wise
wise - عاقل
adjective - صفت
UK :
US :
تصمیمات و اعمال عاقلانه معقول و مبتنی بر قضاوت خوب است
someone who is wise makes good decisions, gives good advice etc especially because they have a lot of experience of life
کسی که عاقل است تصمیمات خوبی می گیرد، توصیه های خوبی می کند و غیره، به خصوص به این دلیل که تجربه زیادی از زندگی دارند
having or showing the ability to make good judgments, based on a deep understanding and experience of life
داشتن یا نشان دادن توانایی قضاوت درست بر اساس درک عمیق و تجربه زندگی
درک موقعیت یا روش غیر صادقانه برای انجام کاری
در این راه یا در این جهت
relating to a particular thing
مربوط به یک چیز خاص
having or showing good judgment or the ability to make good judgments, based on what you have learned from your experience
داشتن یا نشان دادن قضاوت خوب، یا توانایی قضاوت خوب، بر اساس آنچه از تجربه خود آموخته اید
relating to
مرتبط با
اگر این همه بود، من آن را به عنوان یک اقدام عاقلانه و با روحیه عمومی تحسین می کردم و امیدوارم روندی را آغاز کند.
من تصمیم گرفته ام برای آن شغل درخواست بدهم.» من فکر می کنم این تصمیم بسیار عاقلانه ای است.»
خرید بیمه درمانی خوب تصمیم عاقلانه ای بود.
برتون از آنچه می شنید خوشش نمی آمد، اما آنقدر عاقل بود که افکارش را برای خودش نگه دارد.
آیا فکر می کنید عاقلانه است که او به تنهایی سفر کند؟
یک سرمایه گذاری عاقلانه
او فکر کرد شاید عاقلانه باشد که به او نگوید چه اتفاقی افتاده است.
او پیرزنی دانا بود و همه برای نصیحتش ارزش قائل بودیم.
اگر گونه ما خاموش شود، دیگران عاقل تر یا خوش شانس تر خواهند بود.
در صورت امکان، عاقلانه است که قبل از نقل مکان مشترک، درباره نگرش به زندگی جمعی بحث کنید.
شاید عاقلانه باشد که ابتدا با تلفن تماس بگیرید.
یک چیز مسلم است: دست کم گرفتن یلتسین هرگز عاقلانه نبوده است.
استفاده عاقلانه از زمان می تواند از جنبه های دیگر عنصری حیاتی باشد.
یک مرد دانا
من بعد از ده سال در این تجارت بزرگتر و عاقل تر شدم.
او نقش پیرمرد خردمند را بازی می کرد.
یک تصمیم عاقلانه / حرکت / انتخاب / سرمایه گذاری
اینها واقعاً سخنان حکیمانه ای است.
عاقلانه ترین اقدام این است که چیزی نگویی.
از نصیحت حکیمانه او سپاسگزار بودم.
عاقلانه است که از ارزان ترین شراب های محلی دوری کنید.
او عاقلانه بود که وقتی در آنجا کار می کرد آینده خود را در نظر بگیرد.
خیلی عاقلانه بود که وقتی این کار را کردی ترک کنی.
عاقلانه بود که از او تقاضای حضور وکیل کند.
من دستورالعمل ها را خوانده ام، اما هنوز عاقل تر نیستم.
اگر پول را پس بدهید، هیچ کس عاقل تر نخواهد بود.
هرکسی می تواند بعد از واقعه عاقل باشد.
او فکر می کرد می تواند من را گول بزند اما من با او عاقل شدم.
این سرگرم کننده می تواند با بهترین آنها عاقلانه برخورد کند.
او به فرمانروایی دانا و ملایم معروف بود.
او آنقدر عاقل و با تجربه بود که نمی توانست فرار کند.
خیلی عاقلانه بود که وقتی رفتی.
قفل کردن درهای خودرو همیشه یک اقدام احتیاطی عاقلانه است.
انتقال او به بیمارستان دیگری عاقلانه تلقی نمی شد.
به نظر من انتخاب عاقلانه ای کردی
من هرگز بیش از سه لیوان شراب نمی نوشم. چقدر عاقلانه.
با نگاهی به آب و هوا، فکر می کنم تصمیم عاقلانه ای گرفتیم که آخر هفته به ساحل نرویم.
I think it would be wiser to wait and see how much money you have left before you make any decisions.
فکر میکنم عاقلانهتر است که قبل از تصمیمگیری صبر کنید و ببینید چقدر پول برایتان باقی مانده است.
من هرگز پول پس انداز نمی کردم، اما اکنون کمی بزرگتر و عاقل تر شده ام و می توانم هدف آن را ببینم.
آیا توماس مور بود که گفت انسان عاقل از تجربه دیگران درس می گیرد؟
مردم به ترفندهایی که سیاستمداران در تبلیغات کمپین استفاده می کنند عاقل می شوند.
clockwise
در جهت عقربه های ساعت
lengthwise
در طول
از نظر غذا چه کار کنیم - آیا دوست دارید برای غذا خوردن بیرون بروید؟
intelligent
باهوش
sage
حکیم
discerning
متفکر
informed
مطلع
sagacious
حکیمانه
shrewd
زیرک
clever
روشن شده
enlightened
دانستن
knowing
معقول
sensible
بصیرتی
insightful
درخشان
perceptive
سیاسی
politic
محتاط، معقول
prudent
مورد بررسی قرار گرفت
astute
دارای قوه قضاوت سلیم
deliberated
یاد گرفت
judicious
آگاه
learned
گویا
knowledgeable
تیز
rational
صدا
عاقل
شهودی
canny
منطقی
intuitive
خردمند
logical
تحصیل کرده
sapient
دانشمند
educated
درک کننده
erudite
با تجربه
percipient
perspicacious
experienced
foolish
احمقانه
unwise
نابخردانه
impolitic
غیر سیاسی
injudicious
بی محابا
silly
احمق
بی احتیاط
imprudent
غیر قابل توصیه
inadvisable
غیر هوشمند
unintelligent
غیر قابل درک
unperceptive
صریح
blunt
بی توجه
careless
دفت
daft
کهیر
rash
کدر
dull
غافل
heedless
نادان
idiotic
غیر منطقی
ignorant
دیر فهم
inattentive
بی پروا
incautious
بدون احساس
indiscreet
بی فکر
irrational
بی سواد
obtuse
بی عقل
reckless
نامحسوس
senseless
بی اطلاع
thoughtless
uneducated
witless
foolhardy
imperceptive
uninformed