square

base info - اطلاعات اولیه

square - مربع

adjective - صفت

/skwer/

UK :

/skweə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [square] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • یک اتاق مربع

  • The book had rounded, not square corners.


    کتاب گوشه های گرد داشت نه مربع.

  • square shoulders


    شانه های مربع

  • He had a firm square jaw.


    او فک محکم و مربعی داشت.

  • an area of 36 square metres/feet/miles/kilometres/inches


    مساحت 36 متر مربع / فوت / مایل / کیلومتر / اینچ

  • a carpet four metres square


    یک فرش چهار متر مربع


  • مردی مربع شکل

  • tables arranged square with the wall


    میزهایی که به شکل مربع با دیوار چیده شده اند

  • Here's the £10 I owe you—now we're square.


    این 10 پوندی است که به شما بدهکارم—حالا به میدان آمده ایم.

  • The teams were all square at half-time.


    در نیمه تمام تیم ها در میدان بودند.


  • یک معامله مربع

  • Are you being square with me?


    آیا با من مخالف هستید؟

  • That isn't quite square with what you said yesterday.


    این کاملاً با آنچه دیروز گفتید مطابقت ندارد.

  • He looks as though he hasn't had a square meal for weeks.


    به نظر می رسد هفته هاست که یک وعده غذایی مربعی نخورده است.

  • First draw a square.


    ابتدا یک مربع بکشید.

  • It's a square-shaped room.


    این یک اتاق مربع شکل است.

  • When cooled, cut the chocolate brownies into squares.


    وقتی خنک شد، براونی های شکلاتی را به صورت مربع برش دهید.

  • Are they still living at 6 Eaton Square?


    آیا آنها هنوز در میدان ایتون 6 زندگی می کنند؟

  • A band were playing in the town square.


    یک گروه موسیقی در میدان شهر می نواختند.

  • She moved her castle forward three squares.


    او قلعه خود را سه مربع جلو برد.

  • He's a bit of a square.


    او کمی مربع است.

  • The square of 7 is 49.


    مربع 7 برابر با 49 است.

  • The recipe recommends that you use a square cake tin.


    در دستور پخت توصیه می شود که از قالب کیک مربعی استفاده کنید.

  • He's got that square-jawed masculinity that a lot of women seem to find attractive.


    او دارای آن مردانگی فک مربعی است که به نظر می رسد بسیاری از زنان آن را جذاب می دانند.

  • The floor is 3 m wide by 5 m long so its total area is 15 sq m.


    عرض کف 3 متر در طول 5 متر است، بنابراین مساحت کل آن 15 متر مربع است.

  • The city itself covers 13 square miles.


    خود شهر 13 مایل مربع مساحت دارد.

  • Ensure that the exposed area is less than 2 cm2.


    اطمینان حاصل کنید که سطح در معرض کمتر از 2 سانتی متر مربع باشد.

  • So you want carpet for a room that's eight metres square (= eight metres long and eight metres wide).


    بنابراین برای اتاقی که هشت متر مربع (= هشت متر طول و هشت متر عرض) فرش می خواهید.

  • Could you stand back from these shelves and tell me if they're square (= level)?


    آیا می توانید از این قفسه ها عقب بایستید و به من بگویید که آیا آنها مربع هستند (= سطح)؟

  • They're all square at 30 points each.


    همه آنها در هر 30 امتیاز مربع هستند.

  • Do you think my new haircut makes me look a bit square?


    آیا فکر می کنید مدل موی جدید من باعث می شود کمی مربع به نظر برسم؟

synonyms - مترادف
  • rectangular


    مستطیل شکل

  • cubic


    مکعبی

  • quadrilateral


    چهار ضلعی

  • tetragonal


    چهار گوش

  • quadrangular


    درجه دوم

  • quadratic


    مستطیل

  • quadratical


    قائم

  • rectilinear


    مربع

  • orthogonal


    کروی کردن

  • squared


    متساوی الاضلاع

  • squarish


    چهار مربع

  • equilateral


    ربع

  • foursquare


    جعبه مانند

  • oblong


    جعبه ای

  • quadrate


    چهار طرفه

  • boxlike


    یک طرفه

  • boxy


    ذوزنقه ای

  • four-sided


    الماس

  • equal-sided


    لوزی

  • trapezoidal


    راست زاویه

  • diamond


    متقارن

  • rhomboid


    مثلثی

  • right-angled


    منظم

  • symmetrical


  • triangular



antonyms - متضاد
  • nonsquare


    غیر مربعی

لغت پیشنهادی

cringe

لغت پیشنهادی

giddy

لغت پیشنهادی

benevolent