stream

base info - اطلاعات اولیه

stream - جریان

noun - اسم

/striːm/

UK :

/striːm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [stream] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک نهر کوهستانی

  • We waded across a shallow stream.


    از یک نهر کم عمق عبور کردیم.

  • Our rivers and streams are polluted with a host of chemicals.


    رودخانه ها و نهرهای ما با انبوهی از مواد شیمیایی آلوده شده اند.


  • یک جریان جت

  • A stream of blood flowed from the wound.


    جریان خون از زخم جاری شد.

  • He blew out a stream of cigar smoke.


    جریانی از دود سیگار را بیرون زد.

  • I've had a steady stream of visitors.


    من یک جریان ثابت از بازدیدکنندگان داشته ام.

  • a continuous stream of people/traffic


    یک جریان مداوم از مردم / ترافیک

  • Cars filed past in an endless stream.


    اتومبیل‌ها در جریانی بی‌پایان عبور کردند.

  • The building needs to produce an income stream for the company.


    ساختمان نیاز به ایجاد جریان درآمدی برای شرکت دارد.

  • The agency provided me with a steady stream of work.


    آژانس یک جریان ثابت کار را برای من فراهم کرد.

  • a constant stream of enquiries


    یک جریان دائمی از سوالات

  • Most of the letter consisted of a stream of abuse.


    بیشتر نامه شامل جریانی از سوء استفاده بود.

  • You can listen to the live audio stream.


    می توانید به پخش زنده صوتی گوش دهید.

  • She was put into the fast stream.


    او را در جریان سریع قرار دادند.


  • سیستم کامپیوتری جدید ماه آینده وارد بازار می شود.

  • The stream flows through a narrow valley.


    نهر از دره ای باریک می گذرد.

  • There are small fish in the stream.


    ماهی های کوچک در رودخانه وجود دارد.

  • We picnicked beside a bubbling stream.


    کنار یک جوی آب جوشان پیک نیک زدیم.

  • a leaf floating on the stream


    برگی که روی رودخانه شناور است

  • Many underground streams flow beneath the forest.


    نهرهای زیرزمینی زیادی در زیر جنگل جریان دارند.

  • We waded across a little mountain stream.


    از رودخانه کوچک کوهستانی عبور کردیم.

  • Giant turbines blast a stream of air into the tube.


    توربین های غول پیکر جریانی از هوا را به داخل لوله منفجر می کنند.


  • جریان آب گرم به کف حمام برخورد کرد.

  • He let loose a stream of insults and obscenities.


    او جریانی از توهین و فحاشی را رها کرد.

  • She had to deal with a constant stream of enquiries.


    او مجبور بود با یک جریان دائمی از پرس و جوها مقابله کند.

  • She was able to play streams of difficult notes with extreme accuracy.


    او می‌توانست جریان‌های نت‌های دشوار را با دقت بسیار بالایی پخش کند.

  • There were endless streams of mail which could not all be read.


    جریان های بی پایان نامه ای وجود داشت که همه آنها قابل خواندن نبود.

  • a constant stream of letters


    یک جریان دائمی از حروف

  • The computer generates a steady stream of emails.


    کامپیوتر یک جریان ثابت از ایمیل ها تولید می کند.

  • He let loose a stream of abuse.


    او جریانی از سوء استفاده را رها کرد.

synonyms - مترادف
  • brook


    نهر


  • رودخانه

  • creek


    بک

  • beck


    خراجی

  • tributary


    سوختن

  • rivulet


    تازه


  • رول

  • freshet


    راندل

  • rill


    جویبار

  • runnel


    آنبرانچ

  • streamlet


    bayou

  • anabranch


    بیلبونگ

  • bayou


    متولد شد

  • billabong


    جریان آب

  • bourn


    وینتربورن

  • watercourse


    بروکلت

  • winterbourne


    متقابل

  • brooklet


    تأثیرگذار

  • confluent


    ریللت

  • influent


    پرتاب

  • rillet


    حلقه زدن

  • runlet


    اجرا کن

  • rindle


    شاخه

  • run


    آبشش


  • بورن

  • gill


    کانال

  • bourne


    گودال


  • خندق

  • ditch


    تغذیه کننده

  • gully


  • feeder


antonyms - متضاد
  • trickle


    سرماخوردگی

  • dribble


    دریبل زدن

  • drip


    چکه کردن

  • rivulet


    رودخانه

  • runnel


    راندل

  • seepage


    تراوش


  • جریان نازک

  • dearth


    کمبود


  • رها کردن

لغت پیشنهادی

culture

لغت پیشنهادی

yelled

لغت پیشنهادی

serenity