permit

base info - اطلاعات اولیه

permit - مجوز

verb - فعل

/pərˈmɪt/

UK :

/pəˈmɪt/

US :

family - خانواده
permission
اجازه
permit
مجوز
permissiveness
سهل انگاری
permissible
مجاز
impermissible
غیر مجاز
permissive
سهل گیر
google image
نتیجه جستجوی لغت [permit] در گوگل
description - توضیح

  • اجازه دادن به اتفاقی، به ویژه با تصمیم، قانون یا قانون رسمی


  • برای اینکه اتفاقی بیفتد


  • یک بیانیه کتبی رسمی که به شما حق انجام کاری را می دهد

  • an official document stating that someone is allowed to do something


    سند رسمی مبنی بر اینکه شخصی مجاز به انجام کاری است


  • اجازه دادن به چیزی


  • برای امکان پذیر کردن چیزی


  • یک سند رسمی که به شما اجازه می دهد کاری را انجام دهید یا به جایی بروید


  • اجازه دادن به چیزی یا ممکن کردن چیزی


  • یک سند رسمی که به شما اجازه انجام کاری را می دهد

  • In summer meals are eaten in the garden weather permitting.


    در تابستان، در صورتی که آب و هوا اجازه دهد، غذا در باغ صرف می شود.


  • مقایسه داده‌های مدارگرد و لادر به تصویری دقیق از منشأ و تکامل یک طوفان غبار غول‌پیکر اجازه می‌دهد.

  • The production of a visceral-specific anti-peptide antibody should permit a further investigation of its expression in smooth muscle cells.


    تولید یک آنتی بادی ضد پپتیدی خاص احشایی باید امکان بررسی بیشتر بیان آن را در سلول های عضله صاف فراهم کند.

  • Prisoners are in a block downstairs, and are never permitted, for any purpose above that level.


    زندانیان در یک بلوک در طبقه پایین هستند و هرگز برای هیچ هدفی بالاتر از آن سطح مجاز نیستند.

  • The law permits foreign investors to own up to 25% of British companies.


    این قانون به سرمایه گذاران خارجی اجازه می دهد تا 25 درصد از شرکت های انگلیسی را در اختیار داشته باشند.

  • a new system that permits greater flexibility


    یک سیستم جدید که امکان انعطاف پذیری بیشتر را فراهم می کند

  • It noted that adjustments are permitted in the case of adoption and legitimation.


    اشاره کرد که در صورت پذیرش و مشروعیت، تعدیلات مجاز است.

  • Horseback riding is not permitted in the park.


    اسب سواری در پارک ممنوع است.

  • Photography will not be permitted inside the courtroom.


    عکاسی در داخل دادگاه مجاز نخواهد بود.


  • من می خواهم با جزئیات وارد این بحث شوم، اما زمان اجازه نمی دهد.

  • The facts permit of no other explanation.


    حقایق اجازه توضیح دیگری را نمی دهند.

  • This permits opportunities for specialised or interdisciplinary research which are outstanding.


    این فرصت هایی را برای تحقیقات تخصصی یا بین رشته ای که برجسته هستند، فراهم می کند.

  • Unit pricing is a system that permits the customer to compare the costs of products.


    قیمت گذاری واحد سیستمی است که به مشتری امکان مقایسه هزینه های محصولات را می دهد.

  • Addressing the public stigma of mental illness which permits the unscrupulous to collude with vulnerable patients, is another.


    پرداختن به انگ عمومی بیماری روانی، که به افراد بی‌وجدان اجازه می‌دهد با بیماران آسیب‌پذیر تبانی کنند، مورد دیگری است.

  • If time permits, you can repeat the process.


    اگر زمان اجازه داد، می توانید این روند را تکرار کنید.

example - مثال
  • Mobile phones are not permitted in the examination room.


    ورود تلفن همراه در اتاق معاینه ممنوع است.

  • We were not permitted any contact with each other.


    ما اجازه هیچ گونه تماسی با یکدیگر نداشتیم.

  • Visitors are not permitted to take photographs.


    بازدیدکنندگان مجاز به عکاسی نیستند.

  • The owners have been unwilling to permit the use of their land.


    مالکان حاضر به استفاده از زمین خود نبوده اند.

  • There are fines for exceeding permitted levels of noise pollution.


    جریمه هایی برای بیش از حد مجاز آلودگی صوتی وجود دارد.

  • Jim permitted himself a wry smile.


    جیم به خودش اجازه داد لبخندی بداخلاق بزند.

  • The bill was designed to permit new fathers to take time off work.


    این لایحه برای اجازه دادن به پدران جدید طراحی شده بود تا از کار خود مرخصی بگیرند.


  • او به خود اجازه نمی دهد به آنها نگاه کند.

  • Permit me to offer you some advice.


    به من اجازه دهید تا یک توصیه به شما ارائه کنم.

