alter
alter - تغییر دهید
verb - فعل
UK :
US :
تغییر
تغییر دادن یا تغییر دادن کسی یا چیزی
تا یک تکه لباس بلندتر، گشادتر و غیره بسازید تا جا بیفتد
تغییر دادن چیزی، معمولاً اندکی، یا ایجاد تغییر در خصوصیات چیزی
سایز لباس ها را طوری تغییر دهید که مناسب تر شوند
کلمه مودبانه برای اخته کردن یا عقیم کردن
برای تغییر یک ویژگی، اغلب جزئی، یا ایجاد این اتفاق
ظاهر، شخصیت یا ساختار چیزی را تغییر دادن یا به این شکل تغییر پیدا کرد
خلق و خوی او ناگهان تغییر کرد و به نظر کمی آزرده شد.
At the hypothalamic level emotions of rage and pleasure are little altered by any environmental stimuli.
در سطح هیپوتالاموس، احساسات خشم و لذت با هیچ محرک محیطی تغییر چندانی نمی کند.
His defence lawyer said that Wilson's lifestyle had altered dramatically since the offences three years ago.
وکیل مدافع او گفت که سبک زندگی ویلسون پس از جرایم سه سال پیش به طرز چشمگیری تغییر کرده است.
برای عروسی لباس عوض کردم
از زمان مقررات زدایی از خدمات اتوبوسرانی، برخی از مسیرها ممکن است تغییر یا جایگزین شده باشند.
Similarly practices could appeal if they had evidence that the population characteristics had altered substantially since the last census.
به طور مشابه، اگر شواهدی داشته باشند که ویژگیهای جمعیتی از آخرین سرشماری تغییر کرده است، میتوانند درخواست تجدیدنظر کنند.
می توانید رنگ و اندازه تصویر را با استفاده از کنترل از راه دور تغییر دهید.
تنها در صورتی تغییر می کند که دولت تصمیم بگیرد عرضه پول را تغییر دهد.
مرز بسته شد و آنها مجبور شدند نقشه های خود را تغییر دهند.
این طرح الگوهای ترافیکی منطقه را تغییر خواهد داد.
چه بخواهید چه نخواهید، باید راه خود را تغییر دهید و سبک زندگی خود را تغییر دهید.
Prices did not alter significantly during 2019.
قیمت ها در طول سال 2019 تغییر قابل توجهی نداشت.
او آنقدر تغییر کرده بود که من به سختی او را شناختم.
اعمال او در آن روز تصور من را از او تغییر داد.
چشم انداز به طور اساسی با تغییرات آب و هوایی تغییر کرده است.
او این قدرت را دارد که مسیر تاریخ را به طور اساسی تغییر دهد.
به هیچ وجه رفتارش را تغییر نداد.
هیچ چیز نمی تواند این واقعیت را تغییر دهد که ما مقصر هستیم.
دستور غذا مطابق با ذائقه آمریکایی تغییر یافته است.
Fame hasn't really altered her.
شهرت واقعاً او را تغییر نداده است.
ما می توانیم لباس را به تناسب شما تغییر دهیم.
این احساس من را تغییر نمی دهد.
این حادثه کل روند وقایع را تغییر داد.
سیاست های حزب به سختی تغییر کرده است، اما افکار عمومی تغییر کرده است.
این توسعه شخصیت شهر را تغییر خواهد داد.
این قانون نیاز به تغییر دارد.
ما مجبور شدیم برخی از برنامه هایمان را تغییر دهیم.
Although the cost of making phone calls is going up the charge for connecting to the internet will not alter.
اگرچه هزینه برقراری تماس تلفنی در حال افزایش است، هزینه اتصال به اینترنت تغییر نخواهد کرد.
رها کردن ماشین ما به طور اساسی سبک زندگی ما را تغییر داده است.
کت را به مغازه برگرداندم تا آن را عوض کنم.
کت خیلی بلند بود، بنابراین آن را به فروشگاه برگرداندم تا آن را عوض کنم.
بعضی چیزها در زندگی قابل تغییر نیستند.
من مجبور شدم در مقاله تحقیقاتی خود تغییراتی ایجاد کنم.
همین هفته گذشته، این شرکت موافقت کرد که برخی از شیوه های تجاری خود را تغییر دهد.
If they want to continue to have enough workers to fill their contracts, the company will have to alter the way it does business.
اگر آنها میخواهند به تعداد کافی کارگران برای تکمیل قراردادهای خود ادامه دهند، شرکت باید روش تجارت خود را تغییر دهد.
کشف ذخایر جدید نفت می تواند به طور قابل ملاحظه ای تعادل بین عرضه و تقاضا را تغییر دهد.
در سال 2002 بود که شکل کسب و کار شروع به تغییر کرد.
تغییر دادن
modify
تغییر
تنظیم کنید
revise
تجدید نظر کنید
recast
بازنویسی
اصلاح
remodel
بازسازی
متفاوت
سازگار شدن
amend
refashion
refashion
تغییر شکل دادن
reshape
اصلاح کردن
revamp
دوباره کاری کردن
rework
تبدیل
دوباره انجام دهید
بهتر کردن
redo
تبدیل کردن
remake
طراحی مجدد
remoldUS
reconstruct
remouldUK
transmute
تغییر سبک
redesign
تغییر مکان
remoldUS
نیشگون گرفتن و کشیدن
remouldUK
متنوع کردن
restyle
تکامل یابد
پالودن
tweak
دوباره سفارش دهید
diversify
refine
reorder
ثابت
یخ زدگی
حفظ
تنظیم
stabiliseUK
stabiliseUK
stabilizeUS
stabilizeUS
ادامه هید
از بین رفتن
صدمه
نگاه داشتن
ماندن
خراب کردن
راکد ماندن
ruin
اقامت کردن
stagnate
حفظ کنند
تنها گذاشتن
بگذار بایستد
نگه دارید
رد کردن
اصرار ورزیدن
بر هم زدن
persist
افزایش دادن
disarrange
بدتر شود
زنگ تفريح
worsen
بی نظمی
ترک کردن
خسارت
از بین بردن
harm
spoil