defeat
defeat - شکست
verb - فعل
UK :
US :
شکست در پیروزی یا موفقیت
پیروزی بر کسی یا چیزی
پیروزی بر کسی در جنگ، مسابقه، بازی و غیره
اگر چیزی شما را شکست دهد، نمی توانید آن را درک کنید و بنابراین نمی توانید پاسخ دهید یا با آن مقابله کنید
برای شکست دادن چیزی
برنده شدن در برابر کسی در یک جنگ، جنگ یا رقابت
باعث شکست کسی یا چیزی شدن
the fact of losing against someone in a fight or competition or when someone or something is made to fail
واقعیت باخت در برابر کسی در یک مبارزه یا رقابت، یا زمانی که کسی یا چیزی شکست خورده است
بپذیرید که نمی توانید کاری را انجام دهید
مخالفت کردن و باعث شکست کسی در یک مسابقه یا جنگ شوید تا بتوانید برنده شوید
موفقیت در رقابت با حریف، باعث شکست حریف می شود تا شما بتوانید برنده شوید
شکست همچنین عمل یا واقعیت شکست در یک رقابت یا جنگ است
اعتصاب یک شکست است - شکست برای همه.
در دهه های گذشته این به معنای شکست قطعی انقلاب بود.
شکست در انتخابات
پس از سومین شکست پیاپی خود در انتخابات تصمیم گرفت از سیاست کناره گیری کند.
It was the Christian Democratic Party's fourth successive electoral defeat.
این چهارمین شکست پیاپی حزب دموکرات مسیحی در انتخابات بود.
آقای تیلور تبلیغات بد را عامل شکست خود از آقای جونز دانست.
در آخرین بازی فصل آنها با شکست 7-0 مقابل رئال مادرید شکست تحقیرآمیزی را متحمل شدند.
اما آنها می دانستند که این یک شکست تحقیرآمیز است.
او پس از تحمل یک سری شکست های تحقیرآمیز از این ورزش بازنشسته شد.
کاپیتان هیچ بهانه ای برای شکست تحقیرآمیز تیمش ارائه نکرد.
آنها شرم شکست ننگین خود را از بین خواهند برد!
نیویورک تایمز خروج نیروها را شکستی بزرگ برای دولت توصیف کرد.
Religious grumbles continued but the Government's only serious defeat was over equal pay for women teachers.
غرغرهای مذهبی ادامه یافت، اما تنها شکست جدی دولت در برابر دستمزد معلمان زن بود.
The Bob Jones issue was one of the keys to Bush's equally stunning defeat in Michigan only three days later.
موضوع باب جونز یکی از کلیدهای شکست به همان اندازه خیره کننده بوش در میشیگان تنها سه روز بعد بود.
آنها از شکست در تگزاس بازگشتند تا چهار بازی بعدی را پشت سر بگذارند.
Once broken through the door was not closed again until the defeat of the Huns at Chalons-sur-Marne in 451.
پس از شکستن، در دوباره بسته نشد تا اینکه هون ها در Chalons-sur-Marne در سال 451 شکست خوردند.
او قهرمان را در سه ست شکست داد.
شکست دادن رقیب/ حریف
هدف شکست دادن دشمن به هر وسیله ممکن است.
یک ارتش شکست خورده
Garibaldi defeated the Neapolitan army.
گاریبالدی ارتش ناپل را شکست داد.
The government was defeated by 200 votes to 83.
دولت با 200 رای موافق و 83 رای مخالف شکست خورد.
دیویس در نیمه نهایی موریس را با 8 امتیاز شکست داد.
تیم ما در فینال به سختی شکست خورد.
گفته می شد که او را نمی توان در جنگ شکست داد.
آنها در عزم خود برای شکست دادن تروریسم جهانی متحد هستند.
لایحه پیشنهادی قاطعانه در مجلس شکست خورد.
این طرح با 19 رای شکست خورد.
نوشتن رمز عبور خود به گونه ای که آن را به خاطر بسپارید، هدف از داشتن رمز عبور را نادیده می گیرد.
Staying late at the office to discuss shorter working hours rather defeats the object of the exercise!
دیر وقت ماندن در دفتر برای بحث در مورد ساعات کاری کوتاه تر، هدف تمرین را شکست می دهد!
The instruction manual completely defeated me.
دفترچه راهنما کاملاً مرا شکست داد.
Question 6 defeated us.
سوال 6 ما را شکست داد.
وی گفت که شکست نظامی تروریست ها غیرممکن است.
در نبردی که پس از آن به وقوع پیوست، انگلیسی ها به طور قاطع توسط شورشیان شکست خوردند.
سناتور قاطعانه از رقبای خود شکست خورد.
او نامزد رقیب را در رقابت رهبری با اندکی شکست داد.
ناپلئون در نبرد واترلو توسط دوک ولینگتون شکست خورد.
آنها تیم ایتالیا را شکست دادند و به فینال رسیدند.
The proposal to change the rules was narrowly defeated (= by a very small number) by 201 votes to 196.
پیشنهاد تغییر قوانین با 201 رای موافق و 196 رای مخالف با اندکی شکست (= با تعداد بسیار کمی) شکست خورد.
جاه طلبی های ما برای این مسابقات با آب و هوا شکست خورده است.
I'm afraid anything that involves language learning has always defeated me (= I have been unable to do it).
می ترسم هر چیزی که شامل یادگیری زبان باشد همیشه مرا شکست داده باشد (= من قادر به انجام آن نبودم).
در انتخابات گذشته، شکستی کوبنده/تحقیرآمیز را متحمل شدند.
پس از شکست در جنگ، سربازان تسلیم شدند.
او قبل از شمارش همه آرا شکست را پذیرفت/پذیرفت.
فکر میکردم میتوانم رادیو را خودم درست کنم، اما باید شکست را قبول میکردم.
بیل کلینتون در سال 1992 جورج بوش را برای ریاست جمهوری شکست داد.
In the American Civil War the North’s defeat of the South involved tremendous loss of life on both sides.
در جنگ داخلی آمریکا، شکست شمال از جنوب منجر به تلفات جانی زیادی از هر دو طرف شد.
ضرب و شتم
conquer
تسخیر
overthrow
سرنگونی
worst
بدترین
crush
خرد کردن
lick
لیسیدن
overwhelm
غرق کردن
subdue
رام کردن
overpower
چیره شدن
rout
شکست
بهترین
غلبه بر
quell
فرو ریختن
trounce
شکست دادن
vanquish
مغلوب شدن
subjugate
مطیع کردن
clobber
کلوبگر
demolish
تخریب
استاد
چیز
مخزن
bust
نیم تنه
hammer
چکش
quash
لغو
thrash
کوبیدن پی در پی
whip
شلاق زدن
pulveriseUK
pulveriseUK
pulverizeUS
پودر کردن ایالات متحده
slaughter
ذبح
annihilate
نابود کردن
crucify
مصلوب کردن
از دست دادن
bow
تعظیم
succumb
تسلیم شدن
surrender
ارسال
forfeit
بازده
غار در
دست برداشتن از
cave in
از دست دادن به
رها کردن
شکست
سقوط
تشويق كردن
سر سپردن
ستایش
capitulate
رهایی
praise
عقب افتادن
ساختن
اجازه
مجوز
کمک
تعریف و تمجید
شروع کنید
برو پایین
compliment
کمک کند
کتک بخورد
شکست بخورد
relent
be beaten
be defeated