reveal
reveal - آشکار ساختن
verb - فعل
UK :
US :
افشا
آشکار شدن
وحیانی
آشکارا
معلوم کردن چیزی که قبلاً مخفی یا ناشناخته بوده است
to show something that was previously hidden
برای نشان دادن چیزی که قبلا پنهان شده بود
اطلاع دادن به کسی از چیزی که مخفی است یا تاکنون شناخته نشده است
صحبت کردن در مورد چیزی با کسی، به طوری که او از آن مطلع شود
افشای عمومی چیزی مانند یک واقعیت یا نامی که مخفی نگه داشته شده است
برای افشای اطلاعات مهم یا شخصی که قبلاً مخفی یا ناشناخته بوده است
to tell people about important information especially after it has been kept secret
برای گفتن اطلاعات مهم به مردم، به خصوص پس از مخفی ماندن
to deliberately give secret information to a newspaper television company etc when a government or other organization wants to keep it secret
دادن عمدی اطلاعات محرمانه به یک روزنامه، شرکت تلویزیونی و غیره، زمانی که دولت یا سازمان دیگری می خواهد آن را مخفی نگه دارد.
به کسی چیزی بگویید که می خواهید مخفی نگه دارید
به طور تصادفی درباره چیزی به کسی گفتن
the time especially on a television programme, when something that was previously secret or unknown is shown or made known, or when a changed person or thing is shown
زمانی، به ویژه در یک برنامه تلویزیونی، زمانی که چیزی که قبلاً مخفی یا ناشناخته بود نشان داده می شود یا مشخص می شود، یا زمانی که شخص یا چیز تغییر یافته نشان داده می شود.
معلوم کردن یا نشان دادن چیزی که تعجب آور است یا قبلاً مخفی بوده است
اجازه دهد چیزی دیده شود که تا آن زمان پنهان بوده است
an occasion at the end of a television programme, etc. when something that has been hidden or kept secret until then is shown to the audience
مناسبتی در پایان یک برنامه تلویزیونی و غیره زمانی که چیزی که تا آن زمان پنهان یا مخفی نگه داشته شده است به مخاطب نشان داده می شود.
معلوم کردن یا نشان دادن چیزی که معمولاً پنهان یا پنهان است
آنچه واقعاً برای طلا اتفاق افتاده است هرگز فاش نشده است.
به طور طبیعی پاسخ یک نامزد ممکن است پس از فاش شدن هویت مشتری ما تغییر کند.
نامه های او جنبه متفاوتی از شخصیت او را آشکار می کند.
او درب جعبه را بلند کرد تا یک عروسک بچه چینی در اندازه واقعی ظاهر شود.
عروسک چوبی باز شد تا یک عروسک کوچکتر در داخل آن نمایان شود.
یک فیزیکی معمولی یک بی نظمی را نشان می دهد.
که در سال 1909 نوشته شد و بعداً آگاهی مشابهی توسط Ozenfant آشکار شد.
معاینه پزشکی ممکن است شواهدی از کمبود رژیم غذایی را نشان دهد.
لرزش خفیف دستانش نشان از هیجان فزاینده او داشت.
Tests will reveal if this is necessary since on test the solenoid valve will operate sluggishly or not at all.
آزمایشها نشان میدهند که آیا این ضروری است، زیرا در آزمایش شیر برقی کند عمل میکند یا اصلاً کار نمیکند.
امتناع رئیس جمهور از ملاقات با مطبوعات نشان می دهد که این بحران چقدر جدی است.
Separate holidays and weekends apart reveal more clearly than any words the state of their marriage.
تعطیلات جداگانه و تعطیلات آخر هفته جدا از هم به وضوح بیش از هر کلمه ای وضعیت ازدواج آنها را نشان می دهد.
قیافه ام باید نشان دهنده شرمندگی من باشد.
چهره کارتر خالی بود و هیچ احساسی را نشان نمی داد.
The way he spoke in the bar afterwards revealed prejudice and bitterness that I had never suspected.
نحوه صحبت او در بار بعد از آن تعصب و تلخی را آشکار کرد که من هرگز به آن مشکوک نبودم.
مارکوف فاش کرد که زمانی برای سیا کار کرده است.
برای فاش کردن یک راز
Her expression revealed nothing.
قیافه اش چیزی را فاش نمی کرد.
یک سری فلاش بک جزئیات فاجعه را آشکار می کند.
هویت خریدار فاش نشده است.
این نظرسنجی آمار نگران کننده ای را نشان می دهد.
