independence
independence - استقلال
noun - اسم
UK :
US :
وابسته
وابستگی
قابل اعتماد
مستقل
---
---
---
آزادی سیاسی از کنترل دولت یک کشور دیگر
the time when a country becomes politically independent
زمانی که یک کشور از نظر سیاسی مستقل می شود
the freedom and ability to make your own decisions in life without having to ask other people for permission help or money
آزادی و توانایی تصمیم گیری در زندگی بدون نیاز به اجازه، کمک یا پول از دیگران
آزادی از اداره یا اداره شدن توسط کشور دیگری
توانایی زندگی بدون کمک و یا تحت تاثیر قرار گرفتن توسط دیگران
freedom to make laws or decisions without being governed or controlled by another country organization etc.
آزادی در اتخاذ قوانین یا تصمیم گیری بدون اینکه توسط کشور، سازمان و غیره دیگری اداره یا کنترل شود.
the state of wanting or being able to do things for yourself and make your own decisions, without help or influence from other people
حالتی که بخواهید یا بتوانید کارهایی را برای خودتان انجام دهید و خودتان تصمیم بگیرید، بدون کمک یا تأثیر دیگران
Shyness in this instance has proved a virtue and its resulting insularity and independence a blessing.
کمرویی در این مورد یک فضیلت و منزوی بودن و استقلال ناشی از آن یک نعمت است.
Many became voluntary controlled, with more carefully circumscribed independence and total support from public funds.
بسیاری از آنها داوطلبانه تحت کنترل قرار گرفتند، با استقلال دقیق تر و حمایت کامل از بودجه عمومی.
او برای به دست آوردن استقلال مالی سخت کار کرد.
استقلال مالی
the Vietnamese struggle for independence
مبارزه ویتنام برای استقلال
The British granted independence to Ceylon in 1948.
بریتانیا در سال 1948 به سیلان استقلال داد.
رز گفت که هرگز ازدواج نخواهد کرد زیرا برای استقلال خود ارزش زیادی قائل است.
او به دنبال یافتن شغل و بازیابی استقلال خود بود.
فقط پادشاهی کندیان استقلال خود را در داخل کشور حفظ کرد.
Money means mobility, money means independence and personal dignity.
پول یعنی تحرک، پول یعنی استقلال و عزت شخصی.
Thus the national economic programme departs from the political; national independence does not include economic independence.
بنابراین برنامه اقتصاد ملی از برنامه سیاسی فاصله می گیرد. استقلال ملی شامل استقلال اقتصادی نمی شود.
به تدریج مدارس تا حدی استقلال از کلیسا به دست آوردند.
این معضل حیاتی بعداً در فصل 11 به همراه جوانب مثبت و منفی استقلال مورد بحث قرار می گیرد.
او دیگر آن احساس استقلالی را که برای بردن آن خیلی سخت جنگیده بود، نداشت.
اولین چک حقوقی شما احساس استقلال فوق العاده ای به شما می دهد.
من این حس استقلال را داشتم.
the American war of independence
جنگ استقلال آمریکا
Inflation - rampant since independence - now went mad.
تورم - از زمان استقلال بیداد می کرد - اکنون دیوانه شده است.
Since independence the country has had high unemployment.
از زمان استقلال، این کشور بیکاری بالایی داشته است.
حرکتی برای افزایش استقلال قوه قضائیه وجود دارد.
اگرچه آنها می خواهند استقلال خود را اعمال کنند، اما این بچه ها کاملاً برای آن آماده نیستند.
آپارتمان ها به افراد مسن اجازه می دهد تا استقلال خود را حفظ کنند، در حالی که مراقبت های پزشکی در دسترس هستند.
Cuba gained independence from Spain in 1898.
کوبا در سال 1898 از اسپانیا استقلال یافت.
independence celebrations
جشن های استقلال
the first elections since independence
اولین انتخابات پس از استقلال
او برای استقلال خود ارزش قائل است.
a woman’s financial independence
استقلال مالی یک زن
کمک های اقتصادی تمایل دارد استقلال ملی کشورهای جهان سوم را تضعیف کند.
