assure

base info - اطلاعات اولیه

assure - اطمینان دادن

verb - فعل

/əˈʃʊr/

UK :

/əˈʃʊə(r)/

US :

family - خانواده
assurance
اطمینان
google image
نتیجه جستجوی لغت [assure] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • You think I did it deliberately, but I assure you (that) I did not.


    شما فکر می کنید من عمدا این کار را کردم، اما به شما اطمینان می دهم که این کار را نکردم.


  • بگذارید به شما اطمینان دهم که سعی خواهم کرد به شما کمک کنم.

  • We were assured that everything possible was being done.


    به ما اطمینان داده شد که همه چیز ممکن است انجام می شود.

  • She's perfectly safe I can assure you.


    او کاملاً امن است، می توانم به شما اطمینان دهم.

  • We assured him of our support.


    ما به او از حمایت خود اطمینان دادیم.

  • I won’t let you down I can assure you of that.


    من شما را ناامید نمی‌کنم، می‌توانم به شما این اطمینان را بدهم.

  • ‘He'll come back,’ Susan assured her.


    سوزان به او اطمینان داد: او برمی گردد.

  • He assured himself of her safety.


    او به خودش از امنیت او اطمینان داد.

  • She assured herself that the letter was still in the drawer.


    او به خودش اطمینان داد که نامه هنوز در کشو است.


  • پیروزی، حضور در فینال را تضمین می کند.


  • پیروزی آنها را به فینال تضمین می کرد.

  • This achievement has assured her a place in the history books.


    این موفقیت او را در کتب تاریخ مطمئن کرده است.

  • What is the sum assured?


    مبلغ تضمین شده چقدر است؟

  • The unions assured the new owners of the workers' loyalty to the company.


    اتحادیه ها به صاحبان جدید وفاداری کارگران به شرکت اطمینان دادند.

  • You can rest assured (= feel confident) that I shall be there as promised.


    شما می توانید مطمئن باشید (= احساس اطمینان کنید) که من همانطور که قول داده بودم آنجا خواهم بود.

  • Don't worry your car will be ready tomorrow the mechanic assured him.


    مکانیک به او اطمینان داد: نگران نباش، ماشینت فردا آماده است.

  • She assured him (that) the car would be ready the next day.


    او به او اطمینان داد (که) ماشین روز بعد آماده خواهد شد.

  • The prime minister assured the electorate taxes would not be increased after the election.


    نخست وزیر اطمینان داد که مالیات رای دهندگان پس از انتخابات افزایش نخواهد یافت.

  • The play's popularity has been assured by the critics' rave reviews.


    محبوبیت این نمایشنامه توسط نقدهای تحسین آمیز منتقدان تضمین شده است.

  • She assured him (that) the check was in the mail.


    او به او اطمینان داد (که) چک از طریق پست است.

  • The governor assured the voters (that) taxes would not be raised.


    فرماندار به رای دهندگان اطمینان داد (که) مالیات ها افزایش نخواهد یافت.

  • Her future was assured when her performance drew rave reviews from all the critics.


    آینده او زمانی تضمین شد که عملکرد او با نقدهای تحسین آمیز تمام منتقدان روبرو شد.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد
  • distress


    پریشانی

  • torment


    عذاب

  • torture


    شکنجه


  • مشکل

  • discourage


    دلسرد کردن

  • dissuade


    منصرف کردن

  • upset


    ناراحت


  • نگران بودن

  • agitate


    به هم زدن

  • depress


    افسرده

  • dispirit


    دلسرد، ناامید


  • صدمه


  • زحمت

  • dishearten


    ناامید کردن

  • disturb


    مزاحم

  • annoy


    آزار دادن

  • discomfort


    درد و ناراحتی

  • fluster


    لرزیدن

  • rattle


    لرزاندن

  • discompose


    متلاشی کردن

  • perturb


    بی قرار

  • unsettle


    نگرانی


  • فشار


  • عصبانی شدن

  • fret


    زنگ خطر. هشدار

  • alarm


    غمگین

  • sadden


    دلهره آور

  • daunt


    عذاب، عذاب دادن

  • hassle


    بار


  • تحریک کردن

  • irritate


لغت پیشنهادی

arches

لغت پیشنهادی

bandages

لغت پیشنهادی

shockingly