پزشکان حقیقت را برای او فاش نکردند.
این گزارش نشان می دهد که این شرکت در سال گذشته 20 میلیون پوند ضرر کرده است.
مشخص شد که شواهد مهمی سرکوب شده است.
ماموران نتوانستند چگونگی مرگ او را فاش کنند.
اخیراً مشخص شد که بادام زمینی شور به عنوان میان وعده مورد علاقه مردم است.
او به عنوان یک خائن آشکار شده است.
خندید و خطی از دندان های سفید را آشکار کرد.
در باز شد تا یک اتاق کوچک دنج نمایان شود.
X-rays revealed a fracture.
اشعه ایکس شکستگی را نشان داد.
Excavations at these sites have revealed impressive stone structures.
حفاری در این مکان ها سازه های سنگی چشمگیری را نشان داده است.
او در تاریکی خمیده بود، آنقدر ترسیده بود که نتواند خودش را نشان دهد.
شواهد روشنی وجود دارد مبنی بر اینکه تبلیغات تلویزیونی بر خرید کودکان تأثیر می گذارد.
از مطالعات متعدد مشخص است که تبلیغات تلویزیونی بر خرید کودکان تأثیر می گذارد.
Recent research demonstrates that TV advertising influences children’s spending habits.
تحقیقات اخیر نشان می دهد که تبلیغات تلویزیونی بر عادات خرج کردن کودکان تأثیر می گذارد.
Many parents think that TV advertising influences their children. This view is supported by the findings of a recent study which show a clear link between television advertisements and children’s spending habits.
بسیاری از والدین فکر می کنند که تبلیغات تلویزیونی بر فرزندانشان تأثیر می گذارد. این دیدگاه با یافتههای یک مطالعه اخیر تأیید میشود که نشان میدهد ارتباط واضحی بین تبلیغات تلویزیونی و عادات خرج کردن کودکان وجود دارد.
این یافته ها همچنین نشان می دهد که بیشتر کودکان از هدف متقاعدکننده تبلیغات بی اطلاع هستند.
شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد کودکان قصد متقاعدکننده تبلیغات را درک می کنند.
The results contradict claims that advertising is unrelated to children’s spending habits.
نتایج با این ادعا که تبلیغات ارتباطی با عادات خرج کردن کودکان ندارد، تناقض دارد.
Manufacturers argue that it is difficult to prove that advertising alone influences what children buy.
تولیدکنندگان استدلال می کنند که اثبات اینکه تبلیغات به تنهایی بر خرید کودکان تأثیر می گذارد دشوار است.
اخیراً بادام زمینی شور به عنوان میان وعده مورد علاقه مردم معرفی شده است.
می ترسم در حال حاضر نتوانم جزئیات بیشتری را فاش کنم.
او حاضر نشد محل اختفای شوهرش را فاش کند.
او هویت واقعی خود را برای پلیس فاش نکرد.
یکی از قدیمی ترین افراد بریتانیا راز خود را فاش کرده است: یک قطره براندی در چایش.
وایلد به عنوان مردی با هوش، وقار و شوخ طبعی ظاهر می شود.
جزئیات این قتل توسط روزنامه محلی فاش شد.
disclose
فاش کردن
divulge
بگو
نشت
leak
خیانت کردن
betray
پخش
broadcast
انتشار
برقراری ارتباط
بخشید
رونمایی کند
unveil
تار کردن
blurt
به اشتراک بگذارند
impart
غرغر کردن
babble
اعلام
رهایی
disseminate
اقرار کردن
هوا
اعتراف کردن
عمومی انگلستان
confess
عمومی کردن ایالات متحده
publiciseUK
گزارش
publicizeUS
ریختن
گشودن
spill
گردش کند
unfold
توضیح
در معرض گذاشتن
circulate
آگاه کردن
proclaim
اذعان
conceal
پنهان کردن، پوشاندن
پنهان شدن
پوشش
نگاه داشتن
suppress
سرکوب کردن
ماسک
انکار
disavow
انکار کردن
رد کردن
secrete
ترشح کنند
withhold
خودداری کنید
اختلاف نظر
repudiate
تناقض دارند
contradict
سرپوش گذاشتن
راز رو نگه دار
ساکت باش
سکوت کن
زیر فرش جارو کن
حجاب
مبدل کردن
عقب نگه دارید
repress
کفن
veil
مبهم
disguise
شنل
پوشاندن
shroud
خفه کردن
obscure
cloak
enshroud
stifle