  • We hope to visit the cathedral, if time permits.


    امیدواریم اگر زمان اجازه دهد از کلیسای جامع دیدن کنیم.

  • I'll come tomorrow weather permitting (= if the weather is fine).


    فردا بیایم اگر هوا مساعد باشد.

  • The password permits access to all files on the hard disk.


    رمز عبور اجازه دسترسی به تمام فایل های موجود در هارد دیسک را می دهد.


  • طولانی بودن گزارش اجازه بحث دقیق در مورد مشکلات را نمی دهد.

  • Cash machines permit you to withdraw money at any time.


    ماشین های نقدی به شما امکان می دهند در هر زمان پول برداشت کنید.

  • I'm sorry smoking isn't allowed./You're not allowed to smoke here.


    متاسفم، سیگار کشیدن ممنوع است./شما اجازه ندارید اینجا سیگار بکشید.

  • Would you mind not talking during the music?


    آیا در حین موسیقی صحبت نمی کنید؟


  • آیا می توانم از شما بخواهم که از تلفن خود در اینجا استفاده نکنید، لطفا؟

  • I'm afraid I have to ask you not to take pictures here.


    می ترسم از شما بخواهم که اینجا عکس نگیرید.

  • Development is not normally permitted in conservation areas.


    توسعه معمولاً در مناطق حفاظت شده مجاز نیست.

  • A new constitution permitted the formation of political parties.


    قانون اساسی جدید تشکیل احزاب سیاسی را مجاز دانست.

  • People are breathing in more than five times the permitted level of pollutants.


    مردم بیش از پنج برابر حد مجاز آلاینده ها را تنفس می کنند.

  • Permit me to make a suggestion.


    اجازه بدهید پیشنهادی بدهم

  • The banks were not permitted to invest overseas.


    بانک ها اجازه سرمایه گذاری در خارج از کشور را نداشتند.

  • The rules of the club do not permit it.


    قوانین باشگاه اجازه نمی دهد.

  • They were permitted to stay in the country on humanitarian grounds.


    آنها به دلایل بشردوستانه اجازه اقامت در کشور را داشتند.

  • The regulations do not permit much flexibility.


    مقررات انعطاف پذیری زیادی را اجازه نمی دهد.

  • The prison authorities permit visiting only once a month.


    مقامات زندان فقط یک بار در ماه اجازه ملاقات می دهند.


  • سیستم امنیتی به شما اجازه ورود بدون رمز عبور صحیح را نمی دهد.

  • As it was such a special occasion she permitted herself a small glass of champagne.


    از آنجایی که این یک موقعیت خاص بود، او به خودش اجازه داد یک لیوان کوچک شامپاین بخورد.

  • The law permits of no other interpretation.


    قانون هیچ تفسیر دیگری را مجاز نمی داند.

  • The Chancellor is looking to lower interest rates, when economic conditions permit.


    صدراعظم به دنبال کاهش نرخ بهره است، زمانی که شرایط اقتصادی اجازه دهد.

synonyms - مترادف
  • warrant


    حکم

  • licence


    مجوز


  • عبور


  • سند


  • مجوز انگلستان

  • authorisationUK


    مجوز ایالات متحده

  • authorizationUS


    کوپن

  • voucher


    گواهی

  • certificate


    گذرنامه

  • passport


    بلیط


  • ویزا

  • visa


    کارت


  • صدور گواهینامه

  • certification


    کارنت

  • carnet


    نشان

  • badge


    اجازه


  • فرمان

  • firman


    تحریم


  • سه گانه

  • triptyque


    ثبت اختراع

  • patent


    قدرت


  • منشور

  • charter


    گذرگاه

  • laissez-passer


    اوراق

  • papers


    اعتبارنامه

  • credentials


    مستندات

  • documentation


    گواهینامه

  • testimonial


    دیپلم

  • diploma


    اعتبارسنجی

  • coupon


  • accreditation


antonyms - متضاد
  • ban


    ممنوع کردن


  • مسدود کردن

  • prohibition


    ممنوعیت

  • veto


    وتو

  • censorship


    سانسور

  • disallowance


    عدم اجازه

  • disqualification


    رد صلاحیت

  • embargo


    تحریم

  • injunction


    دستور

  • interdict


    محدودیت

  • interdiction


    توقف

  • proscription


    سرکوب


  • تابو

  • stoppage


    انکار

  • suppression


    تفاوت

  • taboo


    اختلاف نظر

  • denial


    رد


  • زمین

  • disagreement


    اعتراض

  • disapproval


    امتناع

  • grounding


    سفارش


  • فرمان

  • refusal


    دستورالعمل


  • دیکته کردن


  • جهت

  • decree


    بخشنامه


  • edict


  • dictate



  • directive


لغت پیشنهادی

bonked

لغت پیشنهادی

surfaces

لغت پیشنهادی

bung