Independence came to the British colonial territories in Africa in the late fifties and early sixties.
استقلال در اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت به سرزمینهای استعماری بریتانیا در آفریقا رسید.
ارتش متعهد به تضمین استقلال کشور است.
آنها با به رسمیت شناختن استقلال جمهوری جدا شده موافقت کرده اند.
the American War of Independence
جنگ استقلال آمریکا
اکثریت قاطع به استقلال منطقه رای دادند.
این جمهوری کوچک گام دیگری به سوی استقلال برداشته است.
There has been international recognition for the island's declaration of independence.
اعلام استقلال این جزیره به رسمیت شناخته شده است.
They were both supporters of the independence movement.
هر دو طرفدار نهضت استقلال بودند.
نامیبیا پس از استقلال به عضویت کامل سازمان ملل متحد درآمد.
این درام در هند و در زمان استقلال اتفاق می افتد.
Malaysia celebrates its independence day on 31st August.
مالزی روز استقلال خود را در 31 آگوست جشن می گیرد.
این حزب از زمان استقلال در سال 1980 تسلط داشته است.
تجربه کاری به من احساس استقلال داد.
I didn't appreciate my new-found independence but instead felt lonely.
من قدردان استقلال جدیدم نبودم، اما در عوض احساس تنهایی می کردم.
Parents should encourage independence in their children.
والدین باید استقلال را در فرزندان خود تشویق کنند.
او در انتخاب شغلی متفاوت از شغل والدینش استقلال نشان داد.
او نمی خواهد استقلالی را که به سختی به دست آورده، از دست بدهد.
She had a fierce independence of spirit.
او استقلال روحی شدیدی داشت.
ماشین نماد استقلال شد.
جوانان این روزها استقلال بیشتری دارند.
برخی استقلال بازرسان را زیر سوال برده اند.
استقلال نسبی شورا از دولت به این معنی است که می تواند درباره توافقات خود مذاکره کند.
این پیشنهادها به عنوان یک تهدید بالقوه برای استقلال قضایی تلقی می شود.
تضاد منافع ممکن است استقلال حسابرس را به خطر بیندازد.
Mexico gained its independence from Spain in 1821.
مکزیک در سال 1821 استقلال خود را از اسپانیا به دست آورد.
آزادی
liberation
رهایی
emancipation
بی طرفی
liberty
تفرقه زدایی
disenthralment
بدون محدودیت
disinthrallment
حق رای دادن
unconstraint
رهایی، رستگاری
enfranchisement
آزادسازی
deliverance
بی بند و بار
رها کردن
manumission
تحویل
unfettering
خودمختاری
unshackling
حق حاکمیت
رستگاری
autonomy
حاکمیت
sovereignty
معافیت
redemption
استقلال
sovranty
برابری
dispensation
عدم تبعیض
exemption
حقوق برابر
independency
آزاد کردن
equality
تخلیه
nondiscrimination
زنجیر گشایی
equal rights
رهایی بخش
freeing
گره گشایی
discharge
جدا کردن
unchaining
liberating
untying
releasing
unyoking
dependence
وابستگی
subjection
تابعیت
dependance
هترونومی
heteronomy
اطاعت
subservience
عدم آزادی
unfreedom
اسارت
bondage
انقیاد
subjugation
درماندگی
subordination
ناتوانی
helplessness
سلطه
inaptitude
ظلم
domination
بردگی
oppression
سرکوب
enslavement
کنترل
suppression
مطیع کردن
غلبه کننده
subjugating
بهره برداری
repression
آزار و اذیت
overpowering
سو استفاده کردن
exploitation
تسلط
persecution
برده داری
تکیه
mastery
عجز
slavery
ناتوانی جنسی
reliance
ضعف
inability
مسئوليت
impotence
هژمونی
weakness
استعمار
hegemony
colonialism