performance

base info - اطلاعات اولیه

performance - کارایی

noun - اسم

/pərˈfɔːrməns/

UK :

/pəˈfɔːməns/

US :

family - خانواده
performer
بازیگر
perform
انجام دادن
google image
نتیجه جستجوی لغت [performance] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The performance starts at seven.


    اجرا از ساعت هفت شروع می شود.


  • یک اجرای شبانه

  • They put on performances for the tourists.


    آنها برای گردشگران نمایش اجرا می کنند.

  • This was one of the band's rare live performances.


    این یکی از اجرای زنده نادر گروه بود.

  • They gave a performance of Ravel’s String Quartet


    آنها اجرای کوارتت زهی راول را اجرا کردند

  • a series of performances by the Kirov Ballet


    مجموعه ای از اجراهای باله کیروف

  • She gave the greatest performance of her career.


    او بهترین عملکرد دوران حرفه ای خود را ارائه داد.

  • Both actors deliver outstanding performances.


    هر دو بازیگر بازی های فوق العاده ای ارائه می دهند.

  • an excellent/a fine/an impressive performance


    یک عملکرد عالی / خوب / یک عملکرد چشمگیر


  • عملکرد قوی اقتصادی کشور در دو سال گذشته

  • It was an impressive performance by the French team.


    عملکرد چشمگیر تیم فرانسه بود.

  • He criticized the recent poor performance of the company.


    وی از عملکرد ضعیف اخیر شرکت انتقاد کرد.

  • Her academic performance has been inconsistent.


    عملکرد تحصیلی او ناسازگار بوده است.

  • Profits continue to grow with strong performances in South America and the Far East.


    با عملکرد قوی در آمریکای جنوبی و خاور دور، سود همچنان به رشد خود ادامه می دهد.

  • The team has continued to improve performance.


    این تیم به بهبود عملکرد خود ادامه داده است.


  • این دستگاه عملکرد عالی را با قیمت بسیار رقابتی ارائه می دهد.

  • to measure/evaluate the performance of somebody/something


    سنجش/ارزیابی عملکرد کسی/چیزی

  • high-performance (= very powerful) cars


    ماشین های با کارایی بالا (= بسیار قدرتمند).

  • performance indicators (= things that show how well or badly something is working)


    شاخص‌های عملکرد (= چیزهایی که نشان می‌دهند کاری چقدر خوب یا بد کار می‌کند)

  • She has shown enthusiasm in the performance of her duties.


    او در انجام وظایف خود اشتیاق نشان داده است.

  • He did not want a repeat performance of the humiliating defeat he had suffered.


    او نمی خواست شکست تحقیر آمیزی که متحمل شده بود، تکرار شود.

  • The party are dreading a repeat performance of their defeat in the last election.


    این حزب از تکرار شکست خود در انتخابات گذشته بیم دارد.

  • It's such a performance getting the children off to school in the morning.


    این چنین نمایشی است که بچه ها را صبح به مدرسه می برد.

  • He always goes through the whole performance of checking the oil and water even if we’re in a hurry.


    او همیشه تمام عملکرد بررسی روغن و آب را انجام می دهد، حتی اگر ما عجله داشته باشیم.

  • The company is putting on a performance of the popular musical ‘Cats’.


    این شرکت در حال اجرای موزیکال محبوب گربه ها است.

  • The course aims to develop the children's appreciation of music in performance.


    هدف این دوره تقویت درک کودکان از موسیقی در اجرا است.

  • The musical closes this week after a record number of performances.


    این موزیکال این هفته پس از رکوردگیری تعداد اجرا به پایان می رسد.

  • The singer is renowned for his live concert performances.


    این خواننده به خاطر اجرای کنسرت های زنده اش شهرت دارد.

  • Please refrain from talking during the performance.


    لطفا در حین اجرا از صحبت کردن خودداری کنید.

  • Finney gives a virtuoso performance as a psychopath.


    فینی به عنوان یک روانپزشک یک اجرای عالی ارائه می دهد.

  • Mel Gibson's central performance in the film as Hamlet


    نقش اصلی مل گیبسون در فیلم در نقش هملت

synonyms - مترادف

  • نشان می دهد


  • تولید

  • showing


    نشان دادن


  • ارائه


  • سرگرمی

  • staging


    صحنه سازی

  • act


    عمل کنید


  • کمیسیون


  • کنسرت


  • نمایش

  • enactment


    تصویب

  • matinee


    ماتین


  • بازی

  • prosecution


    پیگرد قانونی

  • pursuance


    پیگیری


  • روال

  • spectacle


    تماشایی


  • ظاهر

  • recital


    رسیتال


  • خانه

  • gig


    ارائه عمومی


  • قطعه مجموعه


  • نمایش صحنه


  • کاباره

  • cabaret


    اپرا

  • opera


    موزیکال


  • نمایشنامه ایالات متحده

  • dramatizationUS


    نمایشنامه نویسی انگلستان

  • dramatisationUK


    قطعه


  • تئاتری

  • theatrical


antonyms - متضاد

  • شکست

  • failing


    شکست خوردن

  • underperformance


    عملکرد ضعیف

  • underachievement


    کم کاری

  • ineffectualness


    بی اثر بودن


  • ناموفق

  • nonsuccess


    عدم تحقق

  • nonfulfillment


    عدم عملکرد

  • nonperformance


    بی توجهی

  • neglect


    جهل

  • disregard


    کل

  • ignorance


    واقعیت


  • زندان


  • نگه دارید

  • imprisonment


    فراموش کردن


  • رها کردن

  • forgetting


    ترک

  • abandoning


    حفظ

  • leaving


  • retention


لغت پیشنهادی

icons

لغت پیشنهادی

uncommon

لغت پیشنهادی

strapped