found

base info - اطلاعات اولیه

found - یافت

verb - فعل

/faʊnd/

UK :

/faʊnd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [found] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to found a club/company/school


    برای تأسیس یک باشگاه / شرکت / مدرسه

  • Her family founded the college in 1895.


    خانواده او این کالج را در سال 1895 تأسیس کردند.

  • the founding members of the European Union


    اعضای موسس اتحادیه اروپا

  • He was a founding editor of the journal.


    او سردبیر موسس مجله بود.

  • The town was founded by English settlers in 1790.


    این شهر توسط مهاجران انگلیسی در سال 1790 تأسیس شد.

  • French settlers founded New Orleans.


    مهاجران فرانسوی نیواورلئان را تأسیس کردند.

  • the founding generation of immigrants


    نسل بنیانگذار مهاجران

  • Their marriage was founded on love and mutual respect.


    ازدواج آنها بر اساس عشق و احترام متقابل بنا شد.

  • He founded a new religion.


    او دین جدیدی را پایه گذاری کرد.

  • He founded the company 20 years ago.


    او این شرکت را 20 سال پیش تاسیس کرد.

  • Boston was founded in 1630 by Puritan colonists from England.


    بوستون در سال 1630 توسط استعمارگران پیوریتن از انگلستان تأسیس شد.

  • She left a large sum of money in her will to found a wildlife sanctuary.


    او مقدار زیادی پول در وصیت نامه خود برای ایجاد پناهگاه حیات وحش به جا گذاشت.

  • We are planning a dinner to celebrate the 50th anniversary of the founding of the company.


    ما در حال برنامه ریزی یک شام برای جشن پنجاهمین سالگرد تاسیس شرکت هستیم.

  • Her lawyer accused the prosecution of founding its case on insufficient evidence.


    وکیل او دادستان را متهم کرد که پرونده خود را بر اساس شواهد ناکافی تشکیل داده است.

  • I'd like to see the research that these recommendations are founded on.


    من مایلم تحقیقاتی را ببینم که این توصیه‌ها بر اساس آن هستند.

  • a society founded on egalitarian principles


    جامعه ای مبتنی بر اصول برابری طلبانه

  • She donated money to help found a wildlife refuge.


    او برای کمک به پیدا کردن پناهگاه حیات وحش پول اهدا کرد.

  • New Orleans was founded by the French in 1718.


    نیواورلئان توسط فرانسوی ها در سال 1718 تأسیس شد.

  • This case was founded on insufficient evidence.


    این پرونده بر اساس شواهد ناکافی است.

  • The airline was founded 25 years ago.


    این شرکت هواپیمایی 25 سال پیش تاسیس شد.

synonyms - مترادف

  • تاسيس كردن


  • برپایی


  • شروع کنید


  • شروع


  • راه اندازی


  • فرم

  • initiate


    آغازکردن

  • originate


    سرچشمه

  • institute


    موسسه


  • ايجاد كردن


  • توسعه دهد

  • inaugurate


    افتتاح


  • به وجود بیاورد

  • pioneer


    پیشگام


  • تشکیل می دهند

  • instalUK


    installUK

  • installUS


    installUS

  • get going


    رفتن


  • گنجاندن

  • organiseUK


    organiseUK

  • organizeUS


    organizeUS

  • assemble


    جمع آوری کنید

  • enact


    وضع


  • استارت آپ


  • رسیدن به


  • ساختن


  • شناور


  • ایجاد کند


  • بیرون آمدن با

  • conceive of


    تصور از


  • به حرکت درآورد

antonyms - متضاد
  • liquidate


    انحلال


  • باد کردن

  • abolish


    لغو کند

  • disestablish


    منحل کردن


  • تعطیل کردن

  • adjourn


    به تعویق انداختن

  • annul


    باطل

  • terminate


    خاتمه دادن

  • bankrupt


    ورشکسته

  • cancel


    لغو


  • بستن


  • حل کردن

  • dissolve


    از بین بردن


  • به تدریج حذف شود


  • تمامش کن

  • put an end to


    فروختن


  • خفه شو


  • رها کردن


  • نتیجه گرفتن


  • مکث

  • halt


    باطل کردن

  • nullify


    گرد کردن


  • متوقف کردن


  • بسته شدن


  • پایان


  • از بین رفتن

  • end


    تمام کردن


  • دست کشیدن


  • خراب کردن

  • cease


  • ruin


لغت پیشنهادی

putty

لغت پیشنهادی

befuddled

لغت پیشنهادی

morality