heart
heart - قلب
noun - اسم
UK :
US :
بی مهری
دلسوزی
مایوس شده
دلگرم کننده
دلسرد کننده
بی دل
دلچسب
جرأت دادن
دلسرد کردن
از صمیم قلب
بی عاطفه
با دلگرمی
---
اندامی در قفسه سینه که خون را در بدن پمپاژ می کند
بخشی از شما که احساسات و عواطف قوی را احساس می کند
قسمتی از سینه نزدیک قلب شما
شکلی که برای نشان دادن قلب استفاده می شود
مهمترین یا مرکزی ترین بخش یک مشکل، سوال و غیره
اعتماد به نفس و شجاعت
قسمت میانی ناحیه ای که از لبه دورتر است
یک شکل قلب که با رنگ قرمز روی کارت بازی چاپ شده است
کت و شلوار (=مجموعه) کارت های بازی که این اشکال را روی خود دارند
یکی از کارت های این مجموعه
قسمت میانی سفت برخی سبزیجات
خیلی دوست داشتن چیزی یا شخصی – به خصوص در اینترنت و مجلات استفاده می شود
عضوی در سینه شما که خون را به اطراف بدن شما می فرستد
used to refer to a person's character or the place within a person where feelings or emotions are considered to come from
برای اشاره به شخصیت یک شخص، یا مکانی در یک شخص که احساسات یا عواطف در نظر گرفته می شود از آن سرچشمه می گیرد، استفاده می شود.
قسمت مرکزی یا مهم ترین قسمت
بخش مرکزی سفت یک سبزی مخصوصا سبزی که برگ های زیادی دارد
شجاعت، عزم، یا امید
a shape consisting of two half circles next to each other at the top and a V shape at the bottom often coloured pink or red and used to represent love
شکلی متشکل از دو نیم دایره در کنار یکدیگر در بالا و شکل V در پایین که اغلب به رنگ صورتی یا قرمز است و برای نشان دادن عشق استفاده می شود.
یکی از چهار کت و شلوار در کارت های بازی که با شکل قلب قرمز نشان داده شده است
کارت بازی از کت و شلوار قلب
می گفت که شما یکی یا چیزی را خیلی دوست دارید
عضوی در داخل قفسه سینه که خون را به اطراف بدن می فرستد
مرکز احساسات یک فرد، یا شخصیت کلی یک فرد
قلب یک سبزی، به ویژه. یک برگ، بخش سفت و مرکزی آن است
شکلی که برای نشان دادن قلب استفاده می شود. به عنوان نماد عشق
طبق اسناد دادگاه، تام پس از مراجعه به متخصص قلب متوجه شد که دریچه قلبش آسیب دیده است.
ما علایق شما را در دل داریم.
و وقتی دوباره به تد مورگان روی آورد، دلش کمی نگران شد.
پزشکان گفتند در حالی که قلب او خوب است، سیستم عروقی او روح را از دست داده است.
قلبم آنقدر تند می زد که فکر می کردم می ترکد.
بنابراین من قلب ندارم و نمی توانم دوست داشته باشم.
ضربان قلب بیمار برای چند ثانیه متوقف شد.
ضربان قلبم را در سینه ام حس می کردم (= از شدت هیجان و غیره).
برای داشتن قلب ضعیف
heart disease/problems
بیماری/مشکلات قلبی
برای داشتن بیماری قلبی
heart patients/surgery
بیماران قلبی / جراحی
پیوند قلب
عکس را به قلبش چسباند.
کلمات دوستت دارم درون یک قلب بزرگ قرمز نوشته شده بود.
او قلب ها را روی جلد یک کلاسور با برگ های شل می کشید.
او قلب مهربانی دارد.
دل نداری؟
با دل (= غمگین) بازگشت.
رمان های او به امور قلبی می پردازد.
این داستان قلب و ذهن یک نسل را تسخیر کرد.
داستان غم انگیز او قلب او را متاثر کرد.
اسرار قلب انسان
simple-hearted
ساده دل
pure-hearted
پاک دل
generous-hearted
سخاوتمند
قلب موضوع/مشکل
گزارش کمیته به قلب معضل دولت رفت.
تمایز بین درست و نادرست در قلب همه مسائل اخلاقی نهفته است.
موضوعی که در قلب دولت مدرن قرار دارد
داستان، در قلب خود، یک داستان ساده از دست دادن و کشف مجدد است.
بودیسم، در قلب، در مورد هماهنگی است.
هتلی آرام در قلب شهر
فضای باز با یک میدان کوچک در قلب
منچستر در قلب خود دارای یک منطقه تجاری نسبتاً گسترده است.
ملکه قلب ها
Hearts is/are trumps.
قلب ها برنده هستند/ هستند.
ticker
تیک تیک
cardiac organ
اندام قلبی
vascular organ
اندام عروقی
inhumanity
غیر انسانی
heartlessness
بی مهری
barbarism
بربریت
inhumanness
خونسردی
coldheartedness
بی رحمی
ruthlessness
سادیسم
mercilessness
وحشی گری
sadism
بدخواهی
pitilessness
بی عاطفه
savagery
تشنه خون
barbarity
سنگدلی
malevolence
سختی
barbarousness
عدم دلسوزی
callousness
عدم احساس
cruelness
عدم همدردی
savageness
ظلم
bloodthirstiness
نامهربانی
hardheartedness
وحشیگری
harshness
بی احساسی
cold-bloodedness
پست
cold-heartedness
hard-heartedness
stone-heartedness
cruelty
unkindness
brutality
unfeelingness
meanness