offensive

base info - اطلاعات اولیه

offensive - توهین آمیز

adjective - صفت

/əˈfensɪv/

UK :

/əˈfensɪv/

US :

family - خانواده
offense/offense
جرم / تخلف
offender
مجرم
offensive
توهین آمیز
inoffensive
غیر توهین آمیز
offended
توهین شده
offending
توهین کردن
offend
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [offensive] در گوگل
description - توضیح
  • very rude or insulting and likely to upset people


    بسیار بی ادب یا توهین آمیز و احتمالاً باعث ناراحتی مردم می شود

  • very unpleasant


    بسیار ناخوشایند

  • for attacking


    برای حمله

  • relating to getting points and winning a game rather than stopping the other team from getting points


    مربوط به کسب امتیاز و بردن یک بازی، به جای اینکه تیم دیگر را از کسب امتیاز بازدارد

  • a planned military attack involving large forces over a long period


    یک حمله نظامی برنامه ریزی شده شامل نیروهای بزرگ در یک دوره طولانی

  • causing offence


    ایجاد تخلف

  • unpleasant


    ناخوشایند

  • used for attacking


    برای حمله استفاده می شود

  • in a sports event trying to score points, goals, etc.


    در یک رویداد ورزشی، تلاش برای کسب امتیاز، گل و غیره.

  • a planned military attack


    یک حمله نظامی برنامه ریزی شده


  • اول حمله کردن

  • relating to or being a planned military attack


    مربوط به یا بودن یک حمله نظامی برنامه ریزی شده

  • causing someone to be upset or to have hurt feelings


    باعث ناراحتی یا احساسات جریحه دار شدن کسی می شود


  • توهین آمیز را می توان به طور کلی به معنای ناخوشایند به کار برد

  • causing someone to feel upset and angry often because of being rude


    ایجاد احساس ناراحتی و عصبانیت در شخصی، اغلب به دلیل بی ادبی

  • Apparently some viewers found the show offensive.


    ظاهراً برخی از بینندگان این نمایش را توهین آمیز می دانستند.

  • How could he be so offensive as to stare at the chap's disfigured face he wondered.


    تعجب کرد که چطور می‌توانست آنقدر توهین‌آمیز باشد که به چهره‌ی از هم ریخته‌ی دختر خیره شود.

  • Walsh returns as an administrative assistant to Seifert and will work closely with second-year offensive coordinator Marc Trestman.


    والش به عنوان دستیار اداری سیفرت بازگشته و با هماهنگ کننده تهاجمی سال دوم مارک ترستمن از نزدیک همکاری خواهد کرد.

  • He is particularly curious about the offensive line which was beset by injuries and poor performances last season.


    او به خصوص در مورد خط حمله کنجکاو است که فصل گذشته با مصدومیت ها و عملکرد ضعیف مواجه شده بود.


  • بازیکن تهاجمی سال

  • The 49ers' first four offensive plays included an interception, a sack and a lost fumble.


    چهار بازی تهاجمی اول 49ers شامل یک قطع توپ، یک اخراج و یک ضربه شکست خورده بود.

  • Government troops took up offensive positions.


    نیروهای دولتی مواضع تهاجمی را گرفتند.

  • The BBC received a number of complaints about the offensive remarks made during the interview.


    بی بی سی شکایات زیادی در مورد اظهارات توهین آمیز مطرح شده در این مصاحبه دریافت کرد.


  • در طول بازی فوتبال، بخش کوچکی از جمعیت شعارهای توهین آمیز سر می دادند.

  • Your comments are offensive to all Jews.


    نظرات شما برای همه یهودیان توهین آمیز است.

  • This was offensive to Hinduism, his critics yelled.


    منتقدان او فریاد زدند که این برای هندوئیسم توهین آمیز بود.

  • offensive weapons


    سلاح های تهاجمی

example - مثال
  • offensive remarks


    اظهارات توهین آمیز

  • The programme contains language which some viewers may find offensive.


    این برنامه حاوی زبانی است که ممکن است برخی بینندگان آن را توهین آمیز بدانند.

  • racially offensive language/comments


    زبان / نظرات توهین آمیز نژادی

  • His comments were deeply offensive to a large number of single mothers.


    نظرات او برای تعداد زیادی از مادران مجرد به شدت توهین آمیز بود.

  • The problem is how to eliminate offensive smells from the processing plant.


    مشکل این است که چگونه بوهای زننده را از کارخانه فرآوری حذف کنیم.


  • یک جنگ تهاجمی


  • اقدام تهاجمی

  • He was charged with carrying an offensive weapon.


    او به حمل سلاح تهاجمی متهم شد.


  • بازی تهاجمی

  • an offensive player/lineman/tackle


    بازیکن/خطبان/تکل تهاجمی

  • This sort of remark is very offensive to women.


    این نوع اظهارات برای زنان بسیار توهین آمیز است.

  • This job is stressful enough even without clients being offensive.


    این شغل به اندازه کافی استرس زا است حتی بدون اینکه مشتریان توهین آمیز باشند.

  • The material is patently offensive as measured by the standards for the broadcast medium.


    طبق استانداردهای رسانه پخش، مطالب به وضوح توهین آمیز است.

  • What a disgusting smell!


    چه بوی زننده ای!

  • She could smell his foul breath.


    بوی بد او را حس می کرد.

  • The stew looked revolting.


    خورش شورش به نظر می رسید.

  • This programme contains language that some viewers might find offensive.


    او برخی از جوک های جنسی توهین آمیز را گفت.

  • He told some really offensive sexist jokes.


    بوهای زننده

  • offensive smells


    از آنجایی که طرف مقابل اقدام تهاجمی (= حمله کرده بود) چاره ای جز دفاع نداشتیم.

  • Since the other side had taken offensive action (= attacked), we had no choice but to defend ourselves.


    چاقوها از هر نوعی به عنوان سلاح های تهاجمی طبقه بندی می شوند.

  • Knives of any kind are classed as offensive weapons.


    او بهترین بازیکن تهاجمی بود که تا به حال دیده بودم.


  • فکر می کنم خط حمله ما امسال خیلی خوب کار کرده است.

  • I think our offensive line has been doing really well this year.


    آنها در نیمه های شب حمله زمینی را آغاز کردند.

  • They launched the land offensive in the middle of the night.


    نیروهای سازمان ملل به حمله (= شروع به حمله کردند).

  • UN troops have gone on the offensive (= started to attack).


    او به ارتش خود اجازه حمله داده بود.

  • He had authorized his army to take the offensive.


    یک اقدام تهاجمی


  • نظرات / جوک های توهین آمیز

  • offensive comments/jokes


    یک بوی زننده

  • an offensive odor


    نظرات او برای زنان بسیار توهین آمیز بود.

  • His comments were highly offensive to women.


    این کانال یک سری تبلیغات توهین آمیز منتشر کرد.

  • The channel ran a series of grossly offensive advertisements.


synonyms - مترادف
  • disgusting


    چندش آور

  • nasty


    زننده

  • horrible


    ناگوار

  • revolting


    شورش

  • foul


    ناپاک

  • dreadful


    وحشتناک

  • loathsome


    نفرت انگیز


  • خیلی بد و ناخوشایند

  • odious


    پست

  • vile


    دافع

  • abominable


    ناپسند

  • repellent


    دافعه

  • distasteful


    بیمار کننده

  • repulsive


    ناخوشایند

  • sickening


    ناراحت کننده - شدیدا ناخوشایند

  • unpleasant


    مخوف

  • obnoxious


    متناقض

  • appalling


    نامطلوب

  • horrid


    حالت تهوع آور

  • repugnant


    زشت و زننده

  • disagreeable


    ناخالص

  • nauseating


    تکان دهنده

  • abhorrent


    مورد ایراد


  • حالت تهوع

  • hideous


  • gross


  • shocking


  • objectionable


  • detestable


  • horrendous


  • nauseous


antonyms - متضاد
  • delightful


    لذت بخش

  • pleasant


    دلپذیر

  • innocuous


    بی آسیب

  • inoffensive


    غیر توهین آمیز

  • agreeable


    قابل قبول


  • جذاب

  • captivating


    فریبنده

  • charming


    تمیز


  • مودب

  • courteous


    دفاع کردن

  • defending


    خوب


  • نگهبانی

  • guarding


    صادقانه


  • نوع


  • اخلاقی


  • خوش


  • احترام

  • pleasing


    آرامش بخش

  • respectful


    خوش آمدی

  • soothing


    درگیر کننده


  • جادوگر

  • alluring


    کاریزماتیک

  • engaging


    شگفت انگیز

  • bewitching


    مسحور کننده

  • charismatic


    اغوا کننده

  • fascinating


    زیبا

  • entrancing


  • enchanting


  • beguiling


  • seductive



لغت پیشنهادی

odd

لغت پیشنهادی

presentable

لغت پیشنهادی

benighted