manager
manager - مدیر
noun - اسم
UK :
US :
مدیریت پذیری
مدیر
قابل مدیریت
غیر قابل مدیریت
مدیریتی
کسی که وظیفه اش مدیریت بخشی یا تمام یک شرکت یا سازمان دیگر است
کسی که مسئول آموزش و سازماندهی یک تیم ورزشی است
کسی که مسئول امور تجاری یک خواننده، یک بازیگر و غیره است
کسی که وظیفه اش مدیریت تمام یا بخشی از یک شرکت یا سازمان یا یک فعالیت خاص است
the person who is responsible for managing an organization
شخصی که مسئولیت مدیریت یک سازمان را بر عهده دارد
فردی که کارش سازماندهی و گاه تربیت یک تیم ورزشی است
The manager of a singer actor or other performer is a person whose job is to arrange the business part of their work.
مدیر یک خواننده، بازیگر یا مجری دیگر شخصی است که وظیفه او تنظیم بخش تجاری کارشان است.
یک برنامه یا سیستم کامپیوتری که به شما کمک می کند تا نوع خاصی از فعالیت را کنترل یا سازماندهی کنید
کسی که وظیفه اش کنترل یا سازماندهی کسی یا چیزی است، به عنوان مثال. یک کسب و کار
شخصی که مسئولیت مدیریت یک شرکت، فروشگاه و غیره، یا بخش یک شرکت و غیره را بر عهده دارد.
او قبل از رفتن برای راه اندازی کسب و کار خود، مدیر فروشگاه Safeway بود.
مدیر تبلیغات یک شرکت سفارش پستی
Visalia had adopted a radically new budget system which allowed managers to respond quickly as circumstances changed.
Visalia یک سیستم بودجه کاملاً جدید را اتخاذ کرده بود که به مدیران اجازه می داد با تغییر شرایط به سرعت پاسخ دهند.
کلیه وام های جدید باید توسط مدیر بانک تایید شود.
رون به سمت مدیر شعبه منطقه شمال غرب ارتقا یافت.
These activities would include the appointment of case managers for individuals such as the vulnerable elderly when it was appropriate. 2.
این فعالیت ها شامل انتصاب مدیران پرونده برای افرادی مانند سالمندان آسیب پذیر در صورت لزوم می شود. 2.
And now Cambridge United, who recently sacked controversial manager John Beck, have made the first move.
و حالا کمبریج یونایتد که اخیراً جان بک مدیر جنجالی را برکنار کرد، اولین حرکت را انجام داده است.
مک براید مدیر کل تحقیق و توسعه بود.
او مدیر کل عملیات سه باشگاه سلامت است.
اگر بیمار هستید به مدیر خط خود اطلاع دهید.
Even corporate bonds, which in particular started the year out of favor among money managers, had a good year.
حتی اوراق قرضه شرکتی که به ویژه سال را به نفع مدیران پول آغاز کردند، سال خوبی را سپری کردند.
من این همه مدیر جدید دارم، این همه روشنفکر.
او یکی از مدیران فروش منطقه ای ما است.
Senior managers concerned with efficiency often try to reduce the substitutability of other departments below them.
مدیران ارشد مرتبط با کارایی اغلب سعی می کنند قابلیت جایگزینی سایر بخش های زیر خود را کاهش دهند.
وایت بعدها مدیر فروشگاه Safeway Stores شد.
Finally the managers had difficulty confronting the possibility that in part they might be the source of the problem.
در نهایت، مدیران در مواجهه با این احتمال که تا حدی ممکن است منشا مشکل باشند، مشکل داشتند.
اگر کارمند فروش نمی تواند به شما کمک کند، از مدیر درخواست کنید.
من می خواهم مدیر را ببینم لطفا
تعداد کمی از مدیران تئاتر ماهیت گازهایی را که با آن برخورد می کردند درک کردند.
مدیر بانک/هتل
مدیر فروش / بازاریابی / منابع انسانی
مدیر صندوق / پورتفولیو / دارایی
این شرکت همیشه به مدیران پروژه نیاز دارد.
من یک مدیر ارشد در یک شرکت چند ملیتی هستم.
جلسه مدیران منطقه
اگر سوالی دارید، با مدیر خود صحبت کنید.
به گفته مدیرش، این کمدین برای اظهار نظر در دسترس نیست.
مدیر گروه گفت که کنسرت در چند ساعت تمام شد.
سرمربی جدید ایتالیا
او تا زمان تعیین سرمربی جدید، سرپرست موقت باشگاه خواهد بود.
او مدیر خوبی است که هرگز غذا را دور نمی اندازد.
تبلیغات تلویزیونی این نامزد را به عنوان یک مدیر کارآمد در اقتصاد ایالات متحده نشان می داد.
He has been promoted to business development manager.
او به سمت مدیر توسعه تجارت ارتقا یافته است.
داشتن یک مدیر دلسوز به شما کمک می کند.
ماه گذشته او به عنوان مدیر واحد جدید معرفی شد.
آنها یک مدیر کمپین جدید استخدام کردند.
وظیفه شما کمک به مدیر تولید خواهد بود.
یک مدیر بانک
یک مدیر ایستگاه
یک مدیر فروشگاه
مدیر تولید
من می خواهم با مدیر صحبت کنم.
یک مدیر فوتبال
می توانید روی یک فایل در فایل منیجر کلیک کنید.
مدیریت رمز عبور برای هر کسی که چندین بار ورود دارد ضروری است.
مدیر یک سوپرمارکت
او مدیر باله شهر نیویورک است.
managerial skills
مهارتهای مدیریتی
نشانه یک مدیر خوب، دانستن نحوه تفویض اختیار است.
top/senior manager
مدیر ارشد/مدیر ارشد
مدیر
اجرایی
supervisor
سرپرست
کارگردان
رئیس
سر
superintendent
فرماندار
مالک
proprietor
ناظر
overseer
سرکارگر
گفر
foreman
اصلی
gaffer
آرخون
رهبر ارکستر
administrant
کنترل کننده
archon
کارفرما
conductor
برتر
controller
پیشکار
organiserUK
superior
organizerUS
exec
baas
forewoman
رهبر
organiserUK
افسر
organizerUS
رسمی
baas
شرنگ
handler
نگهبان باغ وحش
sherang
zookeeper
کارمند
کارکنان
کارگر
پرسنل
نماینده
retainer
نگهدارنده
دستیار
attendant
خدمتکار
jobholder
صاحب کار
laborerUS
کارگر ایالات متحده
labourerUK
کارگر انگلستان
workhand
دست کار
workman
شاگرد کارآموز
apprentice
منشی
clerk
دست
استخدام
hireling
عامل
operative
اپراتور
فروشنده
salesperson
زیردست
underling
چرخ دنده
cog
زحمتکش
toiler
عضوی از کارمندان
عضو کارکنان
دنباله رو
follower
عضو تیم
تابع
subordinate
خدمتگزار
servant
عضو
پرولتاریا
proletarian