overcome
overcome - غلبه بر
verb - فعل
UK :
US :
برای کنترل موفقیت آمیز احساس یا مشکلی که شما را از دستیابی به چیزی باز می دارد
if someone is overcome by smoke or gas they become extremely sick or unconscious because they breathe it
اگر کسی توسط دود یا گاز غلبه کند، به شدت بیمار یا بیهوش می شود زیرا آن را تنفس می کند
if someone is overcome by emotion they cannot behave normally because they feel the emotion so strongly
اگر احساسی بر کسی غلبه کند، نمیتواند عادی رفتار کند، زیرا این احساس را به شدت احساس میکند
جنگیدن و پیروزی در برابر کسی یا چیزی
شکست دادن یا موفقیت در کنترل یا مقابله با چیزی
برای جلوگیری از اینکه کسی بتواند به روش معمول عمل کند یا فکر کند
یکی از درس های بیسبال این است که می توان بر سختی ها غلبه کرد.
And its technical skill vast financial reserves and marketing savvy give it the potential to overcome any early disadvantage.
و مهارت فنی، ذخایر مالی گسترده و هوش بازاریابی این پتانسیل را به آن می دهد تا بر هر گونه ضرر اولیه غلبه کند.
پنج نفر از کارکنان توسط دود غلبه کردند.
اما این مشکلات با تلاش افسران فداکار برطرف شد.
Sometimes overcoming enormous odds mostly because of racial prejudice, black athletes changed the sporting landscape in the United States.
گاهی اوقات ورزشکاران سیاه پوست با غلبه بر مشکلات بسیار، عمدتاً به دلیل تعصب نژادی، چشم انداز ورزشی را در ایالات متحده تغییر دادند.
She felt she could never forgive herself but when she got there the beauty of the place overcame her again.
او احساس می کرد که هرگز نمی تواند خود را ببخشد، اما وقتی به آنجا رسید، زیبایی مکان دوباره بر او غلبه کرد.
من فکر نمی کنم که او هرگز بر ترس خود از پرواز غلبه کند.
من دوست دارم بتوانم بر این احساس غلبه کنم که برای دیگران مشکل است.
Sara had overcome the disadvantages of her background to become a successful lawyer.
سارا برای تبدیل شدن به یک وکیل موفق بر معایب پیشینه خود غلبه کرده بود.
Rival, patriarchal faiths never entirely overcame the worship of this deity, nor will they ever do so.
ادیان رقیب و مردسالار هرگز به طور کامل بر پرستش این خدا غلبه نکردند و هرگز چنین نخواهند کرد.
او را به حال خود رها کرده بود تا به مشکلاتی که باید با آن دست و پنجه نرم کند و چگونه بر آنها غلبه می کرد فکر کند.
نیویورک در بازی پایانی بر واشنگتن غلبه کرد.
میل مقاومت ناپذیری بر من غلبه کرد تا او را بزنم.
او با غلبه بر مصدومیت مدال طلای المپیک را کسب کرد.
دو طرف توانستند بر اختلافات خود در این زمینه غلبه کنند.
او سرانجام توانست بر ترس خود از پرواز غلبه کند
او بر یک وسوسه شدید برای فرار غلبه کرد.
در بازی پایانی سوئد به راحتی فرانسه را شکست داد.
والدین او در مراسم تشییع جنازه غمگین شدند.
پسر کنجکاوی بر او غلبه کرد و از پنجره نگاه کرد.
دود بر زن مرده غلبه کرده بود.
درمان به او کمک کرد بر ترس خود غلبه کند.
این مشکلات هرگز به طور کامل برطرف نشدند.
حداقل دو مانع بزرگ وجود دارد که باید بر آنها غلبه کرد.
این مشکل تا حد زیادی با چاپ مجموعه جدیدی از داده ها برطرف می شود.
او با غلبه بر مخالفت های شدید توانست عنوان قهرمانی را به دست آورد.
امسال می تواند سالی باشد که او در نهایت بر رقیب بزرگ خود غلبه کند و قهرمانی را به دست آورد.
او ناگهان به خاطر آسیبی که انجام داده بود، پشیمان شد.
او تقریباً توسط جزر و مدی از آرامش غلبه کرد.
او احساس می کرد کاملاً تحت تأثیر مهربانی آنها قرار گرفته است.
افسران وظیفه به وضوح مغلوب شدند و بسیاری از آنها اشک ریختند.
یوونتوس در یک بازی هیجان انگیز آژاکس را شکست داد.
برای غلبه بر مشکلات / موانع / مشکلات / مقاومت
در نهایت او توانست بر کمرویی خود در کلاس غلبه کند.
20000 تظاهرکننده در حالی که در واشنگتن راهپیمایی می کردند، «ما غلبه خواهیم کرد» سرودند.
دود ناشی از آتش سوزی بر آنها غلبه کرد و مجبور شدند از خانه هایشان خارج شوند.
او که بر احساسات غلبه کرده بود، متوجه شد که برای چند دقیقه قادر به صحبت کردن نیست.
I eventually overcame my shyness in class.
در نهایت در کلاس بر کمرویی ام غلبه کردم.
من معتقدم که در نهایت پیروز خواهیم شد.
قبل از اینکه بتواند از آپارتمان خارج شود دود بر او غلبه کرد.
ضرب و شتم
conquer
تسخیر
شکست
بهترین
subdue
رام کردن
lick
لیسیدن
استاد
overwhelm
غرق کردن
overpower
چیره شدن
vanquish
مغلوب شدن
crush
خرد کردن
rout
شکست دادن
trounce
مخزن
پیروزی بر
triumph over
کلوبگر
clobber
از بین رفتن
دراب
drub
سرنگونی
overthrow
غالب شود
prevail over
فرو ریختن
quell
غلبه کردن
surmount
کوبیدن پی در پی
thrash
لغو کردن
undo
برتری داشتن
excel
برتری
outclass
پیشی گرفتن
outdo
چیز
outstrip
ارسال
surpass
dispatch
از دست دادن به
مغلوب شدن توسط
مورد ضرب و شتم قرار گرفتن
سقوط به
پایین رفتن به
شکست در برابر
تسلیم شدن به
succumb to
تسلیم شدن
ارائه به
شکست به
forfeit to
غلبه شود
خم شدن به
capitulate to
توسط
کوتاه آمدن در برابر
بر علیه
توسط سرنگون شود
surrender to
راه دادن به
قربانی شدن
گرفته شود
به تعویق انداختن
ضرب و شتم در برابر
تواضع شود
لیسیدن در برابر
استعفا دهد به
defer to
دست برداشتن از
resign to