question

base info - اطلاعات اولیه

question - سوال

noun - اسم

/ˈkwestʃən/

UK :

/ˈkwestʃən/

US :

family - خانواده
questioner
پرسشگر
questionnaire
پرسشنامه
questionable
سوال برانگیز
unquestionable
غیر قابل تردید
questioning
سوال کردن
unquestioning
بی چون و چرا
unquestioned
بدون تردید
question
سوال
unquestionably
بدون شک
questioningly
پرسشگرانه
unquestioningly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [question] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • You didn't answer my question.


    به سوال من جواب ندادی


  • شما این فرصت را خواهید داشت که سوال بپرسید.

  • Does anyone have any questions?


    کسی سوالی داره؟

  • I would now like to pose two questions:…


    اکنون می خواهم دو سوال مطرح کنم: …

  • That's a very interesting question.


    این یک سوال بسیار جالب است.

  • The question is, how much are they going to pay you?


    سوال اینجاست که قرار است چقدر به شما حقوق بدهند؟

  • The big question is, why did they do it?


    سوال بزرگ این است که چرا آنها این کار را کردند؟

  • The question arises as to whether or not he knew of the situation.


    این سوال پیش می آید که آیا او از این وضعیت اطلاع داشت یا نه؟

  • The key question of what caused the leak remains unanswered.


    سوال کلیدی که علت این نشت چیست بی پاسخ مانده است.


  • آیا می توانم از شما در مورد اولین رمانتان سوالی بپرسم؟


  • وی در مورد اصلاحات اخیر سوالی را از وزیر مطرح کرد.

  • I hope the police don't ask any awkward questions.


    امیدوارم پلیس هیچ سوال ناخوشایندی نپرسد.

  • This is a difficult question to answer.


    این سوال جواب دادنش سخت است.


  • پاسخ کوتاه به سوال شما بله است.

  • The government doesn’t have the answers to these difficult questions.


    دولت پاسخی برای این سوالات دشوار ندارد.

  • In an interview try to ask open questions that don't just need ‘Yes’ or ‘No’ as an answer.


    در یک مصاحبه سعی کنید سوالات باز بپرسید که فقط به بله یا خیر به عنوان پاسخ نیاز ندارند.

  • I paid cash no questions asked.


    پول نقد پرداختم، سوالی پرسیده نشد.

  • Question 3 was very difficult.


    سوال 3 خیلی سخت بود.

  • I couldn't do Question 6.


    من نتوانستم سوال 6 را انجام دهم.

  • You must answer all ten questions.


    شما باید به هر ده سوال پاسخ دهید.

  • In the exam there's sure to be a question on energy.


    در امتحان مطمئناً یک سؤال در مورد انرژی وجود دارد.

  • This is an issue that raises many important questions.


    این موضوعی است که سؤالات مهم بسیاری را ایجاد می کند.

  • Let's look at the question of security.


    بیایید به مسئله امنیت نگاه کنیم.


  • در نهایت به مسئله هزینه می پردازیم.

  • The question that needs to be addressed is one of funding.


    سوالی که باید به آن پرداخته شود بحث تامین مالی است.

  • Questions remain about how she was appointed.


    سوالاتی در مورد نحوه انتصاب او باقی می ماند.

  • The case raises serious questions about the company's conduct.


    این پرونده سوالات جدی در مورد رفتار شرکت ایجاد می کند.

  • Which route is better remains an open question (= it is not decided).


    اینکه کدام مسیر بهتر است یک سوال باز باقی می ماند (= تصمیم گیری نشده است).

  • The film doesn't answer all the questions it raises.


    این فیلم به تمام سوالاتی که مطرح می کند پاسخ نمی دهد.

  • The research is asking the wrong questions.


    تحقیق در حال طرح سوالات اشتباه است.

  • The new play poses some challenging questions.


    نمایشنامه جدید سوالات چالش برانگیزی را مطرح می کند.

synonyms - مترادف
  • query


    پرس و جو

  • enquiryUK


    استعلام انگلستان

  • inquiryUS


    پرس و جو ایالات متحده

  • interrogation


    بازجویی


  • زنگ زدن


  • درخواست

  • quiz


    مسابقه

  • quizzing


    امتحان کردن


  • تقاضا

  • interrogative


    پرسشی

  • interrogatory


    نظرسنجی


  • تعلیم و تربیت

  • catechism


    درخواست انگلستان

  • enquiringUK


    درخواست ایالات متحده

  • inquiringUS


    سوال کردن

  • questioning


    خرطوم کننده

  • wringer


    درجه سوم


  • س و الف

  • Q and A


    تحقیق و بررسی


  • مسئله


  • معاینه


  • استعلام

  • inquest


    تفتیش عقاید

  • inquisition


    پویشگر

  • probe


    شنیدن


  • بررسی موشکافانه

  • scrutiny


    disquisition

  • disquisition


    کندوکاو

  • delving


    کاوشگری

  • probing


    جستجو

  • quest


antonyms - متضاد

  • پاسخ


  • واکنش


  • آنتیفون

  • antiphon


    بازگشت

  • comeback


    اظهار نظر


  • توضیح


  • بازخورد

  • feedback


    متقاعد کننده


  • تذکر

  • rejoinder


    متعهد

  • remark


    پاسخ دادن

  • repartee


    برگشت

  • retort


    بیانیه


  • جهل

  • riposte


    بی توجهی


  • قدردانی انگلستان

  • ignorance


    تصدیق ایالات متحده

  • neglect


    افشای

  • acknowledgementUK


  • acknowledgmentUS


  • disclosure


لغت پیشنهادی

omitting

لغت پیشنهادی

basketwork

لغت پیشنهادی

AstroTurf