crowd

base info - اطلاعات اولیه

crowd - جمعیت

noun - اسم

/kraʊd/

UK :

/kraʊd/

US :

family - خانواده
overcrowding
ازدحام بیش از حد
crowded
شلوغ
overcrowded
پر ازدحام
crowd
جمعیت
google image
نتیجه جستجوی لغت [crowd] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He pushed his way through the crowd.


    راهش را از میان جمعیت رد کرد.

  • A small crowd had gathered outside the church.


    جمعیت کمی بیرون کلیسا جمع شده بودند.

  • Police had to break up the crowd.


    پلیس مجبور شد جمعیت را متلاشی کند.

  • The crowd was/were shouting and cheering.


    جمعیت فریاد می زدند و تشویق می کردند.

  • Crowds of people poured into the street.


    انبوه مردم به خیابان ریختند.

  • He left the hotel surrounded by crowds of journalists.


    او هتل را در محاصره انبوه خبرنگاران ترک کرد.

  • Several speakers addressed the crowd at the rally.


    در این تجمع چند سخنران برای جمعیت سخنرانی کردند.

  • a large/huge crowd


    یک جمعیت بزرگ / عظیم

  • The match attracted a capacity crowd of 80 000 (= the maximum number of people who could attend).


    این مسابقه ظرفیت جمعیت 80000 نفری را به خود جلب کرد (= حداکثر تعداد افرادی که می توانستند شرکت کنند).

  • The President spoke before a crowd of more than 50 000 in the city's football stadium.


    رئیس جمهور در مقابل جمعیتی بیش از 50 هزار نفری در استادیوم فوتبال شهر سخنرانی کرد.

  • The mayor of Paris was among the crowd that had gathered for the street celebration.


    شهردار پاریس در میان جمعیتی بود که برای جشن خیابانی جمع شده بودند.

  • to attract/draw a crowd


    برای جذب / جلب جمعیت


  • می خواهم زودتر به آنجا بروم تا از شلوغی دوری کنم.

  • The crowd cheered the winning hit.


    جمعیت ضربه برنده را تشویق کردند.

  • Nearly 300 marshals will be involved in crowd control.


    نزدیک به 300 مارشال در کنترل جمعیت شرکت خواهند کرد.


  • مشکل جمعیت

  • A whole crowd of us (= a lot of us) are going to the ball.


    یک جمعیت کامل از ما (= تعداد زیادی از ما) به سمت توپ می رویم.

  • Bob introduced her to some of the usual crowd (= people who often meet each other).


    باب او را به تعدادی از جمعیت معمولی (= افرادی که اغلب یکدیگر را ملاقات می کنند) معرفی کرد.

  • the bright young theatrical crowd


    جمعیت جوان تئاتری روشن


  • همه ما دوست داریم فکر کنیم که از بقیه متمایز هستیم (= با دیگران متفاوت و بهتر از دیگران هستیم).

  • He prefers to be one of the crowd.


    او ترجیح می دهد یکی از جمعیت باشد.

  • She's quite happy to follow the crowd.


    او کاملاً خوشحال است که جمعیت را دنبال می کند.

  • To her I'm just another face in the crowd.


    برای او من فقط یک چهره دیگر در میان جمعیت هستم.

  • A crowd thronged around the wounded man.


    جمعیتی دور مرد مجروح جمع شده بودند.

  • After the ambulance drove off the crowd dispersed.


    پس از حرکت آمبولانس، جمعیت متفرق شد.

  • An expectant crowd gathered outside his house.


    جمعیتی منتظر بیرون خانه او جمع شدند.

  • Boxing is a sport that always attracts large crowds.


    بوکس ورزشی است که همیشه جمعیت زیادی را به خود جذب می کند.

  • Crowds have been flocking to the beaches in this hot weather.


    ازدحام جمعیت در این هوای گرم به سواحل هجوم آورده اند.

  • Crowds lined the streets of the city as the president's car approached.


    با نزدیک شدن خودروی رئیس جمهور، جمعیت در خیابان های شهر صف کشیده بودند.

  • I saw some familiar faces in the crowd.


    در میان جمعیت چند چهره آشنا دیدم.

  • If you want to avoid the crowds, get there early.


    اگر می خواهید از شلوغی دوری کنید، زودتر به آنجا بروید.

synonyms - مترادف
  • throng


    ازدحام

  • horde


    گروه ترکان و مغولان

  • mob


    اوباش

  • rabble


    غوغا


  • جرم

  • multitude


    انبوه


  • میزبان


  • ارتش

  • herd


    گله

  • flock


    راند

  • drove


    دریا

  • swarm


    جریان

  • sea


    گروه


  • بسته

  • troupe


    مطبوعات


  • خرد کردن


  • سیل

  • crush


    مجموعه

  • flood


    شرکت


  • جمع آوری


  • مونتاژ

  • gathering


    آرایه

  • assembly


    جماعت

  • assemblage


    قرارداد

  • array


    لژیون

  • congregation


    bevvyUK


  • bevyUS

  • legion


    گردهمایی

  • bevvyUK


  • bevyUS


  • concourse


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

ballooned

لغت پیشنهادی

bayonet

لغت پیشنهادی

Aphrodite