master

base info - اطلاعات اولیه

master - استاد

noun - اسم

/ˈmæstər/

UK :

/ˈmɑːstə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [master] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • They lived in fear of their master.


    آنها در ترس از ارباب خود زندگی می کردند.


  • رابطه آنها رابطه ارباب و بنده بود.

  • The police had to obey their political masters.


    پلیس باید از اربابان سیاسی خود اطاعت می کرد.

  • Many nations were trying to shake off their colonial masters.


    بسیاری از کشورها در تلاش بودند تا اربابان استعماری خود را از خود دور کنند.

  • She was no longer master of her own future.


    او دیگر استاد آینده خود نبود.

  • a master of disguise


    استاد مبدل


  • استاد حرفه اش

  • a master of the serve-and-volley game


    استاد بازی سرویس و والی

  • a master at managing money


    استاد در مدیریت پول

  • an exhibition of work by the French master Monet


    نمایشگاهی از آثار استاد فرانسوی مونه

  • the great masters of Impressionism


    استادان بزرگ امپرسیونیسم

  • This portrait is the work of an acknowledged master.


    این پرتره اثر یک استاد شناخته شده است.

  • He has a Master's in Business Administration.


    او فوق لیسانس مدیریت بازرگانی دارد.

  • She holds a master's degree in journalism.


    او دارای مدرک کارشناسی ارشد روزنامه نگاری است.

  • a Master of Arts/Science


    کارشناسی ارشد هنر/علوم

  • The dog saved its master's life.


    سگ جان اربابش را نجات داد.

  • Even the animals knew their masters were excited.


    حتی حیوانات هم می‌دانستند که اربابانشان هیجان‌زده هستند.

  • The horses watched their masters placidly.


    اسب ها ارباب خود را آرام تماشا کردند.

  • the physics master


    استاد فیزیک

  • He was ballet master at several dance schools.


    او در چندین مدرسه رقص استاد باله بود.


  • نسخه اصلی

  • the Master of Wolfson College


    استاد کالج ولفسون

  • The visitor asked to see the master of the house.


    بازدید کننده خواست تا صاحب خانه را ببیند.

  • His father was a wealthy Virginia slave master.


    پدرش یک برده ثروتمند ویرجینیا بود.

  • As enslaved people their survival depended on obeying their master.


    به عنوان مردمی برده شده، بقای آنها در گرو اطاعت از اربابشان بود.


  • افراد فاسدی که به هر اربایی خدمت می کنند

  • The city's new masters patrol deserted streets.


    استادان جدید شهر در خیابان های متروک گشت می زنند.

  • those titans of industry the masters of the universe


    آن غول های صنعت، اربابان جهان

  • Fate can be a cruel master.


    سرنوشت می تواند یک استاد بی رحم باشد.

  • We remain masters of our fate.


    ما ارباب سرنوشت خود باقی می مانیم.


  • چاپلین، استاد بزرگ کمدی فیزیکی

synonyms - مترادف
  • lord


    خداوند


  • رئیس


  • سر

  • ruler


    خط كش


  • کاپیتان


  • کارگردان


  • فرمانده


  • مدیر


  • ارباب

  • overlord


    کنترل کننده

  • controller


    فرماندار


  • رهبر


  • ناظر

  • overseer


    سرپرست

  • superintendent


    کارفرما


  • اصلی

  • headman


    سرکارگر


  • هونچو

  • foreman


    پادشاه

  • honcho


    سوزرین

  • liege


    سکان دار

  • monarch


    شاه سنجاق

  • sovereign


    مسئول وظیفه

  • suzerain


    گفر


  • helmsman


  • kingpin


  • skipper


  • taskmaster


  • commandant


  • gaffer


antonyms - متضاد
  • servant


    خدمتگزار


  • دستیار

  • lackey


    لاکی


  • برده

  • server


    سرور

  • underling


    زیر دست


  • کارگر

  • attendant


    خدمتکار

  • butler


    فلانکی

  • flunkey


    یاور

  • helper


    خانه دار

  • housekeeper


    مینیون

  • minion


    موضوع

  • servitor


    رعیت


  • ابیگیل

  • vassal


    حامل

  • abigail


    تخت خواب

  • bearer


    چارلدی

  • bedder


    دختر زن

  • charlady


    پاک کننده

  • charwoman


    کارمند

  • cleaner


    پیاده


  • استخدام

  • footman


    پسر خانه

  • handmaid


    خدمتکار خانه

  • hireling


  • houseboy


  • housemaid


  • houseman


  • maid


  • maidservant


لغت پیشنهادی

creoles

لغت پیشنهادی

brume

لغت پیشنهادی

petite