ensure
ensure - ensure
verb - فعل
UK :
US :
مطمئن شدن از اینکه بعضی چیزها به درستی اتفاق خواهد افتاد
برای اینکه اتفاقی بیفتد
insure
بیمه کنند
Funds are urgently needed to ensure defence in the growing number of political trials and for needy families.
برای اطمینان از دفاع در تعداد فزاینده محاکمه های سیاسی و برای خانواده های نیازمند، به بودجه فوری نیاز است.
اما برای اطمینان از جاودانگی جاودانگی او، حداقل به صورت تصویری، کافی بود.
او لیزا کار خود را از دست داد، او با هموطن خود خوابید و از بدبختی بیشتر اطمینان حاصل کرد.
However tension arose between the need for decentralization in order to ensure more technical efficiency and political fears of too much independence.
با این حال، تنش بین نیاز به تمرکززدایی به منظور اطمینان از کارایی فنی بیشتر و ترس سیاسی از استقلال بیش از حد ایجاد شد.
Anyone close to Laura could not fail to notice her ability to ensure reality remained in the next room.
هر کسی که به لورا نزدیک بود نمیتوانست متوجه توانایی او برای اطمینان از باقی ماندن واقعیت در اتاق بعدی نشود.
تحرک مقامات تضمین می کند که انواع دیدگاه ها برای همه ولسوالی ها در دسترس است.
نیروهای اقتصادی تضمین می کنند که تخصیص کارآمد یکسان در هر دو مورد اتفاق می افتد.
مدیر مشکل اطمینان حاصل می کند که اقدام به موقع برای حل مشکل انجام شده است.
تمام اقدامات لازم برای اطمینان از ایمنی آنها انجام شده بود.
ما برای تامین امنیت مردم در شهر تلاش می کنیم.
کتاب موفقیت او را تضمین کرد.
اکنون باید برای اطمینان از بقای این حیوانات گام برداریم.
پیروزی آنها را به فینال تضمین کرد.
این سیستم دسترسی برابر همه کودکان به آموزش را تضمین می کند.
این سیستم دسترسی برابر به آموزش را برای همه کودکان تضمین می کند.
The government needs to ensure (that) workers' rights are respected.
دولت باید تضمین کند (که) حقوق کارگران رعایت می شود.
افزایش اجاره بها محدود شد تا اطمینان حاصل شود که مسکن مقرون به صرفه باقی بماند.
نیروهایی برای تامین امنیت گردشگران وارد شدند.
لطفا مطمئن شوید (که) همه چراغ ها خاموش هستند.
این سیستم نه تنها حداکثر تخفیف را تضمین می کند، بلکه به شرکت کمک می کند تا استفاده را پیگیری کند.
مقررات طراحی شده برای تضمین شرایط ایمن کار
درمانگر باید علت مشکل را درمان کند و در نتیجه اطمینان حاصل کند که علائم عود نمی کنند.
جایگزین به سادگی تضمین می کند که مشکل بدتر خواهد شد.
این شرکت هواپیمایی اقداماتی را برای اطمینان از ایمنی هواپیماهای خود انجام می دهد.
نقش پلیس این است که اطمینان حاصل کند (که) قانون رعایت می شود.
Their 2–0 victory today has ensured the Italian team a place in the Cup Final/ensured a place in the Cup Final for the Italian team.
پیروزی 2-0 آنها امروز باعث شد تیم ایتالیا در فینال جام حذفی شود/تضمین حضور در فینال جام برای تیم ایتالیایی.
ضمانت
اطمینان دادن
تایید
تاسيس كردن
insure
بیمه کنند
فراهم کند
certify
گواهی کند
اثر
validate
تایید اعتبار
verify
تایید کنید
ترتیب دادن
راه افتاد
warrant
حکم
affirm
ادعا کردن
تایید کردن
asseverate
گواهی
attest
تصدیق کردن
authenticate
رای دادن
avouch
چنگ زدن
cinch
گیره
clinch
مرتکب شدن
قرارداد
تایید کند
corroborate
گارانتی
guaranty
یخ
میخ کن
nail down
سوگند - تعهد
pledge
وعده
تلفظ کنید
pronounce
مهر
seal
veto
وتو
contradict
تناقض دارد
انکار
endanger
به خطر انداختن
invalidate
باطل کردن
رد کردن
repudiate
ممنوع کردن
بار
توپ سیاه
blackball
انتقاد
censure
کاهش می یابد
اجازه ندادن
disallow
تنزیل
disapprove
منع
discountenance
نفی کردن
forbid
nix
interdict
قانون شکن
negate
ممنوع کرده است
nix
منع کردن
outlaw
پایین بیاورند
prohibit
proscribe