protect

base info - اطلاعات اولیه

protect - محافظت

verb - فعل

/prəˈtekt/

UK :

/prəˈtekt/

US :

family - خانواده
protection
حفاظت
protector
محافظ
protectionism
حمایت گرایی
protectionist
حفاظتی
protectiveness
تحت الحمایه
protectorate
حفاظت شده
protected
محافظت نشده
unprotected
---
protective
---
protectively
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [protect] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to protect children/citizens/civilians/consumers/workers


    برای محافظت از کودکان / شهروندان / غیرنظامیان / مصرف کنندگان / کارگران

  • Our aim is to protect the jobs of our members.


    هدف ما حفاظت از مشاغل اعضای خود است.

  • the section of the treaty that protects the rights of employees


    بخشی از معاهده که از حقوق کارمندان حمایت می کند


  • هر شرکتی برای حفظ منافع تجاری خود می جنگد.

  • A majority of Democrats believe that such regulations protect the public.


    اکثریت دموکرات ها معتقدند که چنین مقرراتی از مردم محافظت می کند.

  • Troops have been sent to protect aid workers against attack.


    نیروهایی برای محافظت از امدادگران در برابر حمله اعزام شده اند.


  • آنها دور هم جمع شدند تا از باد محافظت کنند.

  • a paint that helps protect against rust


    رنگی که به محافظت در برابر زنگ زدگی کمک می کند

  • Vitamin B12 may have a role in protecting from heart disease.


    ویتامین B12 ممکن است در محافظت از بیماری قلبی نقش داشته باشد.

  • a protected area/species


    یک منطقه / گونه حفاظت شده


  • لزوم حفاظت از محیط زیست

  • Polar bears have been protected by law in Norway since 1973.


    خرس های قطبی از سال 1973 توسط قانون در نروژ محافظت می شوند.

  • The plant is protected under the Wildlife and Countryside Act.


    این گیاه تحت قانون حیات وحش و حومه شهر محافظت می شود.

  • protected markets


    بازارهای حفاظت شده

  • Many policies do not protect you against personal injury.


    بسیاری از سیاست ها از شما در برابر آسیب های شخصی محافظت نمی کنند.

  • Security products are designed to protect information from unauthorized access.


    محصولات امنیتی برای محافظت از اطلاعات در برابر دسترسی غیرمجاز طراحی شده اند.

  • All these pages are password-protected.


    همه این صفحات دارای رمز عبور هستند.

  • He felt it was his duty to protect the child.


    او وظیفه خود می دانست که از کودک محافظت کند.

  • Keep the camera well protected at all times.


    دوربین را همیشه به خوبی محافظت کنید.


  • کرمی که به محافظت از پوست در برابر آفتاب کمک می کند

  • Protect the exposed areas of wood with varnish.


    مناطق در معرض چوب را با لاک محافظت کنید.

  • Some pieces of music are protected by copyright.


    برخی از قطعات موسیقی توسط کپی رایت محافظت می شود.

  • a star who jealously protects her right to privacy


    ستاره ای که با حسادت از حق خود برای حفظ حریم خصوصی محافظت می کند

  • a constitutionally protected right of freedom of speech


    یک حق آزادی بیان که در قانون اساسی حمایت شده است

  • The equality of women is protected under law.


    برابری زنان در قانون حمایت می شود.

  • The new measures are designed to protect the public from people like these.


    اقدامات جدید برای محافظت از مردم در برابر افرادی مانند اینها طراحی شده است.

  • Many of these sites—of immense scientific interest—are not legally protected.


    بسیاری از این سایت‌ها - که دارای منافع علمی بسیار زیادی هستند - از نظر قانونی محافظت نمی‌شوند.

  • a federally protected game preserve


    یک بازی حفاظت شده توسط فدرال

  • The Far Eastern markets are heavily protected.


    بازارهای خاور دور به شدت محافظت می شوند.


  • ما باید اقداماتی را برای محافظت از بریتانیا به عنوان یک پایگاه تولیدی انجام دهیم.


  • لباسی که از شما در برابر سرما محافظت می کند

synonyms - مترادف

  • دفاع


  • نگهبان


  • نگاه داشتن

  • safeguard


    حفاظت


  • امن است

  • shield


    سپر

  • harbourUK


    بندر UK


  • حفظ


  • صرفه جویی


  • صفحه نمایش


  • پناه

  • avert


    جلوگیری کند

  • fortify


    مستحکم کردن

  • bulwark


    سنگر


  • مراقبت از

  • chaperon


    پیشخوان


  • پوشش


  • حصار

  • fend


    دفع کردن

  • forfend


    توهین کردن

  • foster


    پرورش دادن، پروردن

  • hedge


    پرچین


  • خانه

  • inoculate


    تلقیح کردن

  • insulate


    عایق کردن


  • توجه داشتن به


  • ذهن


  • حمایت کردن


  • تمایل

  • ward


    بخش


  • تماشای بیش از

antonyms - متضاد
  • aggress


    پرخاشگری


  • حمله کنند

  • combat


    مبارزه کن


  • خسارت

  • hit


    اصابت

  • overwhelm


    غرق کردن


  • ضربه

  • tackle


    برخورد با

  • ambush


    کمین کردن


  • ضرب و شتم

  • beset


    گرفتار


  • شارژ

  • harass


    آزار دادن


  • طوفان

  • wallop


    ولوپ کردن


  • حمله

  • besiege


    محاصره کردن

  • blast


    انفجار

  • bust


    نیم تنه


  • ساعت


  • در معرض گذاشتن

  • overrun


    بیش از حد

  • whop


    اوه

  • assail


    حمله کردن

  • endanger


    به خطر انداختن

  • harm


    صدمه

  • neglect


    بی توجهی


  • ارسال


  • تهدید کند


  • رها کردن

  • bash


    ضربه شدید

لغت پیشنهادی

lockers

لغت پیشنهادی

ridiculously

لغت پیشنهادی

cloudy