sea
sea - دریا
noun - اسم
UK :
US :
منطقه وسیعی از آب شور که بیشتر سطح زمین را پوشانده است
منطقه وسیعی از آب شور که بیشتر توسط خشکی محصور شده است
یکی از مناطق وسیعی است که در ماه و مریخ مسطح به نظر می رسد
a large area of water – used about an area of water that belongs to a particular country or when describing what the water is like
یک منطقه بزرگ آب - در مورد یک منطقه آبی که به یک کشور خاص تعلق دارد یا هنگام توصیف آب مورد استفاده قرار می گیرد.
ناحیه ای از دریا که تا حدی توسط یک منحنی در خشکی محصور شده است
یک منطقه بسیار بزرگ از دریا که تا حدی توسط خشکی محصور شده است
بالا و پایین رفتن منظم سطح دریا
خطی از آب برآمده که در سراسر سطح دریا حرکت می کند
the salty water that covers a large part of the surface of the earth or a large area of salty water smaller than an ocean that is partly or completely surrounded by land
آب شوری که قسمت بزرگی از سطح زمین را می پوشاند، یا ناحیه بزرگی از آب شور، کوچکتر از اقیانوس، که تا حدی یا به طور کامل توسط خشکی احاطه شده است.
مقدار یا تعداد زیاد چیزی
(از کشتی) بندری را ترک کرده و سفری را آغاز کند
یکی از مناطق بزرگ و مسطح روی ماه که در گذشته تصور می شد دریا باشد
a large area of salt water that is partly or completely surrounded by land or the salt water that covers most of the surface of the earth
یک منطقه بزرگ از آب نمک که تا حدی یا به طور کامل توسط خشکی احاطه شده است، یا آب نمکی که بیشتر سطح زمین را پوشانده است.
اگر از طریق دریا سفر می کنید، با کشتی می روید.
جنگ در زمین، هوا و دریا بالا گرفت.
زباله ها در دریا ریخته شد.
کشتی شکسته در ته دریا خوابیده است.
برای سفر دریایی
یک کلبه در کنار دریا
او در دریای (= نزدیک) ژاپن تیراندازی شد.
بندر را ترک کردیم و به سمت دریای آزاد (= دور از خشکی) حرکت کردیم.
دریاهای سرد قطب شمال
یک سفر دریایی
یک اتاق هتل با منظره دریا
دمای بیشتر اعماق دریاها فقط بالای صفر است.
قایق که تکه تکه شده بود در کف دریا افتاده بود.
میزان یخ دریای قطب شمال در تابستان بین 15 تا 20 درصد کاهش یافته است.
دریای شمال
دریای خزر
دریای آرامی بود.
دریا خیلی مواج بود.
کشتی در دریای سنگین غرق شد.
stormy/choppy seas
دریاهای طوفانی / متلاطم
به دریای چهره های خندان که در مقابلش بود نگاه کرد.
در شب دوم در دریا اتفاق افتاد.
آنها در دریا گم شدند.
من با این مقررات جدید در دریا هستم.
او در 13 سالگی به دریا فرار کرد.
او به دریا افتاد و به دریا رفت.
او روی صخره ایستاد و به دریا خیره شد.
کشتی در شرایط بد آب و هوایی به دریا رفت.
یک شناگر صبح امروز در دریا/اقیانوس غرق شد.
دریای مدیترانه
اقیانوس اطلس
ما در ماه ژوئن یک هفته را در کنار دریا/در اقیانوس می گذرانیم
ما برای تعطیلات به ساحل می رویم.
اقیانوس
عمیق
brine
آبنمک
briny
شور
surf
موج سواری
نوشیدنی
Neptune
نپتون
depths
اعماق
اصلی
foam
فوم
آبی
moana
موانا
seven seas
هفت دریا
briny deep
شور عمیق
salt chuck
چاک نمکی
دریای آبی عمیق
امواج
the briny
خط اصلی مرزبندی
کمد دیوی جونز
the waves
دریاهای آزاد
bounding main
اب
Davy Jones's locker
فرو رفتن
high seas
وسعت
waves
اقیانوس باز
آب شور عمیق
آب نمک
profound
expanse
the brine
زمین
عدم
سرزمین خشک
آب شیرین
ساحل
ساحل دریا
mainland
سرزمین اصلی
خط ساحلی
coastline
زمین جامد
زمین مطمئن
خشکی
زمین محکم
terra firma
خاک
گرد و خاک
چمن
خاک سطحی
خاک رس
خاک گلدانی
terrain
مارن
turf
topsoil
clay
loam
marl