ensure

base info - اطلاعات اولیه

ensure - ensure

verb - فعل

/ɪnˈʃʊr/

UK :

/ɪnˈʃʊə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ensure] در گوگل
description - توضیح

  • مطمئن شدن از اینکه بعضی چیزها به درستی اتفاق خواهد افتاد


  • برای اینکه اتفاقی بیفتد

  • insure


    بیمه کنند

  • Funds are urgently needed to ensure defence in the growing number of political trials and for needy families.


    برای اطمینان از دفاع در تعداد فزاینده محاکمه های سیاسی و برای خانواده های نیازمند، به بودجه فوری نیاز است.

  • But it had been enough to ensure him at least pictorially, a vicarious immortality.


    اما برای اطمینان از جاودانگی جاودانگی او، حداقل به صورت تصویری، کافی بود.

  • She lost Lisa her job she slept with her fella, ensuring more misery to come.


    او لیزا کار خود را از دست داد، او با هموطن خود خوابید و از بدبختی بیشتر اطمینان حاصل کرد.

  • However tension arose between the need for decentralization in order to ensure more technical efficiency and political fears of too much independence.


    با این حال، تنش بین نیاز به تمرکززدایی به منظور اطمینان از کارایی فنی بیشتر و ترس سیاسی از استقلال بیش از حد ایجاد شد.


  • هر کسی که به لورا نزدیک بود نمی‌توانست متوجه توانایی او برای اطمینان از باقی ماندن واقعیت در اتاق بعدی نشود.

  • The mobility of officials ensured that a variety of view-points are available for all districts.


    تحرک مقامات تضمین می کند که انواع دیدگاه ها برای همه ولسوالی ها در دسترس است.

  • Economic forces ensure that the same efficient allocation will happen in either case.


    نیروهای اقتصادی تضمین می کنند که تخصیص کارآمد یکسان در هر دو مورد اتفاق می افتد.


  • مدیر مشکل اطمینان حاصل می کند که اقدام به موقع برای حل مشکل انجام شده است.

  • All the necessary steps had been taken to ensure their safety.


    تمام اقدامات لازم برای اطمینان از ایمنی آنها انجام شده بود.

example - مثال

  • ما برای تامین امنیت مردم در شهر تلاش می کنیم.

  • The book ensured his success.


    کتاب موفقیت او را تضمین کرد.

  • We must take steps now to ensure the survival of these animals.


    اکنون باید برای اطمینان از بقای این حیوانات گام برداریم.

  • Victory ensured them a place in the final.


    پیروزی آنها را به فینال تضمین کرد.

  • The system ensures all children equal access to education.


    این سیستم دسترسی برابر همه کودکان به آموزش را تضمین می کند.

  • The system ensures equal access to education for all children.


    این سیستم دسترسی برابر به آموزش را برای همه کودکان تضمین می کند.

  • The government needs to ensure (that) workers' rights are respected.


    دولت باید تضمین کند (که) حقوق کارگران رعایت می شود.

  • Rent rises were limited in order to ensure that housing remained affordable.


    افزایش اجاره بها محدود شد تا اطمینان حاصل شود که مسکن مقرون به صرفه باقی بماند.

  • Forces were brought in to ensure security for tourists.


    نیروهایی برای تامین امنیت گردشگران وارد شدند.

  • Please ensure (that) all lights are switched off.


    لطفا مطمئن شوید (که) همه چراغ ها خاموش هستند.

  • The system not only ensures maximum discounts, but also helps the company track usage.


    این سیستم نه تنها حداکثر تخفیف را تضمین می کند، بلکه به شرکت کمک می کند تا استفاده را پیگیری کند.

  • provisions designed to ensure safe conditions of work


    مقررات طراحی شده برای تضمین شرایط ایمن کار

  • The therapist must treat the cause of the problem thereby ensuring the symptoms do not return.


    درمانگر باید علت مشکل را درمان کند و در نتیجه اطمینان حاصل کند که علائم عود نمی کنند.


  • جایگزین به سادگی تضمین می کند که مشکل بدتر خواهد شد.

  • The airline is taking steps to ensure safety on its aircraft.


    این شرکت هواپیمایی اقداماتی را برای اطمینان از ایمنی هواپیماهای خود انجام می دهد.

  • The role of the police is to ensure (that) the law is obeyed.


    نقش پلیس این است که اطمینان حاصل کند (که) قانون رعایت می شود.

  • Their 2–0 victory today has ensured the Italian team a place in the Cup Final/ensured a place in the Cup Final for the Italian team.


    پیروزی 2-0 آنها امروز باعث شد تیم ایتالیا در فینال جام حذفی شود/تضمین حضور در فینال جام برای تیم ایتالیایی.

synonyms - مترادف

  • ضمانت


  • اطمینان دادن


  • تایید


  • تاسيس كردن

  • insure


    بیمه کنند


  • فراهم کند

  • certify


    گواهی کند


  • اثر

  • validate


    تایید اعتبار

  • verify


    تایید کنید


  • ترتیب دادن


  • راه افتاد

  • warrant


    حکم

  • affirm


    ادعا کردن


  • تایید کردن

  • asseverate


    گواهی

  • attest


    تصدیق کردن

  • authenticate


    رای دادن

  • avouch


    چنگ زدن

  • cinch


    گیره

  • clinch


    مرتکب شدن


  • قرارداد


  • تایید کند

  • corroborate


    گارانتی

  • guaranty


    یخ

  • ice


    میخ کن

  • nail down


    سوگند - تعهد

  • pledge


    وعده


  • تلفظ کنید

  • pronounce


    مهر

  • seal


antonyms - متضاد
  • veto


    وتو

  • contradict


    تناقض دارد


  • انکار

  • endanger


    به خطر انداختن

  • invalidate


    باطل کردن


  • رد کردن

  • repudiate


    ممنوع کردن

  • ban


    بار

  • bar


    توپ سیاه

  • blackball


    انتقاد

  • censure


    کاهش می یابد


  • اجازه ندادن

  • disallow


    تنزیل

  • disapprove


    منع

  • discountenance


    نفی کردن

  • forbid


    nix

  • interdict


    قانون شکن

  • negate


    ممنوع کرده است

  • nix


    منع کردن

  • outlaw


    پایین بیاورند

  • prohibit


  • proscribe




لغت پیشنهادی

intersecting

لغت پیشنهادی

gambling

لغت پیشنهادی

boxed in