tension

base info - اطلاعات اولیه

tension - تنش

noun - اسم

/ˈtenʃn/

UK :

/ˈtenʃn/

US :

family - خانواده
tenseness
تنش
tense
زمان فعل
tensely
به تنش
google image
نتیجه جستجوی لغت [tension] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • There is mounting tension along the border.


    تنش در امتداد مرز افزایش یافته است.

  • international/racial/political tensions


    تنش های بین المللی / نژادی / سیاسی

  • Family tensions and conflicts may lead to violence.


    تنش ها و درگیری های خانوادگی ممکن است منجر به خشونت شود.

  • The incident has further increased tension between the two countries.


    این حادثه باعث افزایش تنش بین دو کشور شده است.

  • There is often a tension between the aims of the company and the wishes of the employees.


    اغلب بین اهداف شرکت و خواسته های کارکنان تنش وجود دارد.


  • تنش عصبی

  • We laughed and that helped ease the tension.


    ما خندیدیم و این به کاهش تنش کمک کرد.

  • Walking and swimming are excellent for releasing tension.


    پیاده روی و شنا برای رهایی از تنش عالی هستند.

  • a tension headache


    سردرد تنشی


  • تنش دراماتیک

  • As the movie progresses the tension builds.


    با پیشرفت فیلم، تنش بیشتر می شود.

  • muscular tension


    تنش عضلانی


  • کشش رشته راکت تنیس خود را متناسب با سبک بازی خود تنظیم کنید.

  • When knitting, try to keep the same tension throughout.


    هنگام بافتن، سعی کنید کشش یکسانی را در کل حفظ کنید.

  • Massage can relieve tension in your shoulders and back.


    ماساژ می تواند تنش را در شانه ها و پشت شما کاهش دهد.

  • In the early 1960s, new tensions arose between the United States and the USSR.


    در اوایل دهه 1960 تنش های جدیدی بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی به وجود آمد.


  • پول همیشه منبع تنش بین والدینش بود.

  • More police have been sent to areas of high political tension.


    پلیس بیشتری به مناطق پر تنش سیاسی اعزام شده است.

  • Tensions in their family were running high.


    تنش در خانواده آنها بالا گرفته بود.

  • She often used humour to defuse tension in meetings.


    او اغلب از طنز برای کاهش تنش در جلسات استفاده می کرد.

  • The job losses caused greater tensions within the company.


    از دست دادن شغل باعث تنش های بیشتری در داخل شرکت شد.


  • تنش بین جوانان محلی و پلیس

  • She was unable to attend because of the pressures of work.


    او به دلیل فشارهای کاری نتوانست در آن شرکت کند.

  • stress-related illnesses


    بیماری های مرتبط با استرس

  • I found it a strain looking after four children.


    من آن را یک فشار برای مراقبت از چهار کودک دیدم.

  • He suffers from nervous tension.


    او از فشار عصبی رنج می برد.

  • Horses are very sensitive to signs of tension in humans.


    اسب ها به نشانه های تنش در انسان بسیار حساس هستند.


  • تنش حول محور رمز و راز این است که چه اتفاقی برای فردی خواهد افتاد.

  • The tension among the audience was palpable.


    تنش بین حضار محسوس بود.

  • the use of editing to heighten the tension


    استفاده از ویرایش برای افزایش تنش

  • The sudden tension on the line told me I had hooked a fish.


    تنش ناگهانی روی خط به من گفت که ماهی را قلاب کرده ام.

synonyms - مترادف

  • فشار

  • rigidity


    سختی

  • strain


    نژاد

  • tightness


    تنگی


  • سفتی

  • tautness


    کشیدن


  • زور زدن

  • straining


    کشش

  • stretching


    تنش

  • tenseness


    سفتی، سختی

  • stiffness


    زور

  • tensity


    انعطاف ناپذیری

  • traction


    استحکام


  • عدم کشش

  • inflexibility


    کش آمدن

  • firmness


    بی حرکتی

  • inelasticity


    فولادی بودن


  • ثابت بودن

  • hardness


    تلویحا

  • rigidness


    بار

  • solidness


    اتساع

  • immovability


    برشی

  • steeliness


    افزونه

  • fixity


    قرعه کشی

  • impliability



  • distension


  • shear




  • solidity


antonyms - متضاد
  • looseness


    شل بودن

  • slackness


    سستی

  • slack


    سهولت


  • چگالی

  • bagginess


    آویزان شدن


  • لنگی

  • limpness


    افتادگی

  • droopiness


    افتادن

  • sag


    فلاپی بودن

  • droop


  • floppiness


لغت پیشنهادی

cooperated

لغت پیشنهادی

haircut

لغت پیشنهادی

decrease