transform
transform - تبدیل
verb - فعل
UK :
US :
اصلاح طلب
اصلاحات
تبدیل کننده
بی شکلی
بی شکل
بدون شکل
---
to completely change the appearance form or character of something or someone especially in a way that improves it
تغییر کامل ظاهر، شکل یا شخصیت چیزی یا شخصی، به ویژه به نحوی که آن را بهبود بخشد
to change completely the appearance or character of something or someone especially so that that thing or person is improved
ظاهر یا شخصیت چیزی یا شخصی را به طور کامل تغییر دادن، به ویژه برای اینکه آن چیز یا شخص بهبود یابد
تغییر کامل ظاهر یا شخصیت چیزی یا کسی
تغییر کامل شخصیت یا ظاهر چیزی به منظور بهبود آن
تغییر خواص فیزیکی یا شیمیایی یک ماده به منظور ساختن چیز دیگری
When she smiled, her face was completely transformed.
وقتی لبخند زد، صورتش کاملا دگرگون شد.
البته تبدیل بافت کشت شده به این روش می تواند بسیار ارزشمند باشد.
These bodies can not be considered truly incorrupt since the tissues are transformed into another substance.
این اجسام را نمی توان واقعاً فاسد در نظر گرفت زیرا بافت ها به ماده دیگری تبدیل می شوند.
در حالت استراحت، جیرجیرک مانند یک برگ مرده به نظر می رسد، اما در آخرین لحظه خود را تغییر می دهد.
In a more limited sense Piaget, like Hegel, is attempting to transform Kantian ontology into a dialectical movement.
در معنای محدودتر، پیاژه، مانند هگل، در تلاش است تا هستیشناسی کانتی را به جنبشی دیالکتیکی تبدیل کند.
Under the program the government sold shares to citizens for a nominal fee to quickly transform state enterprises into private companies.
بر اساس این برنامه، دولت سهام را به شهروندان در ازای کارمزد اسمی فروخت تا به سرعت شرکت های دولتی را به شرکت های خصوصی تبدیل کند.
Francois Michelin describes this secret process as the equivalent of float-glass making, which transformed the manufacture of sheet glass.
فرانسوا میشلین این فرآیند مخفی را معادل ساخت شیشه فلوت توصیف می کند که تولید شیشه ورق را متحول کرد.
سیستم جدید طرز فکر مدیران در مورد پول خود را تغییر داد.
خوب، شما مطمئناً این مکان را متحول کرده اید - عالی به نظر می رسد!
واکنش های فتوشیمیایی نور را به تکانه های الکتریکی تبدیل می کند.
مواد از حالت اولیه به اشکال دیگر تبدیل می شوند.
من متقاعد شده ام که صنعت برق در حال تغییر است.
نحوه کار، بازی و ارتباط ما هر روز نسبت به یک دهه قبل کاملاً تغییر کرده است.
یک طرح رنگ جدید اتاق خواب شما را متحول خواهد کرد.
این اتفاقی بود که زندگی من را متحول کرد.
در طول اجرا، هنرمند با کمک گریم و کلاه گیس خود را متحول می کند.
Docklands لندن در طول 20 سال گذشته به شدت دگرگون شده است.
به نظر می رسد او به طور معجزه آسایی به یک بازیکن درجه یک تبدیل شده است.
این مکان از یک روستای آرام کشاورزی به یک بندر شلوغ تبدیل شد.
سطح دریاچه به طور کامل از سبز روشن به قرمز خونی تبدیل شده است.
شورش ها وضعیت را به طور اساسی تغییر داد.
Things cannot be transformed overnight.
همه چیز را نمی توان یک شبه تغییر داد.
قدرت دین در دگرگونی قلب و ذهن ما
این شرکت از یک تجارت خانوادگی به یک عملیات چند میلیون پوندی تبدیل شده است.
The reorganization will transform the entertainment industry.
سازماندهی مجدد صنعت سرگرمی را متحول خواهد کرد.
قدرت هنر برای تغییر تجربه
هر زمان که دوربینی به سمت او گرفته می شد، مرلین فوراً خود را به یک ستاره درخشان تبدیل می کرد.
کامپیوترها روش انجام کار را تغییر داده اند.
Salinas dramatically transformed the country’s economy.
سالیناس به طرز چشمگیری اقتصاد کشور را متحول کرد.
Smart metropolitan developments have transformed former industrial areas in cities such as Birmingham and Manchester.
تحولات شهری هوشمند مناطق صنعتی سابق را در شهرهایی مانند بیرمنگام و منچستر متحول کرده است.
Social and political changes are transforming the way people think about social economic and environmental problems.
تغییرات اجتماعی و سیاسی طرز فکر مردم را در مورد مشکلات اجتماعی، اقتصادی و زیست محیطی دگرگون می کند.
Her strategic vision transformed an unglamourous supermarket chain into a retail giant with sales of £46 bn.
چشم انداز استراتژیک او یک سوپرمارکت زنجیره ای بی زرق و برق را به یک غول خرده فروشی با فروش 46 میلیارد پوند تبدیل کرد.
کل بلوک های آپارتمانی در حال تبدیل شدن به مسکن یارانه ای برای جوانان است.
Performance incentives transformed the organization and its culture.
مشوق های عملکرد سازمان و فرهنگ آن را متحول کرد.
اصلاحات بازار به تبدیل چین به یکی از مراکز بزرگ جهانی شدن کمک کرده است.
اشکال جدید سنگ آهن را می توان بدون نیاز به کوره بلند به فولاد تبدیل کرد.
تبدیل
metamorphose
مسخ
transfigure
تغییر شکل دادن
transmute
تبدیل کردن
تغییر دهید
تغییر دادن
reconstruct
بازسازی کنید
remodel
بازسازی
mutate
جهش پیدا کند
renovate
بازسازی کند
revamp
اصلاح کردن
modify
تغییر
overhaul
تعمیرات اساسی
redo
دوباره انجام دهید
remake
تجدید
renew
جهت گیری مجدد
reorient
انقلابی در انگلستان
revolutioniseUK
ایالات متحده را متحول کند
revolutionizeUS
تکامل یابد
روش
شکل
morph
تنظیم مجدد
rearrange
بازنویسی
rebuild
اصلاح
recast
remoldUS
remouldUK
remoldUS
دوباره سفارش دهید
remouldUK
سازماندهی مجدد انگلستان
reorder
سازماندهی مجدد ایالات متحده
reorganiseUK
reorganizeUS
