vital

base info - اطلاعات اولیه

vital - حیاتی

adjective - صفت

/ˈvaɪtl/

UK :

/ˈvaɪtl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [vital] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • the vitamins that are vital for health


    ویتامین هایی که برای سلامتی حیاتی هستند

  • Patience and a cool head are vital for investors.


    صبر و خونسردی برای سرمایه گذاران حیاتی است.

  • Good financial accounts are vital to the success of any enterprise.


    حساب های مالی خوب برای موفقیت هر شرکتی حیاتی است.


  • خواندن در یادگیری زبان اهمیت حیاتی دارد.


  • پلیس نقش حیاتی در جامعه ما دارد.

  • Small chemist shops are a vital part of many local communities.


    شیمی‌فروشی‌های کوچک بخش حیاتی بسیاری از جوامع محلی هستند.

  • 'We are prepared to use force to protect our vital interests in the region,' he said


    وی گفت: ما آماده استفاده از زور برای حفاظت از منافع حیاتی خود در منطقه هستیم

  • The website provides vital information for tourists.


    این وب سایت اطلاعات حیاتی را در اختیار گردشگران قرار می دهد.

  • It is vital that you keep accurate records when you are self-employed


    حفظ سوابق دقیق در زمانی که خوداشتغالی هستید بسیار مهم است

  • It was vital to show that he was not afraid.


    این حیاتی بود که نشان دهد نمی ترسد.

  • It is absolutely vital for cities to have public green spaces.


    داشتن فضاهای سبز عمومی برای شهرها کاملاً حیاتی است.

  • the vital organs (= the brain heart lungs, etc.)


    اندام های حیاتی (= مغز، قلب، ریه ها و غیره)

  • It is vital that journalists can verify the accuracy of their reports.


    بسیار مهم است که خبرنگاران بتوانند صحت گزارش های خود را تأیید کنند.

  • Journalists play a vital/crucial role in educating the public.


    روزنامه نگاران نقش حیاتی/حیاتی در آموزش عموم دارند.

  • Public trust is a crucial issue for all news organizations.


    اعتماد عمومی موضوعی حیاتی برای همه سازمان های خبری است.

  • The ability to write well is essential for any journalist.


    توانایی نوشتن خوب برای هر روزنامه نگاری ضروری است.

  • The internet has become an indispensable tool for reporters.


    اینترنت به ابزاری ضروری برای خبرنگاران تبدیل شده است.

  • In journalism, accuracy is paramount/…is of paramount importance.


    در روزنامه نگاری، دقت در درجه اول اهمیت است/...از اهمیت بالایی برخوردار است.

  • It is imperative that journalists maintain the highest possible standards of reporting.


    ضروری است که روزنامه نگاران بالاترین استانداردهای ممکن را در گزارش گیری حفظ کنند.


  • تجربه برای این شغل ضروری است.

  • It is crucial that we get this right.


    بسیار مهم است که ما این موضوع را به درستی دریافت کنیم.

  • Your decision is critical to our future.


    تصمیم شما برای آینده ما حیاتی است.

  • She has played a decisive role in the peace negotiations.


    او نقش تعیین کننده ای در مذاکرات صلح داشته است.

  • Cars have become an indispensable part of our lives.


    خودروها به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی ما تبدیل شده اند.

  • This case emphasizes/highlights the importance of honest communication between managers and employees.


    این مورد بر اهمیت ارتباط صادقانه بین مدیران و کارکنان تاکید می کند.

  • Effective communication skills are essential/crucial/vital.


    مهارت های ارتباط موثر ضروری / حیاتی / حیاتی هستند.

  • It should be noted that this study considers only verbal communication. Non-verbal communication is not dealt with here.


    لازم به ذکر است که این پژوهش فقط ارتباط کلامی را مد نظر قرار داده است. در اینجا به ارتباط غیرکلامی پرداخته نمی شود.

  • It is important to remember that/An important point to remember is that non-verbal communication plays a key role in getting your message across.


    مهم است که به یاد داشته باشید که / نکته مهمی که باید به خاطر بسپارید این است که ارتباطات غیرکلامی نقش کلیدی در انتقال پیام شما دارد.

  • Communication is not only about the words you use but also your body language and especially/above all the effectiveness with which you listen.


    ارتباط فقط در مورد کلماتی که استفاده می کنید نیست، بلکه زبان بدن شما و، به ویژه/بالاتر از همه، اثربخشی است که با آن گوش می دهید.

  • I would like to draw attention to the role of listening in effective communication.


    من می خواهم توجه را به نقش گوش دادن در ارتباط موثر جلب کنم.

  • Choose your words carefully: in particular avoid confusing and ambiguous language.


    کلمات خود را با دقت انتخاب کنید: به ویژه از زبان گیج کننده و مبهم خودداری کنید.

synonyms - مترادف

  • بحرانی


  • ضروری است

  • key


    کلید


  • لازم است


  • حیاتی

  • imperative


    امری ضروری

  • indispensable


    ضروری


  • مهم

  • needed


    مورد نیاز است

  • required


    مورد نیاز

  • requisite


    قابل توجه


  • همه چیز مهم

  • all-important


    فوری

  • urgent


    اساسی


  • انتگرال

  • integral


    برترین

  • paramount


    محوری

  • pivotal


    پایه ای


  • مرکزی


  • دارای اهمیت

  • consequential


    زندگی و مرگ

  • life-and-death


    اجباری

  • mandatory


    افراطی

  • necessitous


    حاد


  • اصلی

  • acute


    باید داشته باشد

  • cardinal


    سوزش

  • must-have


    متقاعد کننده

  • needful


  • burning


  • compelling


antonyms - متضاد
  • inessential


    غیر ضروری

  • dispensable


    غیر قابل مصرف

  • unimportant


    بی اهمیت

  • nonessential


    غیر اجباری

  • noncompulsory


    غیر مرتبط

  • unnecessary


    بی نیاز

  • irrelevant


    پیرامونی

  • needless


    زیادی

  • unrequired


    بی تفاوتی

  • peripheral


    زینتی

  • superfluous


    زائد

  • unessential


    ناچیز

  • gratuitous


    اضافی

  • ornamental


    خارجی

  • redundant


    بی معنی

  • trivial


    اختیاری

  • unneeded


    ناخواسته


  • بلا استفاده

  • extraneous


    لوازم آرایشی

  • insignificant


    جزئی

  • meaningless


    ثانوی

  • optional


    غیر انتقادی

  • unwanted


  • useless


  • cosmetic




  • non-essential


  • secondary


  • uncalled-for


  • uncritical


لغت پیشنهادی

boneless

لغت پیشنهادی

arises

لغت پیشنهادی

blindingly