tension
tension - تنش
noun - اسم
UK :
US :
تنش
زمان فعل
به تنش
یک احساس نگرانی عصبی که آرامش را برای شما غیرممکن می کند
the feeling that exists when people or countries do not trust each other and may suddenly attack each other or start arguing
احساسی که زمانی ایجاد می شود که مردم یا کشورها به یکدیگر اعتماد ندارند و ممکن است ناگهان به یکدیگر حمله کنند یا شروع به مشاجره کنند.
if there is tension between two things, there is a difference between the needs or influences of each and that causes problems
اگر بین دو چیز تنش وجود داشته باشد، بین نیازها یا تأثیرات هر یک تفاوت وجود دارد و باعث ایجاد مشکل می شود
سفتی یا سفتی در سیم، طناب، ماهیچه و غیره
مقدار نیرویی که چیزی را کشش می دهد
احساس عصبی بودن قبل از یک رویداد مهم یا دشوار
احساس ترس یا خشم بین دو گروه از افراد که به یکدیگر اعتماد ندارند
کشش یک سیم یا طناب میزان کشیده شدن آن است.
حالت سفت و سفت بودن
اضطراب و نگرانی
تنش همچنین وضعیت اضطراب آور خشم و عدم اعتماد بین دو گروه از افراد است.
جمعیتی جمع شدند و تنش بالا گرفت تا اینکه شورش شروع شد.
اما تنش ها همچنان ادامه دارد.
هر ماساژور باتجربه ای می تواند بگوید که هر چند وقت یکبار با کاهش تنش عضلانی اشک ریخته می شود.
طناب می تواند تا 300 پوند کشش را تحمل کند.
تنش نژادی
به طور کلی، هر چه مساحت بادبان بیشتر باشد، کشش روی خط بیشتر می شود.
در حالی که دانش آموزان منتظر شروع آزمون بودند، اتاق پر از تنش بود.
فضای خانه او غلیظ از تنش است.
صدایش از تنش می لرزید.
تنش در امتداد مرز افزایش یافته است.
international/racial/political tensions
تنش های بین المللی / نژادی / سیاسی
تنش ها و درگیری های خانوادگی ممکن است منجر به خشونت شود.
این حادثه باعث افزایش تنش بین دو کشور شده است.
اغلب بین اهداف شرکت و خواسته های کارکنان تنش وجود دارد.
تنش عصبی
ما خندیدیم و این به کاهش تنش کمک کرد.
پیاده روی و شنا برای رهایی از تنش عالی هستند.
سردرد تنشی
تنش دراماتیک
با پیشرفت فیلم، تنش بیشتر می شود.
muscular tension
تنش عضلانی
کشش رشته راکت تنیس خود را متناسب با سبک بازی خود تنظیم کنید.
هنگام بافتن، سعی کنید کشش یکسانی را در کل حفظ کنید.
ماساژ می تواند تنش را در شانه ها و پشت شما کاهش دهد.
در اوایل دهه 1960 تنش های جدیدی بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی به وجود آمد.
پول همیشه منبع تنش بین والدینش بود.
پلیس بیشتری به مناطق پر تنش سیاسی اعزام شده است.
تنش در خانواده آنها بالا گرفته بود.
او اغلب از طنز برای کاهش تنش در جلسات استفاده می کرد.
از دست دادن شغل باعث تنش های بیشتری در داخل شرکت شد.
تنش بین جوانان محلی و پلیس
او به دلیل فشارهای کاری نتوانست در آن شرکت کند.
stress-related illnesses
بیماری های مرتبط با استرس
من آن را یک فشار برای مراقبت از چهار کودک دیدم.
او از فشار عصبی رنج می برد.
اسب ها به نشانه های تنش در انسان بسیار حساس هستند.
تنش حول محور رمز و راز این است که چه اتفاقی برای فردی خواهد افتاد.
تنش بین حضار محسوس بود.
استفاده از ویرایش برای افزایش تنش
تنش ناگهانی روی خط به من گفت که ماهی را قلاب کرده ام.
فشار
rigidity
سختی
strain
نژاد
tightness
تنگی
سفتی
tautness
کشیدن
زور زدن
straining
کشش
stretching
تنش
tenseness
سفتی، سختی
stiffness
زور
tensity
انعطاف ناپذیری
traction
استحکام
عدم کشش
inflexibility
کش آمدن
firmness
بی حرکتی
inelasticity
فولادی بودن
ثابت بودن
hardness
تلویحا
rigidness
بار
solidness
اتساع
immovability
برشی
steeliness
افزونه
fixity
قرعه کشی
impliability
distension
shear
solidity