exchange

base info - اطلاعات اولیه

exchange - تبادل

noun - اسم

/ɪksˈtʃeɪndʒ/

UK :

/ɪksˈtʃeɪndʒ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [exchange] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The exchange of prisoners took place this morning.


    تبادل زندانیان صبح امروز انجام شد.

  • We need to promote an open exchange of ideas and information.


    ما نیاز به ترویج تبادل آزاد ایده ها و اطلاعات داریم.

  • an exchange of glances/insults


    تبادل نگاه / توهین

  • an exchange of fire (= between enemy soldiers)


    تبادل آتش (= بین سربازان دشمن)

  • I buy you lunch and you fix my computer. Is that a fair exchange?


    من برایت ناهار می خرم و تو کامپیوترم را درست می کنی. آیا این یک مبادله عادلانه است؟

  • Wool and timber were sent to Egypt in exchange for linen or papyrus.


    پشم و الوار در ازای کتان یا پاپیروس به مصر فرستاده می شد.

  • I'll type your report if you'll babysit in exchange.


    من گزارش شما را تایپ می کنم اگر در عوض از کودک نگهداری کنید.

  • currency exchange facilities


    تسهیلات تبدیل ارز

  • Where can I find the best exchange rate/rate of exchange?


    کجا می توانم بهترین نرخ/نرخ ارز را پیدا کنم؟

  • Our school does an exchange with a school in France.


    مدرسه ما با مدرسه ای در فرانسه مبادله می کند.

  • trade and cultural exchanges with China


    مبادلات تجاری و فرهنگی با چین

  • Nick went on the French exchange.


    نیک به صرافی فرانسه رفت.

  • There was only time for a brief exchange.


    فقط زمان برای یک تبادل کوتاه وجود داشت.


  • نخست وزیر درگیر تبادل نظر شدید با نمایندگان مخالف بود.

  • There was an angry exchange between the two players.


    رد و بدل عصبانیت بین دو بازیکن رخ داد.


  • بورس ذرت قدیمی

  • She had a full and frank exchange of views with her boss before resigning.


    او قبل از استعفا با رئیس خود تبادل نظر کامل و صریح داشت.


  • ما ماهی یک بار دور هم جمع می شویم تا با هم تبادل نظر کنیم.

  • There were exchanges of goods between the two regions.


    تبادل کالا بین دو منطقه صورت گرفت.

  • She is in France on a student exchange.


    او برای تبادل دانشجو در فرانسه است.

  • an exchange with a German student


    تبادل با یک دانشجوی آلمانی

  • There were many acrimonious exchanges between the two men.


    بین این دو مرد مبادلات تند زیادی صورت گرفت.

  • angry exchanges about the problem of unemployment


    مبادلات عصبانی در مورد مشکل بیکاری

  • an exchange over the question of Joe Hill's guilt


    تبادل نظر در مورد گناه جو هیل

  • They've had many spirited exchanges.


    آنها تبادلات پرشور زیادی داشته اند.

  • The meeting was marked by a violent verbal exchange between the two presidents.


    این دیدار با تبادل لفظی خشونت آمیز بین دو رئیس جمهور همراه بود.

  • an exchange of ideas/information


    تبادل نظر/اطلاعات


  • در ازای کار به آنها غذا و سرپناه داده شد.

  • She proposes an exchange of contracts at two o'clock.


    او پیشنهاد مبادله قراردادها را در ساعت دو می دهد.

  • Several people were killed during the exchange of gunfire.


    در جریان تبادل تیراندازی چندین نفر کشته شدند.


  • گفتگوی کوتاهی بین دو رهبر انجام شد.

synonyms - مترادف

  • تجارت

  • trading


    معامله

  • transaction


    شبکه

  • commerce


    ترافیک

  • dealing


    معامله پایاپای


  • قاچاق


  • انتقال

  • barter


    مبادله

  • trafficking


    تخفیف


  • کامیون

  • bartering


    دیکر

  • commutation


    تغییر مکان


  • خرید و فروش


  • quid pro quo

  • dicker


    کسب و کار


  • مصالحه

  • buying and selling


    تبادل

  • quid pro quo


    رفت و برگشت

  • swap


    بازرگانی


  • بازار

  • trade-off


    معاملات

  • interchange


    صنعت

  • back-and-forth


    تعویض

  • merchandising


    فروش


  • dealings


  • transactions



  • marketplace



  • selling


antonyms - متضاد
  • withholding


    دریغ کردن

  • retainment


    نگهداری

  • keeping


    نگه داشتن

  • holding


    برگزاری

  • possession


    مالکیت

لغت پیشنهادی

beginner

لغت پیشنهادی

blighter

لغت پیشنهادی

condescending