watch
watch - تماشا کردن
verb - فعل
UK :
US :
برای مدتی به کسی یا چیزی نگاه کردن، توجه کردن به آنچه در حال رخ دادن است
برای جلوگیری از تصادف یا موقعیت ناخواسته با دقت عمل کنید
توجه کردن به موقعیتی که شما را علاقه مند یا نگران می کند تا ببینید که چگونه پیشرفت می کند
با کسی یا چیزی بمانند تا اتفاق بدی برای او نیفتد
برای تماشای مخفیانه یک شخص یا مکان
برای مدتی به کسی یا چیزی نگاه کردن و توجه کردن به آنچه در حال رخ دادن است
کسی یا چیزی را با دقت تماشا کنید تا اگر اتفاق بدی بیفتد آماده باشید
تماشای کسی یا چیزی با دقت به منظور کسب اطلاعات بیشتر در مورد آنها
یک موقعیت را با دقت تماشا کنید تا ببینید که چگونه در یک دوره زمانی تغییر می کند
مخفیانه کسی را زیر نظر بگیریم تا بفهمیم دارد چه می کند
کسی که یک رویداد، به ویژه یک رویداد ورزشی را تماشا می کند
someone who watches television
کسی که تلویزیون تماشا می کند
the people who watch a play or performance or the people who watch a particular television programme
افرادی که یک نمایش یا اجرا را تماشا می کنند یا افرادی که یک برنامه تلویزیونی خاص را تماشا می کنند
کسی که اتفاقی را بدون دخالت در آن تماشا می کند، به خصوص در خیابان
someone who watches and pays attention to particular situations and events, because they are interested in them or it is their job
کسی که موقعیت ها و رویدادهای خاص را تماشا می کند و به آن توجه می کند، زیرا به آنها علاقه دارد یا این کار اوست
یک ساعت کوچک که روی مچ دست خود می گذارید یا در جیب خود نگه می دارید
when you watch someone or something carefully or pay careful attention to them so that you are ready to act if necessary
وقتی کسی یا چیزی را با دقت تماشا میکنید یا به او توجه میکنید تا در صورت لزوم آماده باشید
گروهی از مردم که وظیفه آنها محافظت یا محافظت از کسی یا چیزی است
یک دوره زمانی که وظیفه کسی است که در جایی بماند و به دنبال علائم خطر باشد
برای مدتی به چیزی نگاه کردن، به ویژه چیزی که در حال تغییر یا حرکت است
to stay with someone or something such as a child for a short time to make certain that he she or it is safe
برای مدت کوتاهی با کسی یا چیزی مانند کودک ماندن برای اطمینان از ایمن بودن او، او یا آن
مراقب چیزی بودن
a small clock that is worn on a strap around the wrist or sometimes connected to a piece of clothing by a chain
ساعت کوچکی که روی بند دور مچ بسته می شود یا گاهی اوقات با یک زنجیر به لباسی متصل می شود.
the activity of watching or giving attention to something or someone especially to make certain nothing bad happens
فعالیت تماشا کردن یا توجه کردن به چیزی یا کسی، به ویژه برای اطمینان از اینکه هیچ اتفاق بدی نمی افتد
a person or group of soldiers or guards whose duty is to protect a person place or thing from danger or attack
شخص یا گروهی از سربازان یا نگهبانان که وظیفه آنها محافظت از شخص، مکان یا چیزی در برابر خطر یا حمله است.
a particular period of time during which a person or a group of soldiers or guards has the duty of protecting and warning of danger
یک دوره زمانی خاص که طی آن شخص یا گروهی از سربازان یا نگهبانان وظیفه حفاظت و هشدار نسبت به خطر را دارند.
در زمانی که شخصی مسئول یک موقعیت خاص است و مسئول آن چیزی است که اتفاق می افتد
یک ساعت کوچک که معمولاً روی بند دور مچ بسته می شود یا گاهی اوقات در جیب قرار می گیرد
an act of guarding someone or something to make sure the person or property stays safe and in the right place
اقدامی برای محافظت از کسی یا چیزی برای اطمینان از ایمن ماندن آن شخص یا دارایی در مکان مناسب
Watch is also a period during which someone is responsible for guarding or looking around to be sure that property or people are safe or the person who is responsible
ساعت همچنین دوره ای است که در طی آن شخصی مسئول نگهبانی یا نگاه کردن به اطراف است تا مطمئن شود که اموال یا افراد در امان هستند یا شخصی که مسئول است.
