gaze
gaze - خیره شدن
verb - فعل
UK :
US :
to look at someone or something for a long time giving it all your attention often without realizing you are doing so
برای مدت طولانی به کسی یا چیزی نگاه کنید و تمام توجه خود را به آن معطوف کنید، اغلب بدون اینکه متوجه شوید این کار را انجام می دهید
یک نگاه ثابت طولانی
to look at something or someone for a long time especially in surprise or admiration, or because you are thinking about something else
برای مدت طولانی به چیزی یا کسی نگاه کردن، به خصوص با تعجب یا تحسین، یا اینکه به چیز دیگری فکر می کنید
ظاهری بلند، معمولاً از نوع خاصی
the fact of looking at or considering someone or something in a particular way or from a particular point of view
واقعیت نگاه کردن یا در نظر گرفتن کسی یا چیزی به شیوه ای خاص یا از دیدگاهی خاص
to look at something or someone for a long time esp. in surprise admiration, or because you are thinking about something else
برای مدت طولانی به چیزی یا کسی نگاه کردن، به ویژه. در تعجب، تحسین یا به خاطر اینکه به چیز دیگری فکر می کنید
ادوارد مسحور شد. سرش را به دستانش تکیه داد و خیره شد.
مطمئنا او سزاوارتر از این است که با چشمان پلیسم به او خیره شوم.
اما قبل از اینکه وارد شوم، لحظه ای مکث می کنم تا به رنگ آسمان که به سرعت در حال تغییر است خیره شوم.
روی شن ها دراز کشیدم و به ستاره های بالا خیره شدم.
با چشمانی نیمه باز و گشاد به ما نگاه می کند.
She gazed dispiritedly at her own reflection in the mirror seeing the dark shadows beneath her eyes.
او با ناراحتی به انعکاس خودش در آینه خیره شد و سایه های تاریک زیر چشمانش را دید.
روت به کودک خوابیده خیره شد.
آنتونی از جایش بلند شد و به شدت به او خیره شد.
او فقط به فضا خیره شده بود.
ناگهان حرفش را قطع کرد و به دوردست ها خیره شد.
او نشسته بود و از پنجره ها به مردمی که در حال قدم زدن بودند نگاه می کرد.
با تعجب به او خیره شد.
او ساعت ها نشسته بود و فقط به فضا خیره می شد.
جیغ زدم و همه خیره شدند.
همه ما با تعجب به مارکو خیره شدیم.
من به او نگاه کردم و او با حیرت به عقب خیره شد.
همه به جواهرات زیبای او خیره شدند.
او با غیبت به جمعیت در حال عبور خیره شد.
به دریاچه خیره شد.
آنها با تعجب به قله های بزرگ خیره شدند.
آنت در حالی که وارن صحبت می کرد با تحسین به او خیره شد.
او ساعت ها از پنجره به بیرون خیره می شود، زمانی که باید کار کند.
یک نگاه ثابت
an innocent/admiring gaze
یک نگاه بی گناه/تحسین برانگیز
وقتی به بیرون نگاه کردم، نگاهم به یک کودک کوچک کنار جاده افتاد.
She is applying the rules of medical science to therapies that have too often escaped its critical gaze.
او قوانین علم پزشکی را برای درمان هایی به کار می برد که اغلب از نگاه انتقادی آن دور مانده اند.
او در این آخرین کتاب سبک دل، نگاه طنز خود را به تاریخ معطوف کرده است.
One theory of feminist art is that it is about subverting the primacy of the male gaze and celebrating the female gaze.
یکی از نظریه های هنر فمینیستی این است که این هنر در مورد براندازی اولویت نگاه مردانه و تجلیل از نگاه زنانه است.
وقتی از در بیرون رفتم نگاهش را روی خودم حس کردم.
خیره شدن
gape
گیج کردن
نگاه کن
همتا
contemplate
اندیشیدن
goggle
عینک
behold
ببین
ogle
نگاه کردن
چشم
eyeball
مردمک چشم
glare
تابش خیره کننده
نظر سنجی
blink
چشمک زدن
gawk
گاو
gawp
گاوپ
leer
نگذاشتن
توجه
rubberneck
گردن لاستیکی
scan
اسکن کنید
scrutiniseUK
بررسی انگلستان
scrutinizeUS
ایالات متحده را موشکافی کنید
مطالعه
چشم انداز
تماشا کردن
تحسین
رعایت کنید
inspect
بازرسی
peek
زیرچشمی نگاه کردن
peep
دیدن
وارسی