comparison
comparison - مقایسه
noun - اسم
UK :
US :
قابل مقایسه بودن
قابل مقایسه
غیر قابل مقایسه
مقایسه ای
به صورت مقایسه ای
---
فرآیند مقایسه دو یا چند فرد یا چیز
بیانیه یا بررسی اینکه دو فرد یا چیز چقدر شبیه یا متفاوت هستند
بیانی که نشان می دهد کسی یا چیزی شبیه کسی یا چیز دیگری است
a word used in grammar meaning the way an adverb or adjective changes its form to show whether it is comparative or superlative
کلمه ای که در دستور زبان استفاده می شود به معنای نحوه تغییر شکل یک قید یا صفت برای نشان دادن مقایسه ای یا عالی بودن آن
عمل مقایسه دو یا چند فرد یا چیز
واقعیت در نظر گرفتن چیزی مشابه یا با کیفیت برابر با چیز دیگری
an examination of the differences between persons or things
بررسی تفاوت بین افراد یا چیزها
عمل نشان دادن اینکه چیزی شبیه یا برابر با چیز دیگری است
This is an attempt to distance themselves from comparisons with those doing research in brain modeling.
این تلاشی برای فاصله گرفتن از مقایسه با کسانی است که در زمینه مدل سازی مغز تحقیق می کنند.
پوینت گاردهای واریرز در مقایسه بیشتر شبیه سربازان پیاده به نظر می رسند.
از آگوستوس تا پیتر کبیر، کتابهای تاریخ برای یافتن مقایسههای مناسب مورد غارت قرار گرفتند.
Manometric studies in patients with Barrett's oesophagus are few and the comparison with patients with gastrooesophageal reflux are less frequent.
مطالعات مانومتریک در بیماران مبتلا به مری بارت اندک بوده و در مقایسه با بیماران مبتلا به ریفلاکس معده به مری کمتر دیده می شود.
The point of making these comparisons is that artistic practices affect how a critic should describe a landscape.
هدف از انجام این مقایسه ها این است که شیوه های هنری بر چگونگی توصیف یک منظره توسط منتقد تأثیر می گذارد.
Between treatment comparisons were made using signed rank tests and correlations were sought using Spearman's rank correlation test.
مقایسه بین درمان با استفاده از آزمون های رتبه علامت دار انجام شد و همبستگی با استفاده از آزمون همبستگی رتبه اسپیرمن جستجو شد.
برای دورکیم مقایسه مهمترین روش تحلیل در جامعه شناسی بود.
Comparison with other oil-producing countries is extremely interesting.
مقایسه با سایر کشورهای تولیدکننده نفت بسیار جالب است.
این دو وضعیت قابل مقایسه نیستند (= اصلا شبیه هم نیستند).
من این دو طرح را برای مقایسه ضمیمه می کنم.
فیلم ها برای مقایسه منصفانه بسیار متفاوت هستند.
مقایسه سیستم های ریلی در بریتانیا و فرانسه
مقایسه حقوق مردان با حقوق زنان
مقایسه بین بریتانیا و بقیه اروپا
مقایسه مغز با کامپیوتر (= نشان دادن چیزی که مشابه است)
It is difficult to make a comparison with her previous book—they are completely different.
مقایسه با کتاب قبلی او دشوار است - آنها کاملاً متفاوت هستند.
شما می توانید با وضعیت ایرلند مقایسه کنید (= بگویید چگونه این دو موقعیت مشابه هستند).
There is no published information that would allow a direct comparison with other regions or countries.
هیچ اطلاعات منتشر شده ای وجود ندارد که امکان مقایسه مستقیم با سایر مناطق یا کشورها را فراهم کند.
در مقایسه، هزینه های آموزش در سال گذشته افزایش یافته است.
مشکلات او در مقایسه بی اهمیت به نظر می رسید.
نیمه دوم بازی نسبت به نیمه اول کسل کننده بود.
بلندترین ساختمان های لندن در مقایسه با آسمان خراش های نیویورک کوچک هستند.
شورش های سال گذشته در مقایسه با این طغیان خشونت آمیز اخیر رنگ پریده است.
مشکلات ما در مقایسه با مشکلات آنها کمرنگ می شود.
از نظر قیمت هیچ مقایسه ای وجود ندارد (= یک چیز بسیار گران تر از دیگری است).
برای مقایسه آنها را کنار هم قرار می دهیم.
Our problems don't bear comparison with those elsewhere.
مشکلات ما قابل مقایسه با مشکلات جاهای دیگر نیست.
این بیماری همه گیر از برخی جهات با آتش سوزی بزرگ لندن در سال 1666 مقایسه می شود
شباهت این دو باعث مقایسه می شود.
سایت مقایسه قیمت
تا مبنایی برای مقایسه فراهم کند
یکی از گروه ها به عنوان گروه مقایسه یا کنترل برای دیگری عمل می کند.
This chart provides a comparison of the ways that teenage boys and girls in the UK spend their free time.
این نمودار مقایسه ای از روش هایی را ارائه می دهد که پسران و دختران نوجوان در بریتانیا اوقات فراغت خود را سپری می کنند.
در بسیاری از موارد، نتایج برای پسران و دختران تقریباً یکسان/یکسان است.
در بسیاری از موارد، نتایج برای پسران تقریباً مشابه نتایج برای دختران است.
هم پسران و هم دختران بیشتر اوقات فراغت خود را با دوستان می گذرانند.
بیشتر پسرها مانند بسیاری از دختران بیش از دو ساعت در هفته ورزش می کنند.
تضاد
differentiation
تفکیک
juxtaposition
کنار هم قرار دادن
collation
تطبیق
تبعیض
distinguishing
متمایز کردن
balancing
متعادل کردن
breakdown
درهم شکستن
فرق - تمیز - تشخیص
تحلیل و بررسی
appraisal
ارزیابی
متضاد
contrasting
تشریح
differentiating
برآورد کردن
dissection
اکتشاف
estimation
پرس و جو ایالات متحده
بازرسی
exploration
تحقیق و بررسی
inquiryUS
مطالعه
inspection
تجزیه و تحلیل انگلستان
تجزیه و تحلیل ایالات متحده
آناتومی سازی
analysingUK
معاینه
analyzingUS
بازجویی
anatomization
مشاهده
collating
موازی کردن
پویشگر
interrogation
paralleling
probe
تفاوت
dissimilarity
عدم شباهت
unlikeness
بی شباهت
disconnection
قطع ارتباط
فرق - تمیز - تشخیص
differentiation
تفکیک
disparity
نابرابری
distinctness
تمایز
تغییر
deviation
انحراف
تنوع
variance
واریانس
dissimilitude
عدم تشابه
polarity
قطبیت
variability
تغییرپذیری
تضاد
contrariety
ناهمگونی
disparateness
متمایز بودن
distinctiveness
اختلاف
discrepancy
اختلاف نظر
disagreement
مخالفت
ناهماهنگی
discord
واگرایی
اصلی
incongruity
ناسازگاری
divergence
واقعیت
heterogeneity
inconsistency
inequality