miss

base info - اطلاعات اولیه

miss - از دست دادن

verb - فعل

/mɪs/

UK :

/mɪs/

US :

family - خانواده
miss
از دست دادن
missing
گم شده
google image
نتیجه جستجوی لغت [miss] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • If I don't leave now I'll miss my plane.


    اگر الان نروم هواپیمای خود را از دست خواهم داد.

  • Sorry I'm late—have I missed anything?


    ببخشید دیر آمدم - آیا چیزی را از دست داده ام؟

  • ‘Is Ann there?’ ‘You've just missed her (= she has just left).’


    «آن آنجاست؟» «فقط دلت برایش تنگ شده است (= او به تازگی رفته است).»

  • You'd better hurry—you don't want to miss the bus.


    بهتر است عجله کنید - نمی خواهید اتوبوس را از دست بدهید.

  • If you miss the deadline, you'll have to pay a fine.


    اگر مهلت را از دست بدهید، باید جریمه بپردازید.

  • She hasn't missed a game all year.


    او در تمام سال یک بازی را از دست نداده است.

  • You missed a good party last night (= because you did not go).


    دیشب یک مهمانی خوب را از دست دادی (= چون نرفتی).

  • ‘Are you coming to the school play?’ ‘I wouldn't miss it for the world.’


    آیا به نمایش مدرسه می آیی؟ من آن را برای دنیا از دست نمی دهم.

  • You can't afford to miss meals (= not eat meals) when you're in training.


    وقتی در حال تمرین هستید، نمی توانید وعده های غذایی را از دست بدهید (= وعده های غذایی نخورید).


  • شما باید یک نوبت را از دست بدهید (= بازی نکردن وقتی نوبت شما در یک بازی است).

  • The sale prices were too good to miss.


    قیمت های فروش خیلی خوب بود که نمی شد از دست داد.

  • It was an opportunity not to be missed.


    فرصتی بود که نباید از دست داد.

  • She missed the opportunity to take part.


    او فرصت شرکت کردن را از دست داد.

  • Jackson never missed a chance to serve as teacher and mentor.


    جکسون هرگز فرصتی را برای خدمت به عنوان معلم و مربی از دست نداد.

  • The film is a real missed opportunity—it could have been so much better.


    این فیلم یک فرصت از دست رفته واقعی است - می توانست خیلی بهتر باشد.

  • How many goals has he missed this season?


    او در این فصل چند گل از دست داده است؟

  • The bullet missed her by about six inches.


    گلوله حدود شش اینچ از او رد شد.

  • It was a joke that missed its target.


    این یک شوخی بود که هدفش را گم کرد.

  • The company has missed all its targets this year.


    این شرکت امسال تمام اهداف خود را از دست داده است.

  • She threw a plate at him and only narrowly missed.


    او بشقاب را به سمت او پرتاب کرد و فقط کمی از دستش رد شد.

  • She narrowly missed hitting him.


    او به سختی او را کتک نمی زد.

  • The hotel is the only white building on the road—you can't miss it.


    این هتل تنها ساختمان سفید رنگ در جاده است—شما نمی توانید آن را از دست بدهید.

  • Don't miss next week's issue!


    شماره هفته آینده را از دست ندهید!

  • I missed her name.


    دلم برای اسمش تنگ شده بود


  • هیچ کس دوست ندارد این فیلم را از دست بدهد.

  • Your mother will know who's moved in—she doesn't miss much.


    مادرت متوجه خواهد شد که چه کسی به خانه نقل مکان کرده است - او چیز زیادی را از دست نمی دهد.

  • When you painted your bedroom you missed a bit (= of the wall) under the window.


    وقتی اتاق خوابتان را رنگ کردید، کمی (= از دیوار) زیر پنجره را گم کردید.

  • He completely missed the joke.


    او کاملاً از شوخی یاد شده بود.

  • You're missing the point (= failing to understand the main part) of what I'm saying.


    شما در حال از دست دادن نکته (= عدم درک بخش اصلی) آنچه من می گویم.

  • I think I must have missed something because none of this makes any sense.


    فکر می کنم حتماً چیزی را از دست داده ام زیرا هیچ کدام از اینها منطقی نیست.

  • I still miss her a lot.


    هنوزم خیلی دلم براش تنگ شده

synonyms - مترادف

  • نیاز


  • خواستن


  • عدم

  • crave


    هوس کردن


  • میل

  • hunger for


    گرسنگی برای


  • برای


  • کاج برای


  • آرزو برای

  • yearn for


    اشتیاق برای

  • ache for


    درد برای

  • grieve for


    غصه خوردن برای

  • feel nostalgic for


    احساس نوستالژی برای


  • طولانی برای دیدن

  • regret the loss of


    پشیمانی از دست دادن


  • احساس از دست دادن

  • regret the absence of


    پشیمانی از نبودن

  • longingly remember


    با اشتیاق به یاد بیاور

  • covet


    طمع

  • lust after


    شهوت

  • lust for


    شهوت برای

  • crave for


    تقاضای

  • fancy


    تفننی

  • hunger after


    گرسنگی پس از

  • hanker after


    مشتاق بعد از

  • thirst for


    تشنگی برای

  • hanker for


    مشتاق برای

  • itch for


    خارش برای

  • have a yen for


    یک ین برای


  • آرزو کردن

  • yen for


    ین برای

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

epics

لغت پیشنهادی

budging

لغت پیشنهادی

satisfies