برای مدتی به چیزی نگاه کردن
من در اتاق نشیمن بودم و تلویزیون تماشا می کردم.
جمعیت زیادی بازی روز شنبه را تماشا کردند.
برای تماشای فیلم/فیلم/ویدیو/نمایش
فیلم به خوبی ساخته شده و تماشای آن سرگرم کننده است - فقط انتظار یک فیلم کلاسیک را نداشته باشید.
روی زمین نشست و با علاقه زیاد مرا تماشا کرد.
او خانه را برای نشانه هایی از فعالیت تماشا کرد.
او به دنبال نشانه هایی از فعالیت در خانه بود.
«دوست داری بازی کنی؟» «نه ممنون—فقط تماشا خواهم کرد.»
او ایستاده بود و به حرکت تاکسی نگاه می کرد.
ما تماشا کردیم تا ببینیم بعدش چه اتفاقی میافتد.
مراقب کارهایی که من می کنم، سپس شما سعی کنید.
او به بازی بچه ها در حیاط نگاه می کرد.
آنها ناپدید شدن اتوبوس را در دوردست تماشا کردند.
آیا می توانی وقتی کاغذ می خرم به کیف های من نگاه کنی؟
مشکلی نیست، من می توانم مدتی بچه را تماشا کنم.
مراقب خودت باش! (= مراقب باشید، زیرا در موقعیت خطرناکی قرار دارید)
مواظب کیف خود باشید، دزدهایی در اطراف هستند.
مراقب سر خود روی سقف پایین باشید.
من باید هر پنی را تماشا کنم (= مراقب آنچه خرج می کنم).
هی، مراقب کجا داری میری!
ما با دقت شرایط را دنبال می کنیم.
این انتخابات در منطقه به دقت رصد می شود.
بخش خرده فروشی مواد غذایی یکی از مواردی است که باید تماشا کنید.
ما هر گونه تحولی را دنبال خواهیم کرد.
او نمی دانست که توسط مقامات تحت نظر است.
مراقب زبانت باش ای جوان!
داور به بازیکنان گفت که به زبان خود اهمیت دهند.
اگر مشکلی نمی خواهید، بهتر است مراقب قدم هایتان با او باشید.
اگر میخواهد به شغل اصلی خود ادامه دهد، بهتر است مراقب او باشد.
کارمندانی که همیشه ساعت را تماشا می کنند
در حال حاضر نمی توانم بیشتر به شما بگویم، اما این فضا را تماشا کنید.
رعایت کنید
چشم
توجه
دیدن
contemplate
اندیشیدن
چشم انداز
نگاه کن
معاینه کردن
eyeball
مردمک چشم
توجه داشته باشید
scrutiniseUK
بررسی انگلستان
scrutinizeUS
ایالات متحده را موشکافی کنید
نظر سنجی
شاهد
inspect
بازرسی
اطلاع
behold
ببین
scan
اسکن کنید
مطالعه
خیره شدن به
درک
بررسی
ساعت
نظر اجمالی
glimpse
جاسوس
heed
مورد
spy
دنبال کردن
ذهن
نقطه
disregard
بی توجهی
چشم پوشی
نادیده گرفتن
به آن توجهی نکنید
توجه نکنید
کوک کردن به
از دست دادن
neglect
کوک کردن
اجتناب کردن
tune out
اجتناب کنید
روی برگرداندن از
shun
بگذار بگذرد
جلوگیری کند
نگاه کن از
avert
عبور کن
بی توجه
رد
unheed
پیدا کردن
فراموش کردن
نافرمانی
سرپیچی
شورش بر علیه
disobey
تمسخر
defy
ناشنوا شدن به
کور باشد
rebel against
از بین رفتن
scorn
forego