sea

base info - اطلاعات اولیه

sea - دریا

noun - اسم

/siː/

UK :

/siː/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [sea] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The waste was dumped in the sea.


    زباله ها در دریا ریخته شد.

  • The wreck is lying at the bottom of the sea.


    کشتی شکسته در ته دریا خوابیده است.


  • برای سفر دریایی

  • a cottage by the sea


    یک کلبه در کنار دریا

  • He was shot down into the sea off (= near) Japan.


    او در دریای (= نزدیک) ژاپن تیراندازی شد.

  • We left port and headed for the open sea (= far away from land).


    بندر را ترک کردیم و به سمت دریای آزاد (= دور از خشکی) حرکت کردیم.

  • the cold seas of the Arctic


    دریاهای سرد قطب شمال

  • a sea voyage


    یک سفر دریایی


  • یک اتاق هتل با منظره دریا


  • دمای بیشتر اعماق دریاها فقط بالای صفر است.

  • The boat broken to bits, lay on the sea floor.


    قایق که تکه تکه شده بود در کف دریا افتاده بود.

  • The amount of Arctic sea ice in summer has shrunk 15 to 20%.


    میزان یخ دریای قطب شمال در تابستان بین 15 تا 20 درصد کاهش یافته است.


  • دریای شمال

  • the Caspian Sea


    دریای خزر

  • It was a calm sea.


    دریای آرامی بود.

  • The sea was very rough.


    دریا خیلی مواج بود.

  • The ship sank in heavy seas.


    کشتی در دریای سنگین غرق شد.

  • stormy/choppy seas


    دریاهای طوفانی / متلاطم

  • He looked down at the sea of smiling faces before him.


    به دریای چهره های خندان که در مقابلش بود نگاه کرد.

  • It happened on the second night at sea.


    در شب دوم در دریا اتفاق افتاد.

  • They were lost at sea.


    آنها در دریا گم شدند.

  • I'm all at sea with these new regulations.


    من با این مقررات جدید در دریا هستم.

  • He ran away to sea at the age of 13.


    او در 13 سالگی به دریا فرار کرد.

  • She fell overboard and was swept out to sea.


    او به دریا افتاد و به دریا رفت.

  • She stood on the cliff, staring out to sea.


    او روی صخره ایستاد و به دریا خیره شد.

  • The ship put to sea in deteriorating weather conditions.


    کشتی در شرایط بد آب و هوایی به دریا رفت.

  • A swimmer drowned in the sea/​ocean this morning.


    یک شناگر صبح امروز در دریا/اقیانوس غرق شد.

  • the Mediterranean Sea


    دریای مدیترانه

  • the Atlantic Ocean


    اقیانوس اطلس

  • We’re spending a week by the sea/​at the ocean in June


    ما در ماه ژوئن یک هفته را در کنار دریا/در اقیانوس می گذرانیم

  • We’re going to the beach for vacation.


    ما برای تعطیلات به ساحل می رویم.

synonyms - مترادف

  • اقیانوس


  • عمیق

  • brine


    آبنمک

  • briny


    شور

  • surf


    موج سواری


  • نوشیدنی

  • Neptune


    نپتون

  • depths


    اعماق


  • اصلی

  • foam


    فوم


  • آبی

  • moana


    موانا

  • seven seas


    هفت دریا

  • briny deep


    شور عمیق

  • salt chuck


    چاک نمکی


  • دریای آبی عمیق


  • امواج

  • the briny


    خط اصلی مرزبندی


  • کمد دیوی جونز

  • the waves


    دریاهای آزاد

  • bounding main


    اب

  • Davy Jones's locker


    فرو رفتن

  • high seas


    وسعت

  • waves


    اقیانوس باز


  • آب شور عمیق


  • آب نمک

  • profound


  • expanse



  • the briny deep


  • the brine


antonyms - متضاد

  • زمین


  • عدم


  • سرزمین خشک


  • آب شیرین


  • ساحل


  • ساحل دریا

  • mainland


    سرزمین اصلی


  • خط ساحلی

  • coastline


    زمین جامد


  • زمین مطمئن


  • خشکی


  • زمین محکم

  • terra firma


    خاک


  • گرد و خاک


  • چمن


  • خاک سطحی


  • خاک رس


  • خاک گلدانی

  • terrain


    مارن

  • turf


  • topsoil


  • clay


  • loam


  • marl


لغت پیشنهادی

bothered

لغت پیشنهادی

impeding

لغت پیشنهادی

accessorizing