map
map - نقشه
noun - اسم
UK :
US :
a drawing of a particular area for example a city or country which shows its main features, such as its roads, rivers, mountains etc
ترسیم یک منطقه خاص، به عنوان مثال یک شهر یا کشور، که ویژگی های اصلی آن مانند جاده ها، رودخانه ها، کوه ها و غیره را نشان می دهد.
a drawing of an area showing some kind of special feature for example the type of rocks, weather population etc
نقاشی یک منطقه که نوعی ویژگی خاص را نشان می دهد، به عنوان مثال نوع سنگ ها، آب و هوا، جمعیت و غیره
برای تهیه نقشه از یک منطقه خاص
to discover or show information about something especially about its shape or arrangement or how it moves or works
برای کشف یا نشان دادن اطلاعات در مورد چیزی، به ویژه در مورد شکل یا آرایش آن، یا نحوه حرکت یا عملکرد آن
a drawing of the earth's surface or part of that surface showing the shape and position of different countries, political borders, natural features such as rivers and mountains, and artificial features such as roads and buildings
نقشه ای از سطح زمین یا بخشی از آن سطح که شکل و موقعیت کشورهای مختلف، مرزهای سیاسی، ویژگی های طبیعی مانند رودخانه ها و کوه ها و ویژگی های مصنوعی مانند جاده ها و ساختمان ها را نشان می دهد.
a drawing that gives you a particular type of information about a particular area
نقاشی که نوع خاصی از اطلاعات را در مورد یک منطقه خاص به شما می دهد
چیزی که موقعیت ستارگان در آسمان یا ویژگی های روی سطح سیارات را نشان می دهد
یک نقاشی بسیار ساده که جهت حرکت را بین یک مکان به مکان دیگر نشان می دهد
برای نشان دادن یک منطقه از زمین در قالب یک نقشه
نشان دادن نحوه سازماندهی یا چیدمان اجزای یک چیز
برای اتصال مجموعه ای از مقادیر به مجموعه مشابه دیگری، با استفاده از یک روش یا قانون خاص
a drawing that represents a region or place by showing the various features of it such as rivers and roads, and the distances between them so that people can get help in finding their way from one place to another
نقشه ای که با نشان دادن ویژگی های مختلف آن از قبیل رودخانه ها و جاده ها و فواصل بین آنها یک منطقه یا مکان را نشان می دهد تا افراد بتوانند برای یافتن مسیر از مکانی به مکان دیگر کمک بگیرند.
برای ترسیم یک مکان
a drawing of the Earth's surface or part of it showing things such as the shape and position of countries, political borders, towns, rivers, etc.
نقشه ای از سطح زمین یا بخشی از آن که مواردی مانند شکل و موقعیت کشورها، مرزهای سیاسی، شهرها، رودخانه ها و غیره را نشان می دهد.
یک طرح ساده که جهت حرکت را بین یک مکان به مکان دیگر نشان می دهد
یک طرح ساده که نشان دهنده یک چیز، سیستم یا ایده پیچیده تر است
برای شناخته شدن یک شخص، مکان یا چیز یا نشان دادن اهمیت آن
برای نشان دادن نحوه چیدمان یا سازماندهی چیزی
من هرگز از نقشه بستر دریا دور نیستم.
When William Senior drew his map of c.1635 Chesterfield had still not expanded beyond its medieval limits.
هنگامی که ویلیام ارشد نقشه خود را در حدود 1635 ترسیم کرد، چسترفیلد هنوز فراتر از محدوده های قرون وسطایی خود گسترش نیافته بود.
With their handwritten text intricate maps and exquisite drawings, they were hailed as a work of art.
با متن های دست نویس، نقشه های پیچیده و نقاشی های نفیس، آنها به عنوان یک اثر هنری مورد استقبال قرار گرفتند.
تحولات مهم در استفاده از نقشه ها در دهه های آینده را می توان با اطمینان پیش بینی کرد.
تد یک روز در حال بررسی نقشه ها و کتاب های راهنما گفت.
در پشت دیوار سوله محصولات، نقشه مدرسه ای از قاره ایالات متحده آویزان شده است.
یک نقشه خیابان
This might well be the word processor that puts WordStar right back on the map in the word processor stakes.
این ممکن است واژهپردازی باشد که WordStar را مستقیماً روی نقشه در سهامهای واژهپرداز قرار میدهد.
اجازه دهید به شما نشان دهم که چگونه می توانید در نقشه به آنجا بروید.
نقشه پاره شد، و دوباره پاره شد، همانطور که او در صندلی عقب پرت می شد.
نقشه فرانسه
نقشه خیابان میامی
نقشه منطقه/منطقه/جهان/مسیر
to read a/the map (= understand the information on a map)
برای خواندن نقشه (= درک اطلاعات روی نقشه)
large-scale maps
نقشه های بزرگ مقیاس
آیا می توانید بلک هیل را روی نقشه پیدا کنید؟
علامت گذاری/نقاشی/نشان داده شدن روی نقشه
من برای شما نقشه ای می کشم که چگونه به خانه من بروید.
برای دانلود نقشه اینجا کلیک کنید.
an interactive map
یک نقشه تعاملی
an electron density map
نقشه چگالی الکترون
نقشه فیزیکی و ژنتیکی کل ژنوم انسان
قیمت نفت در هفته گذشته در سراسر نقشه بود، اما به نظر می رسد که در حال حاضر ثبات بیشتری داشته باشد.
اگرچه شهر کاملاً خارج از نقشه بود، من خوشحال بودم که تلاش کردم تا از آن بازدید کنم.
این غذای مرغ سرآشپز را محکم روی نقشه قرار داد.
این نمایشگاه به قرار دادن شهر بر روی نقشه کمک کرده است.
طبق نقشه باید به سمت شمال شرقی حرکت کنیم.
او نقشه را تا میدان سرخ دنبال کرد.
در سال 1924 اتحاد جماهیر شوروی نقشه آسیای مرکزی را دوباره ترسیم کرد.
نقشه های بزرگی در اطراف اتاق جلسه نمایش داده شد.
نقشه ها می توانند تاریخ یک مکان را آشکار کنند.
شهر ما کاملاً خارج از نقشه است.
موزه به وضوح روی نقشه مشخص شده است.
نقشه را روی زمین پهن کردیم.
نقشه طرح منطقه مناطق معدنی اصلی را نشان می دهد.
Maria consulted the map.
ماریا نقشه را بررسی کرد.
نقشه به اندازه کافی دقیق نیست که خیابانها را نشان دهد.
نقشه آب و هوا طوفان هایی را که از شمال نزدیک می شود نشان می دهد.
نقشه سیاسی اروپا در صفحه 28 وجود دارد.
نقشه های گردشگری در اکثر روزنامه فروشی ها به فروش می رسد.
موقعیت هواپیما را روی نقشه نشان می دهد.
طرح
diagram
نمودار
چارت سازمانی
طراحی
طرح کلی
outline
تصویر
sketch
ترسیم
draughtUK
graph
پیش نویس ایالات متحده
delineation
ردیابی
draughtUK
راهنما
draftUS
تخته
چاپ
tracing
نقشه اطلس
کارتوگرام
plat
طرح ریزی
کره زمین
atlas
نقشه برداری
cartogram
به تصویر کشیدن
projection
پلان همکف
globe
راهنمای خیابان
mapping
A تا Z
portrayal
تصویر توپوگرافی
نقشه
نمایندگی
چیدمان
topographical depiction
illustration
blueprint
layout