battle
battle - نبرد
noun - اسم
UK :
US :
a fight between opposing armies, groups of ships, groups of people etc especially one that is part of a larger war
نبرد بین ارتش های مخالف، گروه های کشتی، گروه های مردم و غیره، به ویژه جنگی که بخشی از یک جنگ بزرگتر است.
a situation in which opposing groups or people compete or argue with each other when trying to achieve success or control
موقعیتی که در آن گروه ها یا افراد مخالف هنگام تلاش برای دستیابی به موفقیت یا کنترل با یکدیگر رقابت یا بحث می کنند
تلاش برای حل یک مشکل دشوار یا تغییر وضعیت ناخوشایند
تلاش بسیار برای رسیدن به چیزی که دشوار یا خطرناک است
برای شرکت در جنگ یا جنگ
درگیری بین نیروهای مسلح
بحثی بین دو گروه یا علیه وضعیتی که گروهی می خواهد تغییر دهد
تلاش مصمم برای رسیدن به چیزی در شرایط سخت یا تغییر وضعیت بد
جنگیدن
سخت تلاش کردن برای رسیدن به چیزی در شرایط سخت
درگیری بین نیروهای مسلح یا مشاجره بین دو گروه
نبرد همچنین می تواند یک تلاش جدی برای تغییر یک وضعیت باشد
برای مبارزه، رقابت یا مشاجره با فرد یا گروه دیگری
اگر با چیزی مبارزه می کنید، سخت تلاش می کنید تا شرایط را تغییر دهید
رقابت یا مشاجره بین دو یا چند نفر یا سازمان برای قدرت یا کنترل
موقعیتی که در آن شما برای حل مشکلات یا موفقیت بسیار تلاش می کنید
if two or more people or organizations battle or battle each other they compete with each other for power or control
اگر دو یا چند نفر یا سازمان با یکدیگر بجنگند یا با یکدیگر بجنگند، برای قدرت یا کنترل با یکدیگر رقابت می کنند
تلاش بسیار برای حل یک مشکل یا موفقیت
Growing in the most sinister manner it is embedded in a battle scene taking place across the River Nile.
در حال رشد به شیطانی ترین شکل، در صحنه نبردی که در سراسر رودخانه نیل در حال وقوع است، جاسازی شده است.
This was like a general who had lost a battle or some important territory being disciplined or shot.
این مانند ژنرالی بود که در یک نبرد یا برخی از مناطق مهم از دست داده بود، تحت انضباط یا تیراندازی قرار گرفت.
نبرد بین گروه های رقیب
It has implied that where ideological commitments are involved a distinction may be made between relatively easy gestures and hard administrative battles.
به طور ضمنی اشاره شده است که در جایی که تعهدات ایدئولوژیک درگیر است، ممکن است بین حرکات نسبتاً آسان و نبردهای سخت اداری تمایز قائل شود.
بنابراین گروه ضربت به سمت هدف خود حرکت کرد، هر کشتی اکنون در تنش و آماده برای نبرد است.
جلیکو و ناوگان جنگی او هنوز در شمال بودند.
پادشاه اولاف در سال 1030 در جنگ درگذشت.
لیندون جانسون برای اولین بار در مارس 1965 نیروهای رزمی ایالات متحده را به نبرد فرستاد.
اکنون فقط لاستیک ها را لگد بزنید، آتش را روشن کنید و بدون سلاح به نبرد بپرید.
یک نبرد حقوقی طولانی و پرهزینه
Panting and snorting like a mad battle steed that has lost its rider, the masterless ocean overruns the globe.
نفس نفس زدن و خرخر کردن مانند یک اسب جنگی دیوانه که سوار خود را از دست داده است، اقیانوس بی ارباب جهان را فرا گرفته است.
نبرد دریایی در دریای شمال
حدود 200 دانشجو در طول تظاهرات با پلیس درگیر شدند.
ناپلئون در نبرد واترلو شکست خورد.
پدرش در جنگ کشته شده بود.
برای رفتن به جنگ
صدها معترض با پلیس درگیر شدند.
در سال 1817 بولیوار در یک سری نبردها علیه نیروهای اسپانیایی پیروز شد.
درگیری مسلحانه بین پلیس و قاچاقچیان مواد مخدر به پایان رسید.
او سرانجام در نبرد شش ساله خود برای غرامت پیروز شد.
آنها درگیر نبرد قانونی با رقبای خود هستند.
او با یک نبرد سخت در برابر مطبوعات متخاصم روبرو است.
نبرد عقل (= زمانی که هر طرف از توانایی خود برای فکر کردن سریع برای پیروزی استفاده می کند)
نبرد اراده ها (= زمانی که هر طرف مصمم به پیروزی است)
نبرد جنسیت ها
این مقاله به نبرد بی پایان بین انسان و طبیعت می پردازد.
دولت اکنون با نبرد جدیدی بر سر افزایش مالیات روبرو است.
او سرانجام نبرد طولانی خود را با سرطان از دست داد.
او نبرد سختی را علیه تعصب انجام داده است.
زندگی او به نبردی برای بقا تبدیل شده بود.
نبرد برای حقوق بشر
نبرد او با اعتیاد به الکل
آنها در خط مقدم نبرد برای نجات بیمارستان بوده اند.
او کاملاً آماده بود تا با رئیسش بر سر ترفیع خود مبارزه کند.
آیا آمادگی دارید که با شرکت بیمه خود بر سر این ادعا مبارزه کنید؟
من درگیر نمی شوم - او به اندازه کافی بزرگ است که بتواند در نبردهای خودش بجنگد.
پدر و مادرم معتقد بودند که من را برای جنگیدن خودم رها می کنند.
وقتی روز سختی در پیش دارید، خواب خوب شبانه اغلب نیمی از کار است.
دو ارتش به نبرد پیوستند.
ساکنان محلی به دلیل کمبود امکانات پارکینگ به نبرد با شورا پیوسته اند.
من در حال جنگیدن در یک نبرد بازنده در برابر آشفتگی در این خانه هستم!
او میخواست که او مسئولیت اعمالش را بپذیرد، اما میدانست که این یک نبرد بازنده بود.
او در جنگ جان باخت.
بسیاری از مردان جوان بدون آموزش مناسب به جنگ فرستاده شدند.
مبارزه کردن
تقلا
clash
برخورد
تعارض
fray
نزاع
جنگ
combat
مبارزه کن
skirmish
تکان خوردن
رویارویی
engagement
نامزدی
tussle
کشمکش
duel
دوئل
scrap
باطله
scuffle
درگیری
warfare
پویش
altercation
مسابقه
جنگ صلیبی
حمله کنند
crusade
تقابل
شکستگی ها
brawl
غوغا
confrontation
سر و صدا کردن
fracas
مبارزه
melee
سگ جنگی
scrimmage
دعوا کردن
affray
خصومت
bout
ملاقات
dogfight
hostility
صلح
truce
آتش بس
accord
توافق
طرفدار
armistice
هماهنگی
concord
عقب نشینی
entente
تسلیم شدن
ceasefire
تعلیق خصومت ها
harmony
درك كردن
retreat
معاهده
surrender
معامله
suspension of hostilities
ترتیب
مهلت دادن
مهلت قانونی
پیمان
زنگ تفريح
آرامش
respite
میثاق
moratorium
فشرده - جمع و جور
pact
تنش زدایی
رها کردن
lull
اقامت کردن
covenant
وقفه
compact
باقی مانده
détente
توقف
let-up
فاصله
intermission
cessation
interval