی است.
افراد مسن با دقت در حال مذاکره روی پله های هتل بودند.
Meanwhile despite the presence of Alan, Rich Brooks is still trying to negotiate privately with Jody.
پس از ورود به حوضه، او مجبور شد قفل را مذاکره کند، کانال باریکی که حوضچه را به اسکله درست متصل می کرد.
او همچنین در مورد طرح تشویقی جدیدی که با آلفا برای دستیابی به برنامه فعلی مذاکره کرده بود، گفت.
After entering the basin she had to negotiate the lock a narrow channel which connected the basin to the dock proper.
مشاور املاک شما با خریداران بالقوه مذاکره می کند و شما را از پیشنهادات و نحوه پیشرفت فروش مطلع می کند.
He also told them about the new incentive plan that he had negotiated with Alpha for achieving the current plan.
اما Fahs اکنون در حال مذاکره با UConn برای پرداخت حقوق مجوز به فناوری توسعه یافته چن است.
Your estate agent will negotiate with potential buyers, keeping you informed of offers and how the sale is progressing.
دولت با تروریست ها مذاکره نخواهد کرد.
ما در حال مذاکره برای دستمزد بیشتر بوده ایم.
آنها از مذاکره بر سر این موضوع خودداری کرده اند.
یک موضع قوی در مذاکره
negotiating skills
مهارت های مذاکره
برای مذاکره بین دو طرف
برای مذاکره در مورد یک معامله / قرارداد / معاهده / تسویه حساب
ما برای آزادی گروگان ها با موفقیت مذاکره کردیم.
کوهنوردان باید روی یک صخره شیب دار مذاکره می کردند.
I managed to negotiate successfully with the authorities.
من موفق به مذاکره موفقیت آمیز با مقامات شدم.
آنها مجبور به مذاکره مستقیم با شورشیان شدند.
در حال مذاکره برای آزادی زندانیان هستیم.
مذاکره از طرف بریتانیا
those negotiating on behalf of the government
کسانی که از طرف دولت مذاکره می کنند
مشاور مالی او از طرف او در حال مذاکره است.
یک سری امتیازات که با دقت مذاکره شده است
او موفق به مذاکره برای یک قرارداد دائمی با شرکت شد.
ما هنوز باید درباره جزئیات قرارداد مذاکره کنیم.
پارامترهای کار به طور مداوم در حال مذاکره است.
اجاره به صورت جداگانه بین موجر و مستاجر مذاکره می شود.
او با خیال راحت روی سنگهای لغزنده مذاکره کرد.
He successfully negotiated the slippery steps.
او مراحل لغزنده را با موفقیت پشت سر گذاشت.
مذاکره با یک چمدان سنگین بسیار دشوار بود.
من به تازگی در تمام طول خیابان آکسفورد مذاکره کرده بودم.
او از کنار تنورهای داغ گذشت.
ماشین در پیچ های جاده کوهستانی پیچ در پیچ مذاکره کرد.
موش ها مجبور بودند برای به دست آوردن غذا در پیچ و خم ها مذاکره کنند.
روزانه تا 10000 وسیله نقلیه در این جاده باریک و پر پیچ و خم مذاکره می کنند.
شما باید دو گوشه نسبتاً تیز مذاکره کنید.
دولت از مذاکره با اعتصاب کنندگان خودداری کرده است.
در حال مذاکره برای یک قرارداد جدید هستم.
بحث و گفتگو
consult
مشورت کردن
confer
اهدا کردن
صحبت
parley
مذاکره کردن
powwow
واو
deliberate
حساب شده
confabulate
confabulate
مناظره
palaver
پالاور
converse
صحبت کردن
شبکه
collaborate
همکاری
برقراری ارتباط
cooperate
همکاری کردن
chat
چت کردن
groupthink
تفکر گروهی
گفتمان
dialogUS
دیالوگ ایالات متحده
dialogueUK
دیالوگ انگلستان
interface
رابط
اتصال
صحبت کنید
بحث در مورد شرایط
discuss things
در مورد چیزها بحث کنید
have negotiations
مذاکره داشته باشند
معامله کنید
چت کنید
hold talks
مذاکرات انجام دهید
بحث برگزار کنید
شرایط بسازید