submit

base info - اطلاعات اولیه

submit - ارسال

verb - فعل

/səbˈmɪt/

UK :

/səbˈmɪt/

US :

family - خانواده
submission
ارسال
submissiveness
تسلیم بودن
submissive
مطیع
submissively
مطیعانه
google image
نتیجه جستجوی لغت [submit] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to submit an application/a claim/a proposal


    برای ارائه یک درخواست / یک ادعا / یک پیشنهاد

  • Completed projects must be submitted by 10 March.


    پروژه های تکمیل شده باید تا 10 مارس ارسال شوند.

  • She submitted her report to the committee.


    او گزارش خود را به کمیته ارائه کرد.

  • Articles should be submitted electronically as email attachments.


    مقالات باید به صورت الکترونیکی به عنوان پیوست ایمیل ارسال شوند.

  • She refused to submit to threats.


    او حاضر به تسلیم شدن در برابر تهدیدها نشد.

  • He submitted himself to a search by the guards.


    او خود را به جستجوی نگهبانان رساند.

  • Counsel for the defence submitted that the evidence was inadmissible.


    وکیل مدافع اظهار داشت که شواهد غیرقابل قبول است.

  • Candidates for the degree are required to submit a 30 000-word thesis.


    داوطلبان برای دریافت مدرک باید یک پایان نامه 30000 کلمه ای ارسال کنند.

  • He formally submitted his resignation.


    او به طور رسمی استعفای خود را ارائه کرد.

  • Six groups were invited to submit proposals for the research.


    از شش گروه برای ارائه پیشنهادات برای تحقیق دعوت شد.

  • They have submitted plans for our approval.


    آنها طرح هایی را برای تایید ما ارائه کرده اند.

  • They have submitted an application for planning permission to build an extension.


    آنها یک درخواست برای مجوز برنامه ریزی برای ساخت یک پسوند ارائه کرده اند.

  • He submitted voluntarily to arrest.


    او داوطلبانه تسلیم بازداشت شد.

  • They abandoned their town rather than submit to the Persians.


    آنها به جای تسلیم شدن در برابر ایرانیان، شهر خود را رها کردند.

  • They were forced to submit to Bulgarian rule.


    آنها مجبور شدند تسلیم حکومت بلغارستان شوند.

  • May I respectfully submit that this is not the right thing to do?


    آیا می توانم با احترام عرض کنم که این کار درستی نیست؟

  • She submitted that the local authority should bear the cost.


    او اظهار داشت که مقامات محلی باید این هزینه را تقبل کنند.


  • شما باید درخواست خود را قبل از 1 ژانویه ارسال کنید.

  • The developers submitted building plans to the council for approval.


    توسعه دهندگان نقشه های ساختمانی را برای تصویب به شورا ارائه کردند.


  • در پایان، من ارائه می کنم که این پیشنهاد بدون برخی تغییرات عمده کار نخواهد کرد.

  • We protested about the changes for a long time but in the end we had to submit.


    ما مدت ها به تغییرات اعتراض کردیم، اما در نهایت مجبور شدیم تسلیم شویم.

  • She decided to resign from the party rather than submit herself to the new rules.


    او تصمیم گرفت به جای تسلیم شدن به قوانین جدید، از حزب استعفا دهد.

  • Companies are required to submit monthly financial statements to the board.


    شرکت ها موظفند صورت های مالی ماهانه را به هیئت مدیره ارائه کنند.

  • He had never been able to submit himself to that sort of discipline.


    او هرگز نتوانسته بود خود را تسلیم آن نوع رشته کند.

  • All newly hired employees must submit to a background check.


    همه کارکنان تازه استخدام شده باید به یک بررسی سوابق ارسال کنند.

  • The consortium has yet to submit a bid.


    کنسرسیوم هنوز پیشنهادی ارائه نکرده است.

  • They submitted the report after the retailer said that it might choose a replacement ad agency last year.


    آنها گزارش را پس از اینکه خرده فروش گفت ممکن است سال گذشته یک آژانس تبلیغاتی جایگزین را انتخاب کند، ارائه کردند.

  • Applications must be submitted by December 5.


    درخواست ها باید تا 5 دسامبر ارسال شوند.

  • He was given the choice on Wednesday to either submit his resignation, or be fired.


    روز چهارشنبه به او این انتخاب داده شد که یا استعفا دهد یا برکنار شود.

  • They were required to agree that future industrial disputes would be submitted to arbitration.


    آنها باید موافقت کنند که اختلافات صنعتی آینده به داوری ارائه شود.

synonyms - مترادف
  • surrender


    تسلیم شدن


  • بازده

  • capitulate


    سر سپردن


  • موافق

  • succumb


    رضایت دادن

  • acquiesce


    تعظیم

  • relent


    به تعویق انداختن

  • bow


    خم شدن

  • defer


    واگذار کردن


  • سقوط

  • cede


    دست و پنجه نرم کردن


  • غار

  • buckle


    قبول کردن

  • cave


    تا کردن

  • concede


    ترک کردن

  • fold


    چشمک زدن


  • تکان دادن

  • blink


    رها کردن

  • budge


    تسلیم شدن به

  • kowtow


    حوله بینداز

  • relinquish


    پرچم سفید را تکان دهید


  • زیر بند انگشت

  • surrender to


    عقب نشینی

  • throw in the towel


    دست برداشتن از


  • برو پایین

  • knuckle under


    برو زیر


  • غار در




  • cave in


antonyms - متضاد

  • مقاومت کردن

  • endure


    تحمل کن

  • defy


    سرپیچی کردن


  • مبارزه کردن


  • متوقف کردن


  • آب و هوا

  • withstand


    مقاومت کند


  • انکار


  • دفاع

  • outlast


    بیش از حد


  • غلبه بر


  • زنده ماندن

  • brave


    شجاع

  • brook


    نهر


  • ایستادن


  • خرس


  • نگه داشتن

  • tolerate


    تحمل كردن


  • مقاومت کن


  • بایستید تا

  • withhold


    خودداری کنید


  • رد کردن


  • مخالفت کنند


  • گرفتن


  • حفظ کنند

  • combat


    مبارزه کن

  • thwart


    خنثی کردن

  • repel


    دفع کردن


  • اعتراض


  • مقابله با


  • تحمل کردن

لغت پیشنهادی

upwardly

لغت پیشنهادی

exam

لغت پیشنهادی

aster