religion

base info - اطلاعات اولیه

religion - دین

noun - اسم

/rɪˈlɪdʒən/

UK :

/rɪˈlɪdʒən/

US :

family - خانواده
religiosity
دینداری
religious
دینی
irreligious
بی دین
religiously
از نظر مذهبی
google image
نتیجه جستجوی لغت [religion] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • آیا همیشه بین علم و دین تعارض وجود دارد؟

  • He believed in God but had no interest in organized religion.


    او به خدا اعتقاد داشت اما هیچ علاقه ای به مذهب سازمان یافته نداشت.

  • They are Jewish by religion.


    آنها از نظر مذهب یهودی هستند.

  • the Jewish religion


    دین یهود

  • Christianity, Islam and other world religions


    مسیحیت، اسلام و سایر ادیان جهان

  • The law states that everyone has the right to practise their own religion.


    قانون می گوید که هر کس حق دارد به دین خود عمل کند.

  • For him football is an absolute religion.


    برای او فوتبال یک دین مطلق است.


  • فوتبال برای بسیاری از مردم تبدیل به یک دین جایگزین شده است.

  • We're waiting for the company to get religion on recycling.


    ما منتظریم تا شرکت دین بازیافت را دریافت کند.

  • As a result of her brother's death Maria found religion.


    در نتیجه مرگ برادرش، ماریا دین پیدا کرد.

  • Darwinism contradicted orthodox religion.


    داروینیسم با مذهب ارتدکس در تضاد بود.

  • He reportedly embraced religion and became a vegetarian.


    گفته می شود که او مذهب را پذیرفت و گیاهخوار شد.


  • به نظر من دولت نباید تلاش کند که دین را به جامعه ما تحمیل کند.

  • These people are predominantly Russian Orthodox by religion.


    این افراد عمدتاً از نظر مذهب ارتدوکس روسی هستند.

  • They never discussed religion or politics.


    آنها هرگز در مورد دین و سیاست بحث نکردند.

  • Almost all religions offer the idea of sacred space.


    تقریباً همه ادیان ایده فضای مقدس را ارائه می دهند.

  • Do you still practise your religion?


    آیا هنوز به دین خود عمل می کنید؟

  • Eastern religions such as Shintoism


    ادیان شرقی مانند شینتوئیسم

  • He believes that all religions originated from a single source.


    او معتقد است که همه ادیان از یک منبع واحد سرچشمه گرفته اند.

  • He founded a new religion.


    او دین جدیدی را پایه گذاری کرد.

  • I believe in God, but I don't belong to any organized religion.


    من به خدا اعتقاد دارم، اما به هیچ مذهبی سازمان یافته تعلق ندارم.

  • I believe we should respect all religions of the world equally.


    من معتقدم که ما باید به همه ادیان جهان به یک اندازه احترام بگذاریم.

  • In their religion mountains are sacred.


    در دین آنها کوه ها مقدس هستند.

  • Islam is one of the great world religions.


    اسلام یکی از ادیان بزرگ جهانی است.

  • She believed that her religion needed to be defended by philosophy and logic.


    او معتقد بود که دینش باید با فلسفه و منطق دفاع شود.

  • She has no religion.


    او دین ندارد.

  • The law prohibits the government form endorsing a particular religion.


    قانون، تشکیل حکومتی را که مذهب خاصی را تأیید می کند، ممنوع می کند.

  • The majority of children adopt the religion of their parents.


    اکثریت کودکان دین والدین خود را می پذیرند.

  • These faiths draw on the traditional religions of indigenous peoples.


    این ادیان برگرفته از ادیان سنتی مردم بومی است.


  • دینی مبتنی بر عقل

  • the Christian religion


    دین مسیحیت

synonyms - مترادف

  • ایمان

  • spirituality


    معنویت

  • piety


    تقوا

  • devotion


    تعلق خاطر

  • divinity


    الوهیت

  • orthodoxy


    ارتدکس

  • pietism


    پارسایی

  • religiosity


    دینداری

  • worship


    عبادت

  • morality


    اخلاق

  • observance


    رعایت

  • communion


    اشتراک


  • دعا

  • veneration


    احترام

  • sanctification


    تقدیس

  • spiritual-mindedness


    ذهنیت معنوی

  • belief in a higher power


    اعتقاد به قدرت برتر


  • باور

  • theism


    خداباوری

  • piousness


    اعتقاد مذهبی


  • اقناع مذهبی

  • religious persuasion


    خداپرستی

  • godliness


    مقدس بودن

  • saintliness


    تقدس

  • devoutness


    رحمت

  • reverence


    فضیلت

  • sanctity


    برکت

  • holiness


  • grace


  • virtuousness


  • blessedness


antonyms - متضاد
  • atheism


    بی خدایی

  • godlessness


    آگنوستیک

  • agnosticism


    سهل انگاری - بی دقتی

  • carelessness


    ناباوری

  • disbelief


    حقیقت


  • بی توجهی

  • neglect


    واقعیت


  • شک ایالات متحده


  • شکاکیت انگلستان

  • skepticismUS


    بت پرستی

  • scepticismUK


    آزاد اندیشی

  • paganism


    بی ایمانی

  • freethinking


    بی دینی

  • unbelief


    غیر خداباوری

  • irreligion


    بی اعتقادی

  • non-theism


    نیهیلیسم

  • heathenism


    بی حرمتی

  • non-belief


    ارتداد

  • ungodliness


    خیانت

  • nihilism


    بی تقوایی

  • profaneness


    شک

  • apostasy


    اومانیسم

  • heresy


    انکار

  • infidelity


  • nonbelief


  • impiety



  • humanism


  • incredulity


  • denial


لغت پیشنهادی

asphalted

لغت پیشنهادی

trend

لغت پیشنهادی

scribbling