elderly
elderly - مسن
adjective - صفت
UK :
US :
به عنوان روشی مودبانه برای گفتن اینکه کسی پیر شده یا پیر شده است استفاده می شود
کلمه مودبانه برای قدیمی
افراد مسن به عنوان یک گروه در نظر گرفته می شوند
قدیمی
او واقعاً آنقدر مسن نبود.
چند دهه پیش، متوسط مسافران کشتی کروز سالخورده، مرفه و بازنشسته بودند. دیگر نه.
Their legacy from the poor law was a stock of homes, for the elderly and disabled, that were ex-workhouses.
میراث آنها از قانون ضعیف، انباری از خانهها بود، برای سالمندان و معلولان، که خانههای سابق کار بودند.
او کاملاً چاق است و من فکر می کنم کاملاً مسن است، اما او ذهن فوق العاده ای دارد.
The party members attending the session here were mostly middle-aged or elderly California residents.
اعضای حزبی که در جلسه اینجا شرکت کردند، اکثراً میانسال یا مسن ساکن کالیفرنیا بودند.
زن و شوهر سالخورده ای بی صدا در حال خوردن مرغ و پوره سیب زمینی پشت میزی کنار پنجره هستند.
یک زن انگلیسی مسن در هواپیما کنار من نشسته بود.
The group interviewed 14 elderly homeowners who approached the nonprofit organization for help with loans.
این گروه با ۱۴ مالک خانه مسن که برای دریافت وام به سازمان غیرانتفاعی مراجعه کردند، مصاحبه کرد.
گروهی از خانم های مسن در کافه تریا در حال نوشیدن قهوه نشسته بودند.
افراد مسن در حوزه انتخابیه من نگران وضعیت مالی خود هستند.
برخی از ساکنان مسن به نگرانی در مورد میزان جرم و جنایت اشاره کردند.
an elderly man/woman/lady
یک مرد/زن/خانم مسن
یک زوج مسن
آنها سرانجام با بستگان مسن خود جمع شدند.
elderly patients/residents
بیماران مسن / مقیم
کودکان و افراد مسن بیشترین خطر ابتلا به این عفونت را دارند.
She’s getting old—she’s 75 next year.
او در حال پیر شدن است - او سال آینده 75 ساله می شود.
او بسیار مشغول مراقبت از دو بستگان مسن است.
داشتن اقوام مسن برای اقامت در خانه شما می تواند بسیار استرس زا باشد.
همه افراد خانواده من به طور استثنایی عمر طولانی دارند.
لباس برای زن بالغ
پدر و مادر او اکنون کاملا مسن هستند.
شورای محلی خدماتی را برای مراقبت از سالمندان ساکن در خانه ارائه می دهد.
elderly relatives/parents
بستگان/والدین مسن
شهر در حال ساخت مسکن جدید برای سالمندان است.
ویلیام نزدیک به 50 سال دارد و پدر و مادرش مسن هستند.
قدیمی
aged
سن
کهن
ارشد
senescent
پیر
older
مسن تر
decrepit
فرسوده
ageingUK
پیری انگلستان
geriatric
سالمندی
doddering
سرگردانی
agingUS
سالخوردگی ایالات متحده
senile
سالخورده
mature
بالغ
venerable
ارجمند
unyoung
بی جوان
doddery
ابلهانه
greyUK
greyUK
grizzled
گریزل کرد
hoary
هوس انگیز
grayUS
خاکستری ایالات متحده
superannuated
بازنشسته شده
olden
طولانی مدت
longevous
هفت ساله
septuagenarian
هشت ساله
octogenarian
غیر سنی
nonagenarian
صد ساله
centenarian
پدرسالاری
patriarchal
رو به کاهش است
declining
بازنشسته
retired
خسته
جوان
youthful
جدید
جوانان
کودکانه
childish
نوجوان
نابالغ
juvenile
تازه
immature
با شکوه
بهاری
sprightly
مقدار کمی
vernal
اخیر
youngish
نوین
پسرانه
childlike
خام
جزئی
تازه چهره
pubescent
زیر سن
با ظاهری جوان
boyish
چابک
ثابت
نارس
fresh-faced
به روز
underaged
جوان تر
young-looking
بی اهمیت
agile
پشت
unripe
up-to-date
younger
unimportant