exchange
exchange - تبادل
noun - اسم
UK :
US :
عمل دادن چیزی به کسی و دریافت چیز دیگری از او
یک مکالمه کوتاه، معمولا بین دو نفر که از دست یکدیگر عصبانی هستند
the act of giving something you have bought back to the store where you bought it for example because it does not work fit etc and taking something else instead
عمل بازگرداندن چیزی که خریده اید به فروشگاهی که آن را خریده اید، برای مثال به دلیل اینکه کار نمی کند، مناسب نیست و غیره، و در عوض چیز دیگری را می گیرید.
فرآیندی که در آن پول را از یک ارز به ارز دیگر تغییر می دهید
ترتیبی که در آن یک دانش آموز، معلم و غیره برای کار یا تحصیل از مدرسه یا دانشگاه دیگری بازدید می کنند
an arrangement in which you stay in someone’s home do someone’s job etc for a short time while that person stays in your home does your job etc
ترتیبی که در آن شما برای مدت کوتاهی در خانه کسی می مانید، کار کسی را انجام می دهید و غیره در حالی که آن شخص در خانه شما می ماند، کار شما را انجام می دهد و غیره
رویدادی در طول جنگ یا دعوا که در آن دو نفر، ارتش و غیره به سمت یکدیگر شلیک یا موشک شلیک می کنند
به کسی چیزی بدهی و همزمان همان چیزی را از او بگیری
دادن چیزی به کسی و دریافت چیزی متفاوت از او
برای جایگزینی یک چیز با چیز دیگر
to give something to someone and receive a similar thing from them at the same time. Exchange is often used about people telling each other about their ideas, phone numbers, addresses etc
دادن چیزی به کسی و در عین حال چیزی مشابه از او دریافت می کند. تبادل اغلب در مورد افرادی استفاده می شود که به یکدیگر درباره ایده ها، شماره تلفن، آدرس و غیره می گویند
to exchange something especially money. Also used in British English about exchanging something you have bought for something different
مبادله کردن چیزی مخصوصا پول همچنین در انگلیسی بریتانیایی در مورد مبادله چیزی که خریدهاید با چیزی متفاوت استفاده میشود
دادن چیزی به کسی که چیزی مشابه به شما می دهد
مبادله کردن چیزی که تو داری با چیزی که دیگری دارد
to change the places of two or more people or things, so that each one is in the place the other was before
جای دو یا چند نفر یا چیز را عوض کند، به طوری که هر یک در جایی باشد که دیگری قبلا بوده است
to do or give something because someone has done or given something similar to you – a rather formal use
انجام دادن یا دادن چیزی، زیرا کسی چیزی شبیه به شما را انجام داده یا داده است - یک استفاده نسبتاً رسمی
if you give something in exchange or in return for something else you give it in order to get something else back
اگر چیزی را در عوض یا در ازای چیز دیگری بدهید، آن را می دهید تا چیز دیگری را پس بگیرید
بازاری که در آن کالاها، خدمات یا سهام در ازای پول خرید و فروش می شود
ساختمانی بزرگ در یک شهر که در گذشته برای خرید و فروش ذرت و پشم و غیره استفاده می شد
فعالیت خرید و فروش ارز
پول به ارز یک کشور خارجی، به عنوان مثال پولی که از طریق صادرات به دست می آید
وقتی یک چیز را در ازای چیز دیگر می پذیری
an arrangement in which two people from different countries, areas etc do each other’s jobs for a period of time
ترتیبی که در آن دو نفر از کشورها، مناطق مختلف و غیره کارهای یکدیگر را برای مدتی انجام می دهند
به کسی چیزی دادن و در عوض چیزی دریافت کرد
if a shop or company exchanges something you have bought, they take it back and give you a new one for example because the thing you first bought has a fault
اگر مغازه یا شرکتی چیزی را که شما خریده اید رد و بدل کند، آن را پس می گیرند و یک مورد جدید به شما می دهند، مثلاً به این دلیل که چیزی که ابتدا خریده اید ایراد دارد.
اگر پول را مبادله کنید، پولی را به یک ارز در مقابل پول ارز دیگر دریافت می کنید
to complete the final stage of buying a house or other property by signing a contract with the person you are buying it from
برای تکمیل مرحله نهایی خرید خانه یا ملک دیگر با امضای قرارداد با شخصی که آن را از او خریداری می کنید
عمل دادن چیزی به کسی و دادن چیزی دیگر به شما
یک گفتگو یا بحث کوتاه
ترتیبی که در آن دانشآموزان از یک کشور برای اقامت نزد دانشآموزان کشوری دیگر میروند
یک بورس اوراق بهادار
تبادل زندانیان صبح امروز انجام شد.
ما نیاز به ترویج تبادل آزاد ایده ها و اطلاعات داریم.
تبادل نگاه / توهین
تبادل آتش (= بین سربازان دشمن)
من برایت ناهار می خرم و تو کامپیوترم را درست می کنی. آیا این یک مبادله عادلانه است؟
پشم و الوار در ازای کتان یا پاپیروس به مصر فرستاده می شد.
من گزارش شما را تایپ می کنم اگر در عوض از کودک نگهداری کنید.
currency exchange facilities
تسهیلات تبدیل ارز
کجا می توانم بهترین نرخ/نرخ ارز را پیدا کنم؟
مدرسه ما با مدرسه ای در فرانسه مبادله می کند.
مبادلات تجاری و فرهنگی با چین
نیک به صرافی فرانسه رفت.
فقط زمان برای یک تبادل کوتاه وجود داشت.
نخست وزیر درگیر تبادل نظر شدید با نمایندگان مخالف بود.
رد و بدل عصبانیت بین دو بازیکن رخ داد.
بورس ذرت قدیمی
او قبل از استعفا با رئیس خود تبادل نظر کامل و صریح داشت.
ما ماهی یک بار دور هم جمع می شویم تا با هم تبادل نظر کنیم.
تبادل کالا بین دو منطقه صورت گرفت.
او برای تبادل دانشجو در فرانسه است.
تبادل با یک دانشجوی آلمانی
بین این دو مرد مبادلات تند زیادی صورت گرفت.
مبادلات عصبانی در مورد مشکل بیکاری
تبادل نظر در مورد گناه جو هیل
They've had many spirited exchanges.
آنها تبادلات پرشور زیادی داشته اند.
این دیدار با تبادل لفظی خشونت آمیز بین دو رئیس جمهور همراه بود.
تبادل نظر/اطلاعات
در ازای کار به آنها غذا و سرپناه داده شد.
او پیشنهاد مبادله قراردادها را در ساعت دو می دهد.
در جریان تبادل تیراندازی چندین نفر کشته شدند.
گفتگوی کوتاهی بین دو رهبر انجام شد.
تجارت
trading
معامله
transaction
شبکه
commerce
ترافیک
dealing
معامله پایاپای
قاچاق
انتقال
barter
مبادله
trafficking
تخفیف
کامیون
bartering
دیکر
commutation
تغییر مکان
خرید و فروش
quid pro quo
dicker
کسب و کار
مصالحه
buying and selling
تبادل
quid pro quo
رفت و برگشت
swap
بازرگانی
بازار
trade-off
معاملات
interchange
صنعت
back-and-forth
تعویض
merchandising
فروش
dealings
transactions
marketplace
selling
withholding
دریغ کردن
retainment
نگهداری
keeping
نگه داشتن
holding
برگزاری
possession
مالکیت