variation

base info - اطلاعات اولیه

variation - تغییر

noun - اسم

/ˌveriˈeɪʃn/

UK :

/ˌveəriˈeɪʃn/

US :

family - خانواده
variable
متغیر
variance
واریانس
variant
گونه
variety
تنوع
variability
تغییرپذیری
invariable
تغییر ناپذیر
varied
متنوع
various
مختلف
vary
متفاوت
variably
همیشه
invariably
تغییر
variously
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [variation] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The dial records very slight variations in pressure.


    صفحه کلید تغییرات بسیار جزئی فشار را ثبت می کند.

  • Currency exchange rates are always subject to variation.


    نرخ تبدیل ارز همیشه در معرض تغییر است.

  • regional/seasonal variation (= depending on the region or time of year)


    تنوع منطقه ای/فصلی (= بسته به منطقه یا زمان سال)

  • This soup is a spicy variation on a traditional favourite.


    این سوپ یک تنوع تند از یک سوپ مورد علاقه سنتی است.

  • a set of variations on a theme by Mozart


    مجموعه ای از تغییرات در یک موضوع توسط موتزارت

  • His numerous complaints are all variations on a theme (= all about the same thing).


    شکایات متعدد او همه تغییراتی در یک موضوع است (= همه در مورد یک چیز).


  • تغییرات قابل توجهی در شرایط ارائه شده توسط بانک های مختلف یافت شد.

  • She is studying language variation across the social range.


    او در حال مطالعه تنوع زبان در طیف اجتماعی است.

  • The businesses showed a dramatic variation in how they treated their staff.


    کسب‌وکارها تفاوت چشمگیری در نحوه برخورد با کارکنان خود نشان دادند.


  • در این نگرش ها از نظر جنسیت یا طبقه اجتماعی تفاوت کمی وجود دارد.

  • slight variations in pressure


    تغییرات جزئی در فشار

  • subtle variations of colour and design


    تغییرات ظریف رنگ و طرح

  • subtle variations of light and texture


    تغییرات ظریف نور و بافت


  • تغییرات دما با ارتفاع


  • تغییر با توجه به زمان سال


  • تنوع در بین دانش آموزان از نظر توانایی

  • variations between different accents


    تغییرات بین لهجه های مختلف

  • There is considerable variation in tastes across the country.


    تنوع ذائقه قابل توجهی در سراسر کشور وجود دارد.

  • We need to take seasonal variation into account.


    ما باید تغییرات فصلی را در نظر بگیریم.

  • local/​geographical/​environmental/​climatic variation


    تنوع محلی / جغرافیایی / محیطی / اقلیمی

  • regional variations in voting patterns


    تغییرات منطقه ای در الگوهای رای گیری

  • There may be striking variations within a species.


    ممکن است تغییرات قابل توجهی در یک گونه وجود داشته باشد.

  • the story is a variation on ‘Treasure Island’


    داستان نسخه ای از جزیره گنج است

  • Unemployment rates among white-collar workers show much less regional variation than corresponding rates among blue-collar workers.


    نرخ بیکاری در میان کارگران یقه سفید تغییرات منطقه ای بسیار کمتری را نسبت به نرخ های مربوطه در میان کارگران یقه آبی نشان می دهد.

  • The medical tests showed some variation in the baby's heart rate.


    آزمایشات پزشکی تغییراتی را در ضربان قلب نوزاد نشان داد.

  • global temperature variations over the last 140 years


    تغییرات دمای جهانی در 140 سال گذشته

  • There are wide variations in the way pensioners have benefited from the system.


    در شیوه بهره مندی مستمری بگیران از این سیستم، تنوع زیادی وجود دارد.

  • The films she makes are all variations on the same theme.


    فیلم‌هایی که او می‌سازد همگی تغییراتی در یک موضوع هستند.

  • symphonic variations


    تغییرات سمفونیک


  • تغییرات قیمت در یک ماه گذشته شگفت انگیز است.

  • Her movies are all variations on the same theme.


    فیلم های او همه تغییراتی در یک موضوع هستند.

synonyms - مترادف

  • تفاوت


  • تغییر دادن


  • تضاد

  • discrepancy


    اختلاف

  • disparity


    نابرابری

  • deviation


    انحراف

  • differential


    دیفرانسیل

  • imbalance


    عدم تعادل

  • contradistinction


    تناقض

  • variability


    تغییرپذیری

  • divergence


    واگرایی


  • تغییر مکان

  • modification


    تغییر

  • abnormality


    ناهنجاری

  • departure


    عزیمت، خروج

  • aberration


    بی نظمی

  • anomaly


    ناسازگاری

  • digression


    غیرعادی بودن

  • irregularity


    تفاوت ظریف

  • inconsistency


    درجه بندی

  • eccentricity


    اشکال در عملکرد

  • deviance


    پوسیدگی

  • nuance


    اختلال عملکرد

  • gradation


    واریانس

  • malfunction


  • decay


  • dysfunction


  • variance


  • diversion


  • divagation


  • divergency


antonyms - متضاد
  • fixation


    تثبیت

  • stabilisationUK


    ثبات انگلستان

  • stabilizationUS


    تثبیت ایالات متحده


  • ثابت

  • dullness


    کسالت

  • monotony


    یکنواختی

  • sameness


    یکسانی

  • tedium


    خسته کننده

  • uniformity


    توافق


  • مطابقت

  • conformity


    ادامه

  • continuation


    برابری

  • equality


    هماهنگی

  • harmony


    شباهت

  • likeness


    خط


  • عادی بودن

  • normality


    منظم بودن

  • regularity


    ریشه


  • منبع

  • similarity


    رکود


  • مجتمع

  • stagnation


    وسواس


  • قطع کردن

  • obsession


    اعتیاد

  • hang-up


    مشغله

  • addiction


    چیز

  • preoccupation


    دلسوزی


  • بی حوصلگی

  • ennui


    شیدایی

  • boredom


  • mania


لغت پیشنهادی

forking

لغت پیشنهادی

boomlet

لغت پیشنهادی

blindness