assure
assure - اطمینان دادن
verb - فعل
UK :
US :
اطمینان
to tell someone that something will definitely happen or is definitely true so that they are less worried
به کسی بگوییم که حتماً اتفاقی خواهد افتاد یا قطعاً درست است تا کمتر نگران شود
برای اینکه اتفاقی بیفتد یا به دست آید
به کسی با اطمینان بگوییم که چیزی درست است، به خصوص برای اینکه نگران نباشد
باعث یقین شدن چیزی
(of an organization) to promise to pay an amount of money to a person or their family if that person becomes ill gets injured, or dies, in return for small regular payments
(از یک سازمان) قول دادن به پرداخت مبلغی پول به یک فرد یا خانواده اش در صورت بیماری، مجروح شدن یا فوت کردن آن شخص، در ازای پرداخت های معمولی کوچک.
to promise or tell something to someone confidently or firmly, or to cause someone to feel certain by removing doubt
قول دادن یا گفتن چیزی به کسی با اطمینان یا قاطعیت، یا با از بین بردن شک و تردید، کسی را به یقین واداشتن
قرارداد جدید به این معنی است که آینده شرکت تضمین شده است.
صرف ورود آن به صحنه، انقلابی در آموزش یا سیاست را تضمین نمی کند.
It is said that pregnant women were assured a smooth delivery when they drank from his cup hence his patronage.
گفته میشود که زنان باردار وقتی از فنجان او مینوشیدند، از زایمان آرام مطمئن میشدند، از این رو حمایت او بود.
دکتر به من اطمینان داد که دردی احساس نمی کنم.
Tribal groups do that using clans and other extended-family groupings to assure that everyone has a place at the social table.
گروههای قبیلهای این کار را انجام میدهند و از قبیلهها و دیگر گروههای خانوادگی گسترده استفاده میکنند تا اطمینان حاصل کنند که همه در سفره اجتماعی جایگاهی دارند.
Laboratory protocol should include procedures that assure that the correct specimen is collected and that the specimen is correctly labeled.
پروتکل آزمایشگاهی باید شامل رویه هایی باشد که اطمینان حاصل کند که نمونه صحیح جمع آوری شده و نمونه به درستی برچسب گذاری شده است.
من به محترم اطمینان می دهم. آقا که موضوعی است که من بیشترین علاقه را به آن دارم.
I assure them that both the issues mentioned by my hon. Friend will be considered at the public inquiry.
من به آنها اطمینان می دهم که هر دو موضوعی که توسط جناب ذکر شده است. دوست در استعلام عمومی در نظر گرفته خواهد شد.
این ایرلاین به مسافران اطمینان داده است که تاخیر بیشتری در کار نخواهد بود.
Cross-cultural differences are difficult to research even though anyone who works in different cultures will assure you they exist.
تحقیق درباره تفاوت های بین فرهنگی دشوار است حتی اگر هر کسی که در فرهنگ های مختلف کار می کند به شما اطمینان می دهد که وجود دارند.
شما فکر می کنید من عمدا این کار را کردم، اما به شما اطمینان می دهم که این کار را نکردم.
بگذارید به شما اطمینان دهم که سعی خواهم کرد به شما کمک کنم.
We were assured that everything possible was being done.
به ما اطمینان داده شد که همه چیز ممکن است انجام می شود.
او کاملاً امن است، می توانم به شما اطمینان دهم.
ما به او از حمایت خود اطمینان دادیم.
من شما را ناامید نمیکنم، میتوانم به شما این اطمینان را بدهم.
‘He'll come back,’ Susan assured her.
سوزان به او اطمینان داد: او برمی گردد.
او به خودش از امنیت او اطمینان داد.
او به خودش اطمینان داد که نامه هنوز در کشو است.
پیروزی، حضور در فینال را تضمین می کند.
پیروزی آنها را به فینال تضمین می کرد.
این موفقیت او را در کتب تاریخ مطمئن کرده است.
مبلغ تضمین شده چقدر است؟
اتحادیه ها به صاحبان جدید وفاداری کارگران به شرکت اطمینان دادند.
شما می توانید مطمئن باشید (= احساس اطمینان کنید) که من همانطور که قول داده بودم آنجا خواهم بود.
مکانیک به او اطمینان داد: نگران نباش، ماشینت فردا آماده است.
او به او اطمینان داد (که) ماشین روز بعد آماده خواهد شد.
نخست وزیر اطمینان داد که مالیات رای دهندگان پس از انتخابات افزایش نخواهد یافت.
محبوبیت این نمایشنامه توسط نقدهای تحسین آمیز منتقدان تضمین شده است.
او به او اطمینان داد (که) چک از طریق پست است.
فرماندار به رای دهندگان اطمینان داد (که) مالیات ها افزایش نخواهد یافت.
آینده او زمانی تضمین شد که عملکرد او با نقدهای تحسین آمیز تمام منتقدان روبرو شد.
متقاعد کردن
reassure
اطمینان دادن
راضی کردن
ضمانت
فروش
بگو
cajole
cajole
الهام بخشیدن
وعده
اعلام کند به
تعهد به
pledge to
سوگند به
تایید به
affirm to
تضمین به
ثابت کردن
نذر به
vow to
به اطراف بیاورند
گواهی به
certify to
ضمانت دادن به
رفع شک
گرد آوردن
relieve doubt
صحبت کنید
برنده شدن
با اطمینان به
رفع تردید
رفع هرگونه شک
relieve doubts
متقاعد کردن به
هرگونه شک و تردید را برطرف کنید
coax into
دور گفتگو
relieve any doubts
distress
پریشانی
torment
عذاب
torture
شکنجه
مشکل
discourage
دلسرد کردن
dissuade
منصرف کردن
upset
ناراحت
نگران بودن
agitate
به هم زدن
depress
افسرده
dispirit
دلسرد، ناامید
صدمه
زحمت
dishearten
ناامید کردن
disturb
مزاحم
annoy
آزار دادن
discomfort
درد و ناراحتی
fluster
لرزیدن
rattle
لرزاندن
discompose
متلاشی کردن
perturb
بی قرار
unsettle
نگرانی
فشار
عصبانی شدن
fret
زنگ خطر. هشدار
alarm
غمگین
sadden
دلهره آور
daunt
عذاب، عذاب دادن
hassle
بار
تحریک کردن
irritate