desk
desk - میز مطالعه
noun - اسم
UK :
US :
یک تکه مبلمان مانند یک میز، معمولاً با کشوهایی که روی آن می نشینید و می نویسید و کار می کنید
مکانی که در آن می توانید اطلاعات کسب کنید یا از خدمات خاصی در هتل، فرودگاه و غیره استفاده کنید
an office that deals with a particular subject especially in newspapers or television
دفتری که به موضوعی خاص می پردازد، به ویژه در روزنامه ها یا تلویزیون
مکانی که در آن می توانید اطلاعات هتل، فرودگاه و غیره را دریافت کنید
یک نوع میز که می توانید روی آن کار کنید، اغلب یکی با کشو
a place often with a counter (= a long flat narrow surface) especially in a hotel or airport where you can get information or service
مکانی، اغلب با پیشخوان (= سطح باریک صاف و بلند) به ویژه در یک هتل یا فرودگاه، که در آن می توانید اطلاعات یا خدمات دریافت کنید.
دفتری که با نوع خاصی از اخبار یک روزنامه یا شرکت پخش سروکار دارد
یک نوع میز برای کار، معمولاً با کشو
مکانی که در آن می توانید اطلاعات یا خدمات دریافت کنید. در هتل، فرودگاه یا فروشگاه بزرگ
the part of an organization where a particular type of business is done
بخشی از یک سازمان که در آن نوع خاصی از کسب و کار انجام می شود
بخش یک روزنامه یا شرکت پخش که با نوع خاصی از اخبار سروکار دارد
منشی کانوی، ماری، پشت میز نشسته بود.
افرادی که روی میزهای دیگر قرار میگرفتند، اجازه داشتند خود را فروشنده یا تاجر بنامند.
پرستاری پشت میز پذیرش نشسته بود.
لوید در حال اداره میز ورزشی است.
لوسی لین پشت میز نشسته بود و یک فایل دستنوشته گشاد را ورق می زد.
یا ممکن است در کوتاهی بتواند خودش را در کشوی میز بفشاند و پنهان شود.
اسکناس های مچاله شده را از جیب پیراهنش بیرون کشید و روی میز انداخت.
His hunched figure padded across to the desk in the bay and Swod gestured for the police officer to sit down.
شکل خمیده او به سمت میز در خلیج چسبیده بود و سواد به افسر پلیس اشاره کرد که بنشیند.
میز از در شناور به راهرو رفت.
اصلاً اگر کلاس داشتم از روی این میز بلند می شدم و می رفتم شیرینی بخرم.
تمام روز را پشت میز می نشینم.
شهردار پشت میزش نشست.
کشوی میز/چراغ/تقویم
او شغل خود را در دریا به خاطر یک شغل میز تحریر رها کرد.
صف طولانی پشت میز پذیرش بود.
دختر پشت میز پذیرش همیشه تلفن بود.
از مرد روی میز اطلاعات نقشه شهر را خواستیم.
میز ورزشی
امروز صبح یک درخواست بسیار عجیب روی میز من نشست.
از روی میز بلند شد و به سمت پنجره رفت.
وقتی به خانه رسیدیم پشت میزش نشسته بود و مشغول کار بود.
من فایل را روی میز شما گذاشتم.
اگر در پایان هر روز آن را پاک نکنم، میز کارم بسیار به هم ریخته می شود.
کاغذها روی میز و زمین پر شده بود.
میز خالی نشان داد که او قبلاً به خانه رفته است.
مدیر در تمام مدت مصاحبه با اخم پشت میزش نشست.
آنها مرا یک ماه سر میز کار گذاشتند.
کامپیوتری که فضای کمتری از میز اشغال می کند
کارکنانی که با رایانه خود مشکل دارند باید با میز کمک تماس بگیرند.
an office/school desk
یک میز اداری / مدرسه
پشت میزش نشسته بود و نامه می نوشت.
روی میزش انبوهی از کاغذها بود.
گزارش امروز صبح روی میز من رسید/بر روی میز فرود آمد (= آن را دریافت کردم).
میز ورود/اطلاعات/ پذیرش
میز خارجی/ورزشی
حالا بیایید از سو در میز سفر خود بشنویم.
تامی به انگلیسی پشت میز جلوی من می نشیند.
زن پشت میز پذیرش بسیار کمک کننده بود.
پشت میزش نشست و گزارش مینوشت.
اکثر صبح ها ساعت 8 پشت میز کارم هستم.
من قرارداد را به محض اینکه به میز من رسید امضا کردم.
جدول
secretaire
منشی
davenport
داونپورت
escritoire
وصیت نامه
پیشخوان
دبیر، منشی
workspace
فضای کار
lectern
سخنرانی
lecturn
رول تاپ
rolltop
میز تحریر
سطح کار
میز رول
غرفه مطالعه
roll-top desk
میز مدرسه
دفتر
میز کار
bureau
دال
worktable
بوفه
workbench
نیمکت
slab
ایستادن
worktop
هیئت مدیره
buffet
کمد
میز منشی
sideboard
کمود
پارچه ابریشمی
قفسه سینه
dresser
commode
chiffonier