agency

base info - اطلاعات اولیه

agency - آژانس

noun - اسم

/ˈeɪdʒənsi/

UK :

/ˈeɪdʒənsi/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [agency] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She works for an advertising agency.


    او برای یک آژانس تبلیغاتی کار می کند.

  • He managed to find a job through an agency.


    او توانست از طریق یک آژانس شغلی پیدا کند.

  • law enforcement agencies


    سازمان های اجرای قانون

  • Some laboratories are operated by government agencies.


    برخی از آزمایشگاه ها توسط سازمان های دولتی اداره می شوند.

  • He obtained his position through the agency of an old friend.


    او موقعیت خود را از طریق نمایندگی یکی از دوستان قدیمی به دست آورد.

  • I've signed up with a temping agency.


    من با یک آژانس موقت ثبت نام کرده ام.


  • جزئیات مشکل توسط کارمندان Help Desk ثبت خواهد شد و سپس با آژانس مربوطه تماس خواهند گرفت.

  • an advertising/employment/estate/travel agency


    یک آژانس تبلیغاتی / استخدامی / املاک / مسافرتی

  • an overseas aid agency


    یک آژانس کمک های خارج از کشور


  • سازمان اطلاعات مرکزی


  • اعتراض به ما حس عاملیت، حس قدرت خودمان برای ایجاد تفاوت داد.

  • When the legal system acquitted these women on the grounds of insanity it denied their agency.


    هنگامی که سیستم حقوقی این زنان را به دلیل جنون تبرئه کرد، نمایندگی آنها را رد کرد.

  • She was freed from prison through the agency of her doctor.


    او با نمایندگی پزشکش از زندان آزاد شد.

  • an advertising/employment agency


    یک آژانس تبلیغاتی/کاریابی


  • یک آژانس املاک

  • federal agencies


    آژانس های فدرال


  • سازمان حفاظت محیط زیست

  • Background checks may be done in-house or by an outside agency.


    بررسی پیشینه ممکن است در داخل یا توسط یک آژانس خارجی انجام شود.

  • She now runs an agency which last year catered for more than 17,000 travellers.


    او اکنون آژانسی را اداره می کند که سال گذشته بیش از 17000 مسافر را تامین می کرد.

  • Scottish Natural Heritage the conservation agency has finally managed to get approval for the project.


    میراث طبیعی اسکاتلند، آژانس حفاظت از محیط زیست، سرانجام موفق به دریافت تاییدیه برای این پروژه شد.

  • In a lengthy response to the report the immigration agency stated that it will follow the recommendations.


    در پاسخی طولانی به این گزارش، آژانس مهاجرت اعلام کرد که از توصیه ها پیروی خواهد کرد.

  • a government/federal/state agency


    یک آژانس دولتی/فدرال/ایالتی

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • end


    پایان

  • idleness


    بیکاری، تنبلی

  • impotence


    ناتوانی جنسی

  • inactivity


    عدم فعالیت

  • inertia


    اینرسی

  • weakness


    ضعف

  • inaction


    بی عملی

  • inertness


    بی اثری

  • stagnation


    رکود

  • nonaction


    عدم اقدام

  • dormancy


    خواب

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده

  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

  • idling


    بیکار

  • dawdling


    جست و خیز

  • pottering


    سفالگری

  • loafing


    لوف کردن

  • proletariat


    پرولتاریا

  • passivity


    انفعال

  • resting


    استراحت كردن

  • quiescence


    سکون

  • mismanagement


    سوء مدیریت


  • هدف

  • misuse


    سوء استفاده


  • مکث


  • تاخیر انداختن

  • dithering


    پریشان

  • intermission


    وقفه

  • immobility


    بی حرکتی

  • procrastination


    به تعویق انداختن

  • stasis


    ایستایی

لغت پیشنهادی

item

لغت پیشنهادی

evidence

لغت پیشنهادی

fictitious