black

base info - اطلاعات اولیه

black - سیاه

adjective - صفت

/blæk/

UK :

/blæk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [black] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a shiny black car


    یک ماشین مشکی براق

  • black storm clouds


    ابرهای طوفانی سیاه

  • She had curly black hair and hazel eyes.


    موهای فرفری مشکی و چشمان فندقی داشت.


  • یک شب سیاه

  • My head banged on a rock and everything went black.


    سرم به سنگ خورد و همه چیز سیاه شد.

  • The film is set in a historically black community.


    داستان فیلم در یک جامعه سیاهپوست تاریخی می گذرد.

  • a discussion of what it means to be Black and British


    بحث در مورد معنای سیاه و انگلیسی بودن چیست

  • Two black coffees, please.


    دو تا قهوه سیاه لطفا

  • chimneys black with smoke


    دودکش سیاه با دود

  • Go and wash your hands; they're absolutely black!


    برو دستاتو بشور آنها کاملا سیاه هستند!

  • She's been in a really black mood all day.


    او در تمام طول روز در یک روحیه واقعا سیاه بوده است.

  • Rory shot her a black look.


    روری نگاه سیاهی به او انداخت.

  • The future looks pretty black.


    آینده بسیار سیاه به نظر می رسد.

  • It's been another black day for the north-east with the announcement of further job losses.


    این روز سیاه دیگری برای شمال شرق با اعلام از دست دادن شغل بیشتر است.

  • black deeds/lies


    کارهای سیاه/دروغ

  • ‘Good place to bury the bodies,’ she joked with black humour.


    او با شوخی سیاه گفت: «محل خوبی برای دفن اجساد است».

  • The play is a black comedy.


    نمایشنامه یک کمدی سیاه است.

  • He's not very friendly but he's not as black as he's painted.


    او خیلی صمیمی نیست، اما به اندازه نقاشی هایش سیاه نیست.

  • The wind and rain intensified the black darkness outside.


    باد و باران تاریکی سیاه بیرون را تشدید کرد.

  • Through the black night came the sound of thunder.


    در شب سیاه صدای رعد و برق آمد.


  • یک نویسنده زن سیاه پوست

  • He's seen as a role model for young Black men.


    او به عنوان یک الگو برای مردان جوان سیاه پوست دیده می شود.

  • black shoes


    کفش سیاه


  • فرهنگ سیاه

  • Black Americans


    سیاه پوستان آمریکایی


  • یک فنجان قهوه سیاه قوی

  • I like my tea black with sugar.


    من چای سیاهم را با شکر دوست دارم.

  • The future looked black.


    آینده سیاه به نظر می رسید.

  • a black-hearted villain


    یک شرور سیاه دل

  • She often dresses in black (= in black clothes).


    او اغلب لباس سیاه می پوشد (= لباس سیاه).

  • The old newsreels were filmed in black and white.


    فیلم های خبری قدیمی به صورت سیاه و سفید فیلمبرداری می شدند.

synonyms - مترادف

  • تاریک

  • ebony


    آبنوس

  • darkened


    تاریک شده

  • raven


    کلاغ سیاه

  • sable


    سمور

  • inky


    جوهردار

  • jet-black


    جت سیاه

  • blackish


    مایل به سیاه

  • sooty


    دوده

  • swarthy


    تیره

  • atramentous


    زیان آور

  • charcoal


    زغال چوبی

  • clouded


    ابری


  • زغال سنگ

  • ebon


    جوهر مانند

  • inklike


    جت

  • jet


    ملانوئید

  • melanoid


    ابسیدین

  • obsidian


    عقیق

  • onyx


    خیلی سیاه

  • pitch-black


    استیگی

  • Stygian


    ذغال سیاه

  • coal-black


    پرهیزگار

  • piceous


    گام صدا


  • به سیاهی زمین


  • زمین تاریک


  • تنومند



  • pitch-dark


  • pitchy


antonyms - متضاد

  • سفید


  • سبک

  • bleached


    سفید شده

  • pearly


    مرواریدی

  • milky


    شیری

  • chalk-white


    سفید گچی

  • ivory


    عاج

لغت پیشنهادی

fates

لغت پیشنهادی

hello

لغت پیشنهادی

empowering