up

base info - اطلاعات اولیه

up - بالا

adverb - قید

/ʌp/

UK :

/ʌp/

US :

family - خانواده
liveliness
سرزندگی
living
زندگي كردن
livelihood
امرار معاش
live
زنده
lively
قابل زندگی
liveable
بیشتر زنده ماندن
outlive
زنده کردن
relive
بالا
liven
---
up
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [up] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He jumped up from his chair.


    از روی صندلی بلند شد.

  • Your mum said you were up here (= upstairs).


    مادرت گفت تو اینجا (= طبقه بالا) هستی.

  • The sun was already up (= had risen) when they set off.


    خورشید از قبل طلوع کرده بود (= طلوع کرده بود) که به راه افتادند.

  • They live up in the mountains.


    آنها در کوهستان زندگی می کنند.

  • It didn't take long to put the tent up.


    مدت زیادی طول نکشید که چادر را برپا کردم.

  • You look nice with your hair up (= arranged on top of or at the back of your head).


    با موهای بالا (= چیده شده در بالای سر یا پشت سر) زیبا به نظر می رسید.

  • Lay the cards face up (= facing upwards) on the table.


    کارت ها را رو به بالا (= رو به بالا) روی میز بگذارید.

  • Up you come! (= said when lifting a child)


    بالا بیا! (= هنگام بلند کردن کودک گفته شد)

  • The car was up on blocks.


    ماشین روی بلوک‌ها بالا رفته بود.

  • I was up on deck at first light.


    من در اولین نور روی عرشه بودم.

  • Two men were up on the roof repairing a leak.


    دو مرد روی پشت بام بودند و یک نشتی را تعمیر می کردند.

  • I pinned the notice up on the wall.


    اعلامیه را به دیوار چسباندم.

  • She tries to stay under water but she floats back up.


    او سعی می کند زیر آب بماند اما دوباره شناور می شود.

  • She turned the volume up.


    صدا را زیاد کرد.

  • Prices are still going up (= rising).


    قیمت ها همچنان در حال افزایش هستند (= افزایش).

  • United were 3–1 up at half-time.


    یونایتد در نیمه اول 3-1 پیش بود.

  • The wind is getting up (= blowing more strongly).


    باد برخاسته است (= شدیدتر می وزد).

  • Sales are well up on last year.


    فروش نسبت به سال گذشته خوب بوده است.

  • A car drove up and he got in.


    ماشینی سوار شد و او سوار شد.

  • She went straight up to the door and knocked loudly.


    مستقیم به سمت در رفت و با صدای بلند در زد.

  • I stayed up late (= did not go to bed until late) last night.


    دیشب تا دیر وقت بیدار ماندم (= تا دیر وقت نخوابیدم).

  • He's up and about again after his illness.


    او پس از بیماری خود دوباره بیدار شده است.

  • We're going up to New York for the day.


    ما برای یک روز به نیویورک می رویم.

  • His son's up at Oxford (= Oxford University).


    پسرش در آکسفورد (= دانشگاه آکسفورد) است.

  • They've moved up north.


    آنها به سمت شمال حرکت کرده اند.

  • We drove up to Inverness to see my father.


    ما برای دیدن پدرم به اینورنس رفتیم.


  • من تقریباً یک هفته دیگر آنجا هستم

  • Up here in Liverpool things are different.


    اینجا در لیورپول همه چیز متفاوت است.

  • We ate all the food up.


    همه غذا رو خوردیم

  • The stream has dried up.


    نهر خشک شده است.

  • I have some paperwork to finish up.


    من یک سری اسناد دارم که باید تمام کنم.

synonyms - مترادف
  • upward


    بطرف بالا

  • skyward


    رو به آسمان

  • upwards


    به سمت بالا


  • در بالا

  • higher


    بالاتر

  • skywards


    به سمت آسمان

  • aloft


    بالا

  • heavenwards


    به سمت بهشت

  • heavenward


    بهشت


  • به بالا

  • towards a higher level


    به سمت یک سطح بالاتر

  • uphill


    سربالایی


  • به هوا


  • به آسمان



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

compromises

لغت پیشنهادی

welcomed

لغت پیشنهادی

thriller