agency
agency - آژانس
noun - اسم
UK :
US :
کسب و کاری که خدمات خاصی را برای افراد یا سازمان ها ارائه می کند
an organization or department especially within a government that does a specific job
یک سازمان یا بخش، به ویژه در داخل یک دولت، که کار خاصی را انجام می دهد
یک اداره دولتی با مسئولیت خاص
a business that provides a particular service or provides information about other businesses and their products
کسب و کاری که خدمات خاصی را ارائه می دهد یا اطلاعاتی در مورد سایر مشاغل و محصولات آنها ارائه می دهد
کسب و کاری که نماینده یک شرکت در یک منطقه خاص است و محصولات آن را به فروش می رساند
کسب و کاری که نماینده یک گروه از مردم در هنگام برخورد با گروهی دیگر است
یک سازمان دولتی
توانایی انجام اقدام یا انتخاب اقدام برای انجام دادن
به خاطر اعمال کسی
کسب و کاری که برای یا نماینده یک شخص، یک سازمان یا یک تجارت دیگر فعالیت می کند
An agency is also a government organization
آژانس نیز یک سازمان دولتی است
کسب و کاری که خدماتی را به افراد یا سازمان های دیگر ارائه می دهد
یک اداره دولتی که مسئول یک فعالیت خاص است
In my government agency we have independence-as an office and as respected individuals within that agency.
در سازمان دولتی من، ما استقلال داریم - به عنوان یک اداره، و به عنوان افراد محترم در آن سازمان.
سازمانهای دولتی برای انجام کار بر اساس معیارهای متفاوت از مشاغل خصوصی ایجاد شدهاند.
آژانس کرایه ماشین
سپس، البته، کل فرآیند آموزش رسمی یک آژانس اجتماعی بسیار مهم است.
However the FBI-style agency will not conduct its own investigations or prosecutions, although many Whitehall insiders believe this could eventually happen.
با این حال، آژانس به سبک FBI تحقیقات یا پیگرد قانونی خود را انجام نخواهد داد، اگرچه بسیاری از خودی های وایت هال معتقدند که این ممکن است در نهایت اتفاق بیفتد.
There is no question but that agency rulemaking is lawmaking in any functional or realistic sense of the term...
شکی نیست، اما قانونگذاری آژانس، قانونگذاری به هر معنای کاربردی یا واقع بینانه این اصطلاح است...
The study will have immediate relevance both in strengthening the capacity of the agencies dealing with the crisis and through transferability elsewhere.
این مطالعه هم در تقویت ظرفیت آژانس های مقابله با بحران و هم از طریق قابلیت انتقال به جاهای دیگر ارتباط فوری خواهد داشت.
The UN agency is responsible for helping refugees.
آژانس سازمان ملل متحد مسئول کمک به پناهندگان است.
She works for an advertising agency.
او برای یک آژانس تبلیغاتی کار می کند.
او توانست از طریق یک آژانس شغلی پیدا کند.
law enforcement agencies
سازمان های اجرای قانون
Some laboratories are operated by government agencies.
برخی از آزمایشگاه ها توسط سازمان های دولتی اداره می شوند.
او موقعیت خود را از طریق نمایندگی یکی از دوستان قدیمی به دست آورد.
من با یک آژانس موقت ثبت نام کرده ام.
Details of the problem will be logged by the Help Desk staff who will then contact the appropriate agency.
جزئیات مشکل توسط کارمندان Help Desk ثبت خواهد شد و سپس با آژانس مربوطه تماس خواهند گرفت.
an advertising/employment/estate/travel agency
یک آژانس تبلیغاتی / استخدامی / املاک / مسافرتی
یک آژانس کمک های خارج از کشور
سازمان اطلاعات مرکزی
اعتراض به ما حس عاملیت، حس قدرت خودمان برای ایجاد تفاوت داد.
هنگامی که سیستم حقوقی این زنان را به دلیل جنون تبرئه کرد، نمایندگی آنها را رد کرد.
او با نمایندگی پزشکش از زندان آزاد شد.
an advertising/employment agency
یک آژانس تبلیغاتی/کاریابی
یک آژانس املاک
federal agencies
آژانس های فدرال
سازمان حفاظت محیط زیست
بررسی پیشینه ممکن است در داخل یا توسط یک آژانس خارجی انجام شود.
او اکنون آژانسی را اداره می کند که سال گذشته بیش از 17000 مسافر را تامین می کرد.
Scottish Natural Heritage the conservation agency has finally managed to get approval for the project.
میراث طبیعی اسکاتلند، آژانس حفاظت از محیط زیست، سرانجام موفق به دریافت تاییدیه برای این پروژه شد.
In a lengthy response to the report the immigration agency stated that it will follow the recommendations.
در پاسخی طولانی به این گزارش، آژانس مهاجرت اعلام کرد که از توصیه ها پیروی خواهد کرد.
یک آژانس دولتی/فدرال/ایالتی
شرکت
organisationUK
سازمان انگلستان
organizationUS
سازمان ایالات متحده
دفتر
کسب و کار
bureau
محکم
بخش
استقرار
شرکت، پروژه
نگرانی
شاخه
لباس
outfit
تقسیم
گروه
سرویس
بازو
جامعه
میز مطالعه
نماینده
مدیریت
خیریه
سندیکا
کنسرسیوم
syndicate
گروه تولیدی
consortium
عمل
conglomerate
خانه
شراکت
موسسه، نهاد
تعاونی
cooperative
پایان
idleness
بیکاری، تنبلی
impotence
ناتوانی جنسی
inactivity
عدم فعالیت
inertia
اینرسی
weakness
ضعف
inaction
بی عملی
inertness
بی اثری
stagnation
رکود
nonaction
عدم اقدام
dormancy
خواب
disorganizationUS
بی سازمانی ایالات متحده
disorganisationUK
سازماندهی بریتانیا
idling
بیکار
dawdling
جست و خیز
pottering
سفالگری
loafing
لوف کردن
proletariat
پرولتاریا
passivity
انفعال
resting
استراحت كردن
quiescence
سکون
mismanagement
سوء مدیریت
هدف
misuse
سوء استفاده
مکث
تاخیر انداختن
dithering
پریشان
intermission
وقفه
immobility
بی حرکتی
procrastination
به تعویق انداختن
stasis
ایستایی