victim

base info - اطلاعات اولیه

victim - قربانی

noun - اسم

/ˈvɪktɪm/

UK :

/ˈvɪktɪm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [victim] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • shooting/murder victims


    قربانیان تیراندازی/قتل

  • flood/crash/accident victims


    قربانیان سیل / تصادف / تصادف

  • an innocent/unsuspecting victim


    یک قربانی بی گناه/بی گمان

  • victims of crime/abuse/violence


    قربانیان جنایت/سوءاستفاده/خشونت


  • قربانی یک حمله جدی

  • Several countries have pledged millions of dollars to help the victims of the tsunami.


    چندین کشور متعهد شده اند میلیون ها دلار برای کمک به قربانیان سونامی کمک کنند.


  • این تیم تلاش خواهد کرد تا قربانیان بالقوه خشونت خانگی را شناسایی کند.

  • flood/disaster/earthquake/hurricane victims


    سیل / فاجعه / زلزله / قربانیان طوفان

  • cancer/stroke/heart attack victims


    قربانیان سرطان/سکته/سکته قلبی

  • families/relatives of the victims


    خانواده/بستگان قربانیان

  • expressions of sympathy for the victims and their families


    ابراز همدردی با قربانیان و خانواده های آنها

  • He made a victim impact statement to the court.


    او در دادگاه بیانیه تاثیر قربانی را ارائه کرد.

  • They were the victims of a cruel hoax.


    آنها قربانی یک حقه بی رحمانه شدند.

  • The site offers help and advice for anyone who has been the victim of a scam.


    این سایت برای هر کسی که قربانی کلاهبرداری شده است کمک و مشاوره ارائه می دهد.

  • Schools are the latest victims of cuts in public spending.


    مدارس آخرین قربانیان کاهش هزینه های عمومی هستند.


  • این شرکت کوچک زمانی قربانی موفقیت خود شد که نتوانست تمام سفارشات خود را به موقع ارائه کند.

  • a sacrificial victim


    یک قربانی فداکار

  • Many plants have fallen victim to the sudden frost.


    بسیاری از گیاهان قربانی یخبندان ناگهانی شده اند.

  • The primary victims of this violence are always civilians.


    قربانیان اصلی این خشونت همیشه غیرنظامیان هستند.

  • He managed to lure victims into his car.


    او توانست قربانیان را به داخل ماشینش بکشاند.

  • In his trial he tried to portray himself as the victim of an uncaring society.


    او در محاکمه اش سعی کرد خود را قربانی یک جامعه بی اهمیت جلوه دهد.

  • He targeted younger victims.


    او قربانیان جوان تر را هدف قرار داد.

  • Not all victims have been identified yet.


    هنوز همه قربانیان شناسایی نشده اند.

  • The cut in benefits for the unemployed is a classic case of blaming the victim.


    کاهش مزایا برای بیکاران یک مورد کلاسیک برای مقصر دانستن قربانی است.

  • The government is sending aid to flood victims.


    دولت در حال ارسال کمک به سیل زدگان است.

  • The intended victims were selected because they seemed vulnerable.


    قربانیان مورد نظر به این دلیل انتخاب شدند که آسیب پذیر به نظر می رسیدند.

  • The train crash claimed its tenth victim yesterday when the driver died in hospital.


    تصادف قطار دیروز دهمین قربانی خود را گرفت که راننده آن در بیمارستان جان باخت.

  • The victim suffered severe cuts to the upper lip.


    مقتول از ناحیه لب بالایی دچار بریدگی شدید شد.

  • Stop playing the victim—you knew exactly what was happening.


    بازی قربانی را متوقف کنید - دقیقاً می دانستید که چه اتفاقی می افتد.


  • سعی می کنم برای خودم متاسف نباشم و ذهنیت قربانی نداشته باشم.


  • ما ترجیح می‌دهیم خودمان را به‌عنوان بازماندگان سوءاستفاده توصیف کنیم تا قربانی.

synonyms - مترادف
  • casualty


    سانحه، کشته


  • مرگ

  • fatality


    مرگبار

  • killed


    کشته شده


  • مرده

  • injured


    مجروح

  • mortality


    مرگ و میر


  • ضرر - زیان

  • passing


    گذراندن

  • wounded


    فاجعه


  • تراژدی


  • تصادف


  • بازنده

  • loser


    میا

  • mia


    طعمه

  • prey


    ذبح

  • calamity


    مبتلا

  • slaughter


    فوت شده

  • sufferer


    شهید

  • deceased


    MIA

  • catastrophe


    فرد مرده

  • martyr


    طرف آسیب دیده

  • demise


    شخص مجروح

  • MIA


    شمار کشته شدگان


  • تصادف مرگبار

  • injured party


    فرد مجروح

  • injured person


    تعداد مرده

  • death toll


  • fatal accident


  • wounded person



antonyms - متضاد
  • assailant


    مهاجم

  • antagonist


    آنتاگونیست

  • perpetrator


    مرتکب

  • attacker


    حمله کننده


  • جنایی

  • assaulter


    مجرم

  • committer


    متجاوز

  • assailer


    مقصر

  • offender


    مزاحم

  • aggressor


    قاتل

  • culprit


    پرپ

  • intruder


    خطاکار


  • غارتگر

  • perp


    دشمن

  • invader


    ادامه دادن

  • murderer


    فرد ضربه ای

  • rapist


  • wrongdoer


  • trespasser


  • mugger



  • foe


  • goon



لغت پیشنهادی

the San Andreas Fault

لغت پیشنهادی

compassion

لغت پیشنهادی

furnace