killer
killer - قاتل
noun - اسم
UK :
US :
شخص، حیوان یا چیزی که می کشد
چیزی یا کسی که بسیار دشوار، خسته کننده یا کسل کننده است
چیزی که بسیار هیجان انگیز یا تاثیرگذار است
بسیار مضر یا خطرناک
بسیار جذاب، خوب، چشمگیر و غیره
کسی که فرد دیگری را می کشد
چیزی که انسان را می کشد، به ویژه یک بیماری یا بیماری دیگر
چیزی که گیاهان، باکتری ها یا سایر موجودات را از بین می برد
something that stops or destroys a relationship activity or experience
چیزی که یک رابطه، فعالیت یا تجربه را متوقف یا نابود می کند
چیزی که خیلی سخته
یک شخص، داستان یا اجرای بسیار سرگرم کننده یا ماهر
می تواند کسی را بکشد یا کسی را بکشد
بسیار خوب، تاثیرگذار یا موثر
کسی یا چیزی که باعث مرگ کسی یا چیزی شود
infml اگر چیزی به عنوان قاتل توصیف شود، بسیار دشوار است
infml یک قاتل نیز کسی یا چیزی است که بسیار سرگرم کننده یا ماهر است
پلیس در حال تعقیب قاتل او است.
بیماری قلبی بزرگترین قاتل در اسکاتلند است.
حشره کش برقی
امتحان یک قاتل واقعی بود.
فیلم جدید یک قاتل است.
فشار خون بالا به عنوان یک قاتل خاموش شناخته می شود.
در قرن نوزدهم، وبا یکی از مرگبارترین قاتل بریتانیا بود.
یک قاتل خونسرد
موج قاتل به یک جزیره مرجانی کوچک در مالدیو برخورد کرد.
مورگان بلافاصله پس از نیمه دوم ضربه قاتل (= که حریفانش را شکست داد) وارد کرد.
پلیس همچنان امیدوار است قاتل زن کشته شده را پیدا کند.
سرطان و بیماری قلبی بزرگترین قاتل بریتانیا هستند.
این ماده شیمیایی در اکثر علف کش ها یافت می شود.
استرس و خستگی، قاتل شماره یک اشتیاق هستند.
بسیاری از بحثها را نجات میدهد و قاتل خاموش بسیاری از رابطهها را از بین میبرد: رنجش.
سوال آخر یک قاتل واقعی بود.
دیزی یک قاتل واقعی روی ترومپت بود.
یک بیماری قاتل
killer bees
زنبورهای قاتل
او با حمایت یک گروه قاتل به تور رفت.
او یک توپ قاتل مطلق بازی کرد.
پلیس هنوز قاتل را پیدا نکرده است.
بیماری قلبی کشنده (= عامل مرگ) است.
آزمایش یک قاتل واقعی بود.
دیزی قاتل روی شیپور بود.
assassin
قاتل
murderer
قتل
homicide
جلاد
slayer
قصاب
executioner
بریده بریده
butcher
سلاخ کننده
cutthroat
مدیر تصفیه
slaughterer
سرباز
liquidator
نابودگر
manslayer
نابود کننده
مرد مسلح
exterminator
ناوشکن
terminator
ریشه کن
gunman
نسل کشی
destroyer
تفنگچی
eradicator
زن مسلح
genocidaire
شکارچی
gunperson
مرد ضربه زدن
gunwoman
مرد هچر
گلو بریده
predator
زن ضربه زن
فرد ضربه ای
hatchet man
مجری
cut-throat
عامل ماشه
hit-man
جنایی
hit-woman
مرتکب
enforcer
triggerman
perpetrator
healthful
سالم
غیر کشنده
nonfatal
مفید
nonlethal
سودمند
wholesome
مغذی
salubrious
سلامت بخش
beneficial
مهاربندی
nourishing
نشاط آور انگلستان
nutritious
نیروبخش ایالات متحده
health-giving
مفید برای سلامتی
bracing
بی ضرر
envigoratingUK
ملایم
invigoratingUS
حیات بخش
خوش خیم
harmless
خفیف
gentle
بی آسیب
life-giving
غیر تهاجمی
benign
نوع
mild
بی خطر
غیر سمی
innocuous
کمک کردن
unaggressive
خوب
زنده
احیا کردن
salutary
غیر ترمینال
non-toxic
assisting
lively
reviving
nonterminal