territory

base info - اطلاعات اولیه

territory - قلمرو

noun - اسم

/ˈterətɔːri/

UK :

/ˈterətri/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [territory] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • enemy/disputed/foreign territory


    دشمن/مناقشه/منطقه خارجی

  • occupied territories


    سرزمین های اشغالی

  • They have refused to allow UN troops to be stationed in their territory.


    آنها از استقرار نیروهای سازمان ملل در قلمرو خود خودداری کرده اند.

  • Blackbirds will defend their territory against intruders.


    پرندگان سیاه از قلمرو خود در برابر متجاوزان دفاع خواهند کرد.

  • She seems to regard that end of the office as her territory.


    به نظر می رسد که او انتهای دفتر را قلمرو خود می داند.

  • Each of these gangs has its own territory.


    هر کدام از این باندها قلمرو مخصوص به خود را دارند.

  • This type of work is uncharted territory for us.


    این نوع کار برای ما قلمروی ناشناخته است.

  • Legal problems are Andy's territory (= he deals with them).


    مشکلات حقوقی قلمرو اندی است (= با آنها برخورد می کند).

  • Our representatives cover a very large territory.


    نمایندگان ما منطقه بسیار وسیعی را پوشش می دهند.

  • unexplored territory


    قلمرو ناشناخته

  • Guam and American Samoa are US territories.


    گوام و ساموآی آمریکایی سرزمین های ایالات متحده هستند.

  • She has to work late most days, but in her kind of job that goes with the territory.


    او مجبور است بیشتر روزها تا دیروقت کار کند، اما در نوع شغلش که با قلمرو پیش می رود.

  • We decided to meet on neutral territory.


    تصمیم گرفتیم در قلمرو بی طرف با هم ملاقات کنیم.

  • The plane was shot down while overflying enemy territory.


    این هواپیما هنگام پرواز بر فراز قلمرو دشمن سرنگون شد.

  • The soldiers strayed into hostile territory.


    سربازان به قلمرو متخاصم سرگردان شدند.

  • The territory had been controlled by Azerbaijan for many years.


    این سرزمین سال‌ها در کنترل آذربایجان بود.

  • a town in British-occupied territory


    شهری در قلمرو تحت اشغال بریتانیا

  • former French territories


    سرزمین های سابق فرانسه

  • Their incursion into foreign territory is a clear act of aggression.


    هجوم آنها به خاک خارجی یک عمل تجاوزکارانه آشکار است.

  • The male establishes a territory and attracts a female.


    نر یک قلمرو ایجاد می کند و یک ماده را جذب می کند.

  • The explorers set off to conquer new territories.


    کاشفان برای فتح مناطق جدید به راه افتادند.

  • The territory was never densely settled.


    این قلمرو هرگز متراکم نبود.

  • The writer is back on home territory with his latest novel.


    نویسنده با آخرین رمان خود به سرزمین مادری بازگشته است.

  • Tired of writing detective novels, she began to explore new territory.


    او که از نوشتن رمان های پلیسی خسته شده بود، شروع به کشف قلمرو جدید کرد.

  • The parties have been staking out their territory on education.


    احزاب قلمرو خود را در زمینه آموزش به خطر انداخته اند.

  • He was shot down in enemy territory.


    او در خاک دشمن سرنگون شد.

  • The UN is sending aid to the occupied territories.


    سازمان ملل در حال ارسال کمک به سرزمین های اشغالی است.

  • Here are some top tips for travel in Canada's Yukon Territory.


    در اینجا چند نکته مهم برای سفر در منطقه یوکان کانادا آورده شده است.

  • Puerto Rico, an island in the Caribbean Sea has been a territory of the United States since 1898.


    پورتوریکو، جزیره ای در دریای کارائیب، از سال 1898 قلمرو ایالات متحده بوده است.

  • Australia's Northern Territory (NT) could become the country's seventh state.


    قلمرو شمالی استرالیا (NT) می تواند به هفتمین ایالت این کشور تبدیل شود.

  • The robin keeps other birds off that part of the garden - that's his territory.


    رابین پرندگان دیگر را دور از آن قسمت از باغ نگه می دارد - آنجا قلمرو اوست.

synonyms - مترادف

  • حوزه


  • زمین


  • حالت


  • کشور


  • ناحیه

  • domain


    دامنه


  • منطقه

  • enclave


    محصور کردن


  • بخش


  • مستعمره

  • colony


    سلطه

  • dominion


    املاک


  • قلمرو

  • realm


    شهرستان


  • وابستگی

  • dependency


    فیوف

  • fief


    برگزاری

  • holding


    پادشاهی

  • kingdom


    زمین ها

  • lands


    پچ


  • محل


  • مالکیت

  • possession


    تحت الحمایه

  • protectorate


    استان


  • ربع


  • چمن

  • turf


    عرصه

  • arena


    بارونی

  • barony


    demesne

  • demesne


    عمارت

  • manor


antonyms - متضاد
  • sky


    آسمان

  • yielding


    تسلیم شدن

  • surrender


لغت پیشنهادی

feared

لغت پیشنهادی

unusual

لغت پیشنهادی

counterfeit