entire
entire - کل
adjective - صفت
UK :
US :
زمانی استفاده می شود که می خواهید تأکید کنید که منظور شما از یک گروه، دوره زمانی، مقدار و غیره است
کامل یا کامل، بدون هیچ چیز از دست رفته
کامل یا کامل، بدون هیچ چیز کم، یا پیوسته، بدون وقفه
No wonder; in her entire career in the Civil Service she has never typed out anything remotely like it.
جای تعجب نیست؛ در تمام دوران حرفه ای خود در خدمات ملکی هرگز چیزی شبیه به آن را از راه دور تایپ نکرده است.
گری آنقدر گرسنه بود که برای شام یک مرغ کامل خورد.
We realized that our entire conversation had been recorded.
متوجه شدیم که کل مکالمه ما ضبط شده است.
مگر اینکه گای توضیح قابل قبولی ارائه دهد، کل دادگاه در مورد آنها شایعه می کند.
او به عرشه باز می گردد و به تمام خدمه دستور می دهد که جلوی او بیایند.
پدر تمام روز را در آشپزخانه گذراند.
یک روز کامل را در فرودگاه منتظر ماندم.
در این معنا ورزشهای دو و میدانی استعارهای از کل معضل رهایی را ارائه میدهند.
این عملکرد واژه پرداز به شما امکان می دهد کل سند را قبل از چاپ تصحیح کنید.
Omegaview/400، یک نمای ایستگاه کاری واحد از کل شبکه را ارائه می دهد.
Grijalva said the supervisors were dancing in the dark without specific development plans for the entire property.
گریجالوا گفت که ناظران در تاریکی بدون برنامه توسعه خاصی برای کل ملک می رقصیدند.
محققان هدایای خود را برای کل سال پیگیری کردند.
تمام روستا ویران شد.
شما دو نفر افراد مورد علاقه او در تمام دنیا هستید.
کل منطقه/ملت/کشور/جامعه
این فیلم برای کل خانواده مناسب است.
یک روز کامل را برای آن تلف کردم.
من در تمام عمرم چنین مزخرفاتی نشنیده بودم!
این بیماری کل جمعیت را تهدید می کند.
او تمام دوران حرفه ای خود را به تدریس در آموزش عالی گذرانده است.
این یک تمرین عالی برای کل بدن است.
کل فرآیند کمتر از 15 دقیقه طول می کشد.
گالری در تمام طول ساختمان اجرا می شود.
مسائلی که مقامات کانادایی شناسایی کردند کل صنعت را تحت تاثیر قرار داد.
او گفت که سیستم آموزش عمومی یک نسل از آمریکایی ها را شکست می دهد.
باندهای خیابانی کنترل محله ها و حتی کل شهرها را به دست گرفته بودند.
آنها در کل فصل تنها 6 بازی را برده اند.
ویروس ها می توانند کل سیستم کامپیوتری را از بین ببرند.
این شرکت در حال برنامه ریزی برای تبلیغ کل طیف محصولات خود در سراسر اروپا است.
کل تیم خوب بازی کرد.
کل مجموعه موسیقی من روی لپ تاپ من است.
بین آنها یک کیک کامل خوردند.
او تمام سفر را در خواب گذرانده بود.
آنها یک مجموعه کامل کارد و چنگال نقره ای به عنوان هدیه عروسی گرفتند.
او کل کتاب را در پرواز به بوینس آیرس خواند.
تمام خانواده او برای دیدار سالانه خود جمع شده بودند.
من یک ماه تمام را صرف نوشتن آن گزارش کردم.
اعتراف می کنم که این کاملاً تقصیر من بود.
کل
کامل
پر شده
جمع
ناخالص
gross
سالم
intact
تقسیم نشده
undivided
چت کردن
choate
کامل کردن
compleat
جامع
تلفیقی
consolidated
انتگرال
integral
یکپارچه
integrated
مصون ماندن
inviolate
مجمع عمومی
plenary
جامد
متحد شده است
unified
در یک تکه
فراگیر - عمومی - کلی
all-inclusive
ناشکسته
unbroken
صدا
دست نخورده
untouched
بدون آسیب
unspoilt
بی عیب
unspoiled
بریده نشده
undamaged
بدون علامت
unharmed
unimpaired
unblemished
uncut
unmarked
partial
جزئي
incomplete
ناقص
بخش
fractional
کسری
محدود
restricted
محصور
نیم
unfinished
ناتمام
در حد متوسط
اندک
semi-
نیمه
inadequate
ناکافی
insufficient
خلاصه شده
abridged
تکه تکه
fragmentary
شکسته شده
imperfect
تقسیم شده
نامعین
divided
تکه تکه شده
indefinite
توسعه نیافته
fragmented
دارای کمبود
undeveloped
کاسته
deficient
به اختصار
diminished
کاهش
abbreviated
برش
reduced
نا معلوم
کوتاه شده است
uncertain
مقطعی
shortened
متراکم شده است
sectional
condensed
unaccomplished