sort

base info - اطلاعات اولیه

sort - مرتب سازی

noun - اسم

/sɔːrt/

UK :

/sɔːt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [sort] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • ‘What sort of music do you like?’ ‘Oh, all sorts.’


    چه نوع موسیقی را دوست داری؟ اوه، همه نوع.

  • This sort of problem is quite common./These sorts of problems are quite common.


    این نوع مشکلات کاملاً رایج است./این نوع مشکلات کاملاً رایج هستند.

  • He's the sort of person who only cares about money.


    او از آن دسته افرادی است که فقط به فکر پول هستند.

  • The sort/sorts of people who are having large families in the US and Ireland are very similar.


    نوع/انواع افرادی که خانواده های پرجمعیت در ایالات متحده و ایرلند دارند بسیار مشابه هستند.

  • For dessert there's a fruit pie of some sort (= you are not sure what kind).


    برای دسر یک پای میوه از نوعی (= مطمئن نیستید چه نوع) وجود دارد.

  • Most people went on training courses of one sort or another (= of various types) last year.


    اکثر مردم در سال گذشته در دوره های آموزشی از یک نوع (= انواع مختلف) شرکت کردند.

  • There were snacks—peanuts, olives, that sort of thing.


    تنقلات وجود داشت - بادام زمینی، زیتون، از این جور چیزها.

  • There are all sorts of activities (= many different ones) for kids at the campsite.


    انواع فعالیت ها (= بسیاری از موارد مختلف) برای بچه ها در محل کمپ وجود دارد.

  • What sort of price did you want to pay? (= approximately how much)


    چه نوع قیمتی می خواستید بپردازید؟ (= تقریباً چقدر)

  • What sort of time do you call this? (= I'm very angry that you have come so late.)


    به این چه زمانی می گویید؟ (= من خیلی عصبانی هستم که اینقدر دیر آمدی.)

  • Statements like these are not the sort of stuff you'd expect from one of Australia's most powerful women.


    جملاتی از این دست چیزهایی نیست که از یکی از قدرتمندترین زنان استرالیا انتظار داشته باشید.

  • Tracey has been causing her mother all sorts of problems (= many different ones).


    تریسی برای مادرش انواع مشکلات (= بسیاری از مشکلات) ایجاد کرده است.


  • برادر من آن جور نیست که در مورد چنین چیزی دروغ بگوید.


  • برای انجام یک نوع

  • ‘They spent their honeymoon mountain climbing.’ ‘Oh well it takes all sorts!’


    آنها ماه عسل خود را در کوه نوردی گذراندند.

  • ‘I was terrible!’ ‘You were nothing of the sort.’


    من وحشتناک بودم!

  • He offered us an apology of sorts.


    او به نوعی از ما عذرخواهی کرد.

  • She was tired and out of sorts by the time she arrived home.


    وقتی به خانه رسید خسته و از حالت عادی خارج شده بود.

  • Are you feeling all right? You look a bit out of sorts.


    حالتان خوب است؟ شما کمی نامرتب به نظر می رسید.

  • She sort of pretends that she doesn't really care.


    او به نوعی وانمود می کند که واقعاً اهمیتی ندارد.

  • ‘Do you understand?’ ‘Sort of.’


    میفهمی؟ یک جورایی.

  • I had a sort of feeling that he wouldn't come.


    یه جورایی حس میکردم که نمیاد.

  • She was jumping around like some sort of kangaroo.


    او مثل یک کانگورو به اطراف می پرید.

  • They're a sort of greenish-blue colour.


    آنها به نوعی رنگ آبی مایل به سبز هستند.

  • I was glad about it afterwards, in a funny sort of way.


    من بعد از آن خوشحال شدم، به نوعی خنده دار.

  • each/​one/​every kind of animal


    هر/یک/هر نوع حیوان

  • all/​many/​other sorts of animals.


    همه / بسیاری / انواع دیگر حیوانات.

  • This kind of question often appears in the exam.


    این نوع سوال اغلب در امتحان ظاهر می شود.

  • That sort of behaviour is not acceptable.


    چنین رفتاری قابل قبول نیست.

  • These kinds of questions often appear in the exam.


    این نوع سوالات اغلب در امتحان ظاهر می شوند.

  • These sorts of behaviour are not acceptable.


    این نوع رفتارها قابل قبول نیست.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

styling

لغت پیشنهادی

bosky

لغت پیشنهادی

constraint