motivation
motivation - انگیزه
noun - اسم
UK :
US :
انگیزه
با انگیزه
بی انگیزه
ایجاد انگیزه
اشتیاق و تمایل به انجام کاری بدون نیاز به گفتن یا اجبار به انجام آن کار
دلیل اینکه شما می خواهید کاری انجام دهید
اشتیاق برای انجام کاری
نیاز یا دلیل انجام کاری
تمایل به انجام کاری یا چیزی که باعث چنین تمایلی می شود
انگیزه در ادبیات و فیلم دلیل رفتار یک شخصیت است.
Enthusiasm and motivation aren't usually problems for this team.
اشتیاق و انگیزه معمولا برای این تیم مشکل ساز نیست.
آرزوها، حس اینکه چگونه می توانیم پتانسیل خود را به فعلیت برسانیم، به ما قدرت و انگیزه می دهد.
Deviant motivations, for example are still taken as given; it is conformity rather than deviance that remains problematic.
به عنوان مثال، انگیزه های انحرافی همچنان به عنوان داده در نظر گرفته می شوند. این انطباق به جای انحراف است که همچنان مشکل ساز است.
انگیزه او برای ماندن به عنوان سرمربی این است که انگلیس را به عنوان تیم برتر جهان ببیند.
Fame was the main motivation for their efforts.
شهرت انگیزه اصلی تلاش آنها بود.
این یک انگیزه بزرگ برای او بود، اما او همچنین از قایق رانی و همه فعالیت های خارج از منزل لذت می برد.
او از هیجان کارش لذت می برد. پول تنها انگیزه او نبود.
Participative management is a very powerful motivation because it enables employees to have some measure of influence and control over work-related activities.
مدیریت مشارکتی انگیزه بسیار قدرتمندی است زیرا کارکنان را قادر می سازد تا اندازه ای از نفوذ و کنترل بر فعالیت های مربوط به کار داشته باشند.
این انگیزه زمانی ناپدید شد که کشف شد جهان در حال انبساط است.
انگیزه این تغییر ناگهانی چیست؟
اکثر مردم می گفتند که دستمزد انگیزه اصلی آنها برای کار است.
او به اندازه کافی باهوش است اما فاقد انگیزه است.
همه پیشنهادات تحقیق باید با انگیزه کامل همراه باشد.
او به اندازه کافی دانش آموز باهوش است - او فقط انگیزه ندارد.
به نظر می رسد بی انگیزگی در بین کارکنان وجود دارد.
What was the motivation for the attack?
انگیزه این حمله چه بود؟
انگیزه پشت این تصمیم تمایل به بهبود خدمات ما به مشتریان است.
یکی از انگیزه های کاهش کارکنان، نیاز به کاهش هزینه ها بود.
برای موفقیت به انگیزه زیادی نیاز دارید.
بسیاری از کارکنان فاقد انگیزه هستند و در برابر تغییر مقاوم هستند.
یکی از انگیزههای اصلی برای شغل بعدی او کسب درآمد مالی منظم بود.
انگیزه پشت این تصمیم تمایل به کاهش هزینه ها بود.
the chief/main/primary motivation
انگیزه اصلی / اصلی / اصلی
مشوق
inspiration
الهام بخش
impulse
تکانه
spur
تحریک
stimulus
محرک
incitement
انگیزه
motive
بنیاد و پایه
rationale
دلیل
inducement
کاتالیزور
provocation
علت
تقویت
catalyst
راندن
تشویق
instigation
هدف
boost
زمین
زمینه
encouragement
متقاعد کردن
خوب
فشار دادن
grounds
نیروی محرک
impetus
چماق و هویج
persuasion
goad
impulsion
incitation
stimulant
stimulation
motivating force
disincentive
بازدارنده
counterincentive
ضد انگیزه
مسدود کردن
discouragement
دلسردی
hindrance
مانع
impediment
منصرف کردن
dissuasion
بازداری
inhibition
عزم
obstacle
انسداد
determent
خویشتن داری - خودداری - پرهیز
deterrent
محدود کردن
obstruction
جلوگیری
restraint
بررسی
curb
محدودیت
prevention
غل و زنجیر
دوست نداشتن
نفرت
shackle
معلول
dislike
دخالت
بازدارندگی
handicap
سرکوب
interference
بار
hurdle
دافعه
بی انگیزه
deterrence
خاموش کردن
suppression
encumbrance
repulsion
hatred
demotivator
turn-off