crowd
crowd - جمعیت
noun - اسم
UK :
US :
a large group of people who have gathered together to do something for example to watch something or protest about something
گروه زیادی از مردم که دور هم جمع شده اند تا کاری انجام دهند، مثلاً برای تماشای چیزی یا اعتراض به چیزی
گروهی از افرادی که یکدیگر را می شناسند، با هم کار می کنند و غیره
تعداد زیادی از مردم با هم در یک مکان
انبوهی از افراد پر سر و صدا و خشن که کنترل آنها دشوار است
جمعیت بسیار زیادی که حرکت نمی کنند و حرکت از میان آنها بسیار دشوار است
a large crowd of people especially people who are behaving in a way that you disapprove of or that annoys you
جمعیت زیادی از مردم، به خصوص افرادی که به گونه ای رفتار می کنند که شما آن را قبول ندارید یا شما را آزار می دهد.
a crowd of people – used especially when you are talking about a crowd of people who move from one place to another
ازدحام مردم - به خصوص زمانی که در مورد انبوهی از مردم صحبت می کنید که از مکانی به مکان دیگر نقل مکان می کنند استفاده می شود.
یک جمعیت بسیار بزرگ
گروه بزرگی از افراد از یک نوع، به خصوص زمانی که یک رهبر دارند
گروهی از افراد مشابه، به ویژه گروهی که شما آنها را تایید نمی کنید
جمعیت زیادی از مردم که به سرعت در جهات مختلف به شکلی بسیار کنترل نشده در حال حرکت هستند
انبوهی از مردم که به هم نزدیک شده اند
تعداد بسیار زیادی از مردم، به ویژه مردم عادی
اگر مردم در جایی ازدحام کنند، تعداد زیادی دور هم جمع می شوند و یک مکان خاص را پر می کنند
اگر افراد یا چیزهایی در مکانی شلوغ می شوند، تعداد زیادی از آنها در آنجا وجود دارد
if thoughts or ideas crowd your mind or memory they fill it not allowing you to think of anything else
اگر افکار یا ایده ها ذهن یا حافظه شما را شلوغ کنند، آن را پر می کنند و به شما اجازه نمی دهند به چیز دیگری فکر کنید
برای عصبانی کردن کسی با نزدیک شدن بیش از حد به او
برای عصبانی کردن یا ناراحت کردن کسی با درخواست های بیش از حد ناعادلانه از او
گروه بزرگی از مردم که دور هم جمع شده اند
گروهی از دوستان یا گروهی از افراد با علایق مشابه
برای ایجاد احساس ناراحتی در کسی با نزدیک شدن بیش از حد به او یا تماشای دائم او
infml A crowd نیز گروهی از دوستان هستند
یک جمعیت نیز گروهی از افراد با علایق مشابه هستند
(از مردم) جایی را پر کنند
اگر کسی را شلوغ کنید، با نزدیک شدن بیش از حد او را ناراحت می کنید
اگر مردم در مکانی ازدحام کنند، آن را کاملا پر می کنند
جمعیتی از معترضان خشمگین
جمعی از خبرنگاران در فرودگاه منتظر او بودند.
او در حالی که توسط جمعیت پرستشگر بلعیده شد و توسط توده متحرک به سمت در رفت، خود را مهار کرد.
اگر فرزندتان با جمعیت بدی وارد شد، ممکن است لازم باشد مدرسه را عوض کنید.
راهش را از میان جمعیت رد کرد.
جمعیت کمی بیرون کلیسا جمع شده بودند.
پلیس مجبور شد جمعیت را متلاشی کند.
جمعیت فریاد می زدند و تشویق می کردند.
انبوه مردم به خیابان ریختند.
او هتل را در محاصره انبوه خبرنگاران ترک کرد.
در این تجمع چند سخنران برای جمعیت سخنرانی کردند.
یک جمعیت بزرگ / عظیم
این مسابقه ظرفیت جمعیت 80000 نفری را به خود جلب کرد (= حداکثر تعداد افرادی که می توانستند شرکت کنند).
رئیس جمهور در مقابل جمعیتی بیش از 50 هزار نفری در استادیوم فوتبال شهر سخنرانی کرد.
شهردار پاریس در میان جمعیتی بود که برای جشن خیابانی جمع شده بودند.
برای جذب / جلب جمعیت
می خواهم زودتر به آنجا بروم تا از شلوغی دوری کنم.
جمعیت ضربه برنده را تشویق کردند.
نزدیک به 300 مارشال در کنترل جمعیت شرکت خواهند کرد.
مشکل جمعیت
یک جمعیت کامل از ما (= تعداد زیادی از ما) به سمت توپ می رویم.
باب او را به تعدادی از جمعیت معمولی (= افرادی که اغلب یکدیگر را ملاقات می کنند) معرفی کرد.
جمعیت جوان تئاتری روشن
We all like to think we stand out from the crowd (= are different from and better than other people).
همه ما دوست داریم فکر کنیم که از بقیه متمایز هستیم (= با دیگران متفاوت و بهتر از دیگران هستیم).
او ترجیح می دهد یکی از جمعیت باشد.
او کاملاً خوشحال است که جمعیت را دنبال می کند.
برای او من فقط یک چهره دیگر در میان جمعیت هستم.
جمعیتی دور مرد مجروح جمع شده بودند.
پس از حرکت آمبولانس، جمعیت متفرق شد.
جمعیتی منتظر بیرون خانه او جمع شدند.
بوکس ورزشی است که همیشه جمعیت زیادی را به خود جذب می کند.
ازدحام جمعیت در این هوای گرم به سواحل هجوم آورده اند.
با نزدیک شدن خودروی رئیس جمهور، جمعیت در خیابان های شهر صف کشیده بودند.
در میان جمعیت چند چهره آشنا دیدم.
اگر می خواهید از شلوغی دوری کنید، زودتر به آنجا بروید.
throng
ازدحام
horde
گروه ترکان و مغولان
mob
اوباش
rabble
غوغا
جرم
multitude
انبوه
میزبان
ارتش
herd
گله
flock
راند
drove
دریا
swarm
جریان
گروه
بسته
troupe
مطبوعات
خرد کردن
سیل
crush
مجموعه
flood
شرکت
جمع آوری
مونتاژ
gathering
آرایه
assembly
جماعت
assemblage
قرارداد
array
لژیون
congregation
bevvyUK
bevyUS
legion
گردهمایی
bevvyUK
bevyUS